نقدی بر فلسفهی تربیتی جان دیوئی
نقدی بر فلسفهی تربیتی جان دیوئی
جان دیویی (John Dewey) (زادهی ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹ – درگذشتهی ۱ ژوئن ۱۹۵۲) یکی از معروفترین فیلسوفان آمریکایی قرن بیستم و از پیشتازان عملگرایی (پراگماتیسم) بوده است که آرای انقلابیاش در باب سرشت فلسفه، آموزش، جامعه و سیاست بحثهای فراوانی را در زمان خویش به وجود آورد. او بیشتر نظامهای آموزشوپرورش جهان را تحت تأثیر قرار داده است؛ تأثیری که به نظر میرسد که نفوذ زیادی در سرتاسر جهان داشته است. همچنین وی را بهعنوان پدر مدارس نوین در ایالات متحدهٔ آمریکا میشناسند.[۱]
اعضای هیئت تحریریهی یکی از مجلههای آموزشی آمریکا در یک شمارهی ویژه به مناسبت نودمین سال تولد دیویی نفوذ او را در آموزشوپرورش در این کلام خلاصه کردند: «اگر شخص دیگری به اندازهی دیوئی بر حیات فکری امروز اثر گذاشته باشد، ما نام او را نمیدانیم». همهی نویسندگان مقالات کمو بیش با این برآورد موافق بودند. حتی یکی از آنها عنوان کرد که «در میان نسل فعلی آمریکاییها کسی وجود ندارد که از نفوذ دیوئی در امان مانده باشد».[۱]
این نفوذ چگونه به دست آمد؟ نفوذ دیوئی را در درجهی اول میتوان به تناسب اندیشههای او با ویژگیهای زمانهاش نسبت داد. در دورهی توسعهی فراوان و تغییرات اجتماعی، او تغییر و رشد را در کانون اندیشهی خود قرار داد. در جامعهای که علم رو به جلو میراندش، او بر سودمندی روش علمی در همهی فعالیتهای انسان پافشرد. او به زمینههای مرتبط و حیاتی رشتهاش پرداخت، به مشکلات موجود آموزشوپرورش وضوح بخشید، در بحث از آنها اصولی عام استخراج کرد و نظراتی را ابراز داشت که مدتها پابرجا و کارا مانده است. علاوه بر این، نقش مهم و مثبتی را که دیوئی در عبور از تعلیموتربیت سنتی به آموزشوپرورش مدرن و نیز تربیت کودک-محورانه در سرتاسر جهان بازی کرده است، نمیتوان نادیده انگاشت.[۱]
شاید مهمترین تأثیر دیوئی در آموزشوپرورش این بود که یک جو فکری خاص پدید آورد. آموزشوپرورش اگر نه در عمل، لااقل در مکاتیبش از آغاز قرن بیستم تا جنگ جهانی اول، از دورهی هربارتگرایی به دورهی دیوییگرایی سیر کرد. این انتقال از دیدگاهی ساکن به دیدگاهی پرتحرک بود. جهان آموزشوپرورش دیویی جهان فعالیت و عمل بود، جهانی که در آن محتوای واقعی تحصیل باید نه در اکتساب معلومات، بلکه در فرایندهای فکر اکتساب معلومات و تلقیات عادات منتجه جستوجو میشد.[۱]
جو آموزشی جدید، جهتگیری اجتماعی شدیدی نیز داشت. از هنگامی که نفوذ دیویی رفتهرفته احساس شد، شکل اداری آموزش و پرورش، برنامههای درسی، و روشهای تدریس از بار اجتماعی لبریز شد. آموزشگران خودبهخود به فکر عواقب اجتماعی مشی یا عمل آموزشی خویش افتادند. مدرسه در اندیشهی دیویی بازتاب صرف جامعه نبود؛ بلکه خود نقشی سازنده و بازسازنده داشت۱. [۱]
با این حال نمیتوان نظرات او را خالی از اشکال دانست. به طور خاص فلسفهی اندیشهی دیوئی را میتوان مورد نقد قرار داد.
دستگاه فلسفی دیویی، وجهی از عملگرایی یا پراگماتیسم است که «ابزارگرایی» نام دارد و تعلیم و تربیت وابستهی آن «آموزش و پرورش پیشرفتگرا» خوانده شده است.[۳]
پراگماتیسم که «ایسم» اصیل آمریکای قرن نوزدهم است، به وسیلهی پیرس (Pierce) تنظیم شد. وی میگفت که نباید بیهوده مانند گذشتگان در پینایافتنی بگردیم و حقیقت مطلق و ذوات مجرد را بجوییم. برای اینکه به حقیقت امور و اشیاء پیببریم، باید تنها در این باب تحقیق کنیم که فلان شیء یا امر عملاً چه تأثیر و نتیجهای برای ما دارد. نظر پیرس را جیمز (James) توسعه داد. به عقیدهی او هر چه در اندرون یا در پیرامون ما میگذرد، اگر برای مصالح زندگی ما سودمند باشد، «حقیقت» دارد. هر فکر و خیالی که در خاطر ما خطور کند – خواه در جهان بیرونی واقعیتی داشته باشد یا نداشته باشد- اگر در عمل دردی را دوا نکند، عاری از «حقیقت» است. هر تصوری تا آن زمان که اعتقاد به آن برای زندگانی ما متضمن سودی باشد، حقیقت دارد. بنابراین فلسفه وسیلهی شناسایی ذات عالم و آدم نیست، بلکه ابزاریست برای تشخیص اشیاء و اموری که برای ما سود و فایدهای دارند.
دیوئی با زبانی علمیتر از اسلاف خود، میگوید که انسان در جریان حیات باید عملاً در جهان پیرامون خود دخل و تصرف کند، و امور و اشیاء را به نفع خود به کار برد. ملاک حقیقت، سود و توفیق عملی است. هدف همهی فعالیتهای انسانی و از آن جمله آموزشوپرورش چیزی جز این نیست.
اما به نظر میٰسد که باید «نقطه عطفی باید در جامعه ما به ظهور برسد؛ آن نقطه عطف این است که از پراگماتیسم فراتر رویم و نقادی پراگماتیسم را هم در شکل نوپراگماتیسم و هم در اشکال دیگرش دنبال کنیم. جملهی جالبی راسل در مورد دیویی بیان میکند و به عنوان انتقاد میگوید: «دیویی تحقیق را به جای حقیقت نشانده است». این موضوع از پاشنه آشیلهای فلسفه پراگماتیسم به نظر میرسد.» [۴]
ما در این متن، مقدمهی ترجمهی کتاب «دموکراسی و آموزش و پرورش» دیوئی به قلم امیرحسین آریانپور را با عنوان «نقدی بر فلسفهی تربیتی جان دیوئی» پیوست کردهایم.
او در مقدمهی خود در ترجمهی کتاب چنین مینویسد:
«اثری است که در جوانی دیوئی و یکی از اعصار نسبتاً کم فاجعهی تاریخ ایالات متحده آمریکا نوشته شده و به این سبب،متضمن پارهای نکات مثبت است و در آموزش و پرورش آمریکایی و اروپایی مؤثر افتاده است. از این رو مربیان ایرانی هم – اگر کمی و کاستی نظام فلسفی و تربیتی دیویی را که تحت عنوان «انتقاد مترجم از مؤلف» بیان کردهام، از نظر دور ندارند- آن را نتیجهبخش خواهند یافت.»[۳]
نقد آریانپور بر فلسفهی تربیتی دیوئی که در این متن آمده است، به نظر با آٰراء «پل استراترن» در کتاب «آشنایی با دیوئی۲» همسو به نظر میرٰسد. از شما دعوت میکنیم که متن آریانپور را مشاهده کنید و در صورت تمایل برای تکمیل بحث به کتاب فوق رجوع کنید.
[۱] تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم، و. ف. کانل، ترجمه ح. افشار، تهران: نشر مرکز، ۱۳۶۸.
[۲] بنیانهای فلسفی آموزش بزرگسال، ج. الیاس و ش. مریام، ترجمه م. راجی، تهران: آگه، ۱۳۹۲.
[۳] مقدمهی کتاب دموکراسی و آموزش و پرورشبا عنوان « انتقاد مترجم از مؤلف»، ا. ح. آریانپور، تهران: کتابفروشی تهران با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، چاپ دوم، ۱۳۴۱.
نویسنده: فاطمه گزین (دانشجوی دکترای برنامه درسی)
- گرچه دیوئی نقش مدارس را در دگرگونی اجتماعی مهم میدانست، اما منتقدان تندروتر او معتقد بودند که او قدرت منافع شخصی را دستکم میگیرد. آنها میگفتند که اغلب توصیههای او میتواند در حیات سیاسی و اقتصادی آمریکا به سود نیروهای محافظهکار تمام شود. [۱] به عنوان مثال، او به اندازهی جرج کانتس، ساختارگرای اجتماعی، رادیکال نبود. باوئرز در سال ۱۹۶۹ تاریخچهی اختلاف درون پیشرفتگرایی، بین لیبرالهایی همچون دیوئی و رادیکالهایی مثل کانتس را به تفضیل بیان میدارد.[۲][↩]
- آشنایی با دیوئی، پل استراترن، ترجمهی کاظم فیروزمند، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم ۱۴۰۰.[↩]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.