«تاملاتی درباره‌ی معلول بودن»

بسیاری از افراد، وقتی به زندگی معلولین فکر می‌کنند، آن را عمدتاً زندگی‌ای سرشار از رنج و مشقت می‌بینند. «سارا سیاوشی» در مقاله‌ای تحت عنوان «تاملاتی درباره‌ی معلول بودن»، تلاش می‌کند در مورد تصور رایج درباره‌ی معلولین پرسش‌هایی ایجاد کند.

(متن کامل این مقاله را می‌توانید در این نشانی مطالعه کنید: https://meidaan.com/archive/44666)

محرومیت از بینایی، شنوایی، یا توان راه رفتن، از چه نظر نامطلوب هستند؟ این سوال کمی عجیب به نظر می‌رسد. از نظر بسیاری از ما «بدیهی است» که چنین محرومیت‌هایی، که آنها را با عنوان «معلولیت» می‌شناسیم، رنج‌آورند و مانع تجربه‌های پربار زندگی می‌شوند.

نویسنده‌ی مقاله، بر آن است تا این تصور بدیهی را به چالش بکشد. اما چطور چنین چالشی ممکن است؟ «آیا می‎خواهی بگویی بینا بودن در مقابل نابینا بودن یک مزیت نیست؟ آیا توانایی شنیدن بهتر از نشنیدن نیست؟ آیا دویدن و راه رفتن بهتر از ویلچرنشینی نیست؟ آیا داشتن دو دست بهتر از داشتن یک دست نیست؟»

پرسش مهمی که مطرح می‌شود این است: «بهتر» بودن چیست؟ آیا منظور کیفیت کلی زندگی است؟ دراین حالت چطور کیفیت کلی زندگی فرد معلول یا افراد غیرمعلول را بررسی می‌کنیم؟

نویسنده، در تأمل راجع به این پرسش، شواهدی می‌آورد از معلولانی که کیفیت زندگی مطلوبی دارند، مطلوب‌تر از بسیاری از «غیر معلولان». او می‌نویسد:

بسیاری گمان می‎کنند نابینایان زندگی پر مشقت و سیاهی را تجربه می‎کنند چون نمی‎توانند از فیلم سینمایی، مناظر زیبا یا دیدنی‎های رنگی لذت ببرند. یا مثلاً افراد ویلچرنشین همواره در حسرت راه رفتن و دویدن هستند، ناشنوایان در دنیای بدون موسیقی حتماً در افسردگی به‌سر می‌برند و… این تصورات سویه‎های مختلف وضعیت زندگی یک معلول را نادیده می‎انگارد. معاشرت و صحبت و زندگی کردن با افراد معلول، دقیق شدن در عادات زندگی آنها، یا خواندن زندگینامه‎ یا یادداشتهای افراد معلول و همچنین تأمل در مفهوم بدن انسان باعث می‎شود که از این تصورات فاصله بگیریم و حتی گاهی به نقطۀ مقابل این تصورات برسیم.

مقاله، با دو بحث دیگر ادامه می‌یابد: رابطه‌ی ذهن و بدن، و بررسی این مسأله که معلولیت دقیقاً چیست؟

خواننده پس از مطالعه‌ی این مقاله، احتمالاً بیشتر با پرسش روبرو است تا با پاسخ. هدف نویسنده نیز برانگیختن پرسش بوده است.

چیزی که روشن است این است که کسب دیدی تازه در این موضوع، اهمیتی فراوان دارد. وقتی یک شخص در دید جامعه عمدتاً فردی «ناقص» است، طبیعی است که آن جامعه در بهترین حالت به فراهم آوردن امکانات و قوانین حمایتی برای آن فرد فکر می‌کند. توجه به بقیه تجربه‌های زیستی ممکن برای چنین فردی، می‌تواند منجر به سیاست‌گذاری متفاوتی از جانب مسئولان جامعه شود.

مصیبت وقتی است که دید «ناقص بودن»، به خود فرد معلول هم منتقل شود. به این ترتیب او نیز ممکن است قید تجربه‌های عمیقِ در دسترس را بزند، و عمدتاً بر نقص خود متمرکز شود.

متن کامل مقاله‌ی «تأملاتی درباره معلول بودن» را در اینجا ببینید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *