«تاریخ دشوار» تکرار خواهد شد اگر روایتش نکنیم

«اسکندر جوان، هند را فتح کرد.»
– به تنهایی؟
«سزار، قومِ «گُل» را در هم کوبید.»
– حتی یک آشپز هم به همراه‌اش نبود؟
«فیلیپ، پادشاه اسپانیا، آن هنگام که ناوگاون‌ دریایی‌اش غرق شد، گریست.»
– تنها کسی که گریه کرد، او بود؟
«فردریک دوم در جنگ‌های هفت‌ساله پیروز شد.»
– هیچ‌کس دیگری در این پیروزی نقش نداشت؟
«بر پیشانیِ هر ورقی [از تاریخ]، یک فتح و پیروزی!»
– غذای جشنِ فاتحان را چه کسی می‌پخت؟
«هر ده سال، یک بزرگ‌مرد!»
– هزینه‌ی زندگیِ آن‌ها را چه کسی تأمین می‌کرد؟
روایت‌های بسیار…
پرسش‌های بسیار.
(برتولت برشت، برگرفته از این آدرس)

معمول این است که در روایت تاریخ، کارهای «باارزش» آن افراد ویژه‌ای نقل شود که از نظر ما تاریخ را ساخته‌اند. و فراموش می‌کنیم که آن افراد ویژه، اگر بر دوش میلیون‌ها انسان بی نام و نشان نایستاده بودند، نمی‌توانستند تاریخ‌ساز باشند.
روایت نشدن تاریخ آن انسان‌های بی‌نام و نشان دلایل متنوعی دارد. یکی از دلایل مهم اما این است: شاید آن روایت‌ها امروزه چندان مطلوب نباشند، شاید برایمان دشوار باشد که ببینیم آن واقعه‌های نوستالژیک تاریخی که از کودکی برایمان ارزشمند بوده‌اند، وجوه دیگری هم داشته‌اند. اما ما مجبوریم این «تاریخ دشوار» را روایت کنیم؛ اگر نکنیم، محکوم به تکرار آن وضعیت دشوار هستیم.

این سخنرانی «تد» به این موضوع می‌پردازد و به عنوان یک نمونه، تاریخ رنگین‌پوستان در آمریکا را مورد کنکاش قرار می‌دهد.

پی‌نوشت: یک نتیجه‌ی بسیار مهم روایت نکردن کامل تاریخ، تولید تصوری جعلی از ارزشمندی انسان است. افراد خاصی در تاریخ ارزشمندند چون کارهای خاصی کرده‌اند و ما در مورد این کارها شنیده‌ایم، و بسیاری از انسان‌های بی‌نام و نشان چندان ارزشمند نیستند، چون چیز مهمی از زندگی آنها به گوش ما نرسیده. این فقط یک تصور در مورد ارزش زندگی دیگران نیست، ما به این ترتیب ارزش خودمان را تعریف می‌کنیم و برای زندگی‌مان مسیر برمی‌گزینیم.

خطر! کودکان در حالِ کار اند

چکیده‌ای از مقاله‌ی «وضعیت کودکان کار در ایران»[۱]

توصیف وضعیت موجود

  • در مطالعه‌ای در سال ۱۳۹۰، از ۱۷۵ مورد در بخش‌های عمومی و خصوصی نام برده شده است که کودکان در آن‌ها کار می‌کرده‌اند. از این تعداد ۱۲۲ مورد (۶۴ درصد) در بخش رسمی و ۶۳ مورد (۳۶ درصد) در بخش غیررسمی بوده است. کودکان در بیشتر این موارد (۹۸.۸ درصد) به‌صورت غیررسمی، پنهان و بدون مزایای قانونی به کار گرفته شده‌اند. هم‌چنین پژوهشگران در مطالعات دیگری در سال‌های ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ به اشتغال کودکان در کارهای غیرقانونی مانند روسپی‌گری و فروش مواد مخدر اشاره کرده‌اند.
  • مطالعه‌ی سیمای سلامت و جمعیت در ایران در سال ۱۳۸۹ شاخص کار کودکان ۵ تا ۱۱ سال را برای کل کشور ۱۴.۶۱ درصد گزارش کرده که شامل حداقل یک ساعت کار اقتصادی در هفته یا حداقل ۲۸ ساعت کار در هفته برای خانوار است. طبق این گزارش ۵۶ درصد این کودکان را پسران و ۴۴ درصد آنان را دختران تشکیل می‌دهند. شاخص کار کودکان ۵ تا ۱۱ سال در نقاط شهری ۱۲.۳۸ درصد و در نقاط روستایی ۱۸.۹۲ درصد برآورد شده است.
  • این مطالعه اطلاعاتی درباره‌ی کودکان ۱۲ تا ۱۴ سال نیز به دست می‌دهد. شاخص کار در این گروه کودکان در کل کشور ۴.۱۵ درصد بوده است.
  • بر اساس گزارش سیمای سلامت و جمعیت در ایران، بالاترین شاخص کار در کودکان ۵ تا ۱۱ سال به ترتیب در استان‌های گلستان (۳۰.۸۴ درصد)، چهارمحال و بختیاری (۲۸.۷۶ درصد)، قزوین (۲۶.۷۶ درصد)‌ و مازندران (۲۵.۳۸ درصد) و بالاترین رقم این شاخص در کودکان ۱۲ تا ۱۴ سال به ترتیب در استان‌های خراسان رضوی (۹.۱۷ درصد)، آذربایجان غربی (۸.۷۳ درصد)، قم (۸.۶۴ درصد) و کردستان (۸.۶ درصد)‌ بوده است.
  • بخشی از اطلاعات مربوط به کودکان کار را می‌توان از آمار منتشر شده در آخرین سرشماری کشور در سال ۱۳۹۰ استخراج کرد، طبق این سرشماری، ۷۶۵هزار و ۲۵۸ نفر از افراد ۱۰ تا ۱۹ ساله‌ی کشور شاغل هستند. از این تعداد ۹۱ درصد آن‌ها ۱۵ تا ۱۹ سال دارند و ۹ درصد دیگر ۱۰ تا ۱۴ ساله هستند. (اگرچه طبق قانون کار ایران، کار کودکان کمتر از ۱۵ سال ممنوع است.)
  • نسبت جنسی در شاغلان ۱۰ تا ۱۴ سال، ۷۵.۲ درصد برای پسران و ۲۴.۸ درصد برای دختران، و در شاغلان ۱۵ تا ۱۹ سال، ۸۵.۹ درصد برای پسران و ۱۴.۱ درصد برای دختران گزارش شده است. این آمار نشان می‌دهد که دختران در سن پایین‌تری به کار مشغول می‌شوند که البته ممکن است به معنای تبدیل کار آن‌ها به کار خانگی در سن بالاتر باشد.
  • بر اساس آخرین سرشماری کشور در سال ۱۳۹۰، ۸۲.۲ درصد شاغلان ۱۰ تا ۱۴ ساله به ترتیب در چهار بخش کشاورزی و جنگل‌داری و ماهیگیری (۴۶.۹ درصد)، ساخت و تولید صنعتی (۱۶.۴ درصد)، ساختمان (۱۰.۵ درصد)، و عمده‌فروشی و خرده‌فروشی و تعمیر وسایل نقلیه و موتورسیکلت (۸.۴ درصد) کار می‌کنند. هم‌چنین حدود ۸۶ درصد شاغلان ۱۵ تا ۱۹ ساله به ترتیب در پنج بخش کشاورزی و جنگل‌داری و ماهی‌گیری (۳۳ درصد)، ساختمان (۱۷.۴ درصد)، ساخت و تولید صنعتی (۱۴.۹ درصد)، اداره‌ی امور عمومی و دفاع و تأمین اجتماعی اجباری (۱۱ درصد) و عمده‌فروشی و خرده‌فروشی و تعمیر وسایل نقلیه و موتور سیکلت (۹.۹ درصد) کار می‌کنند.
  • ۶ درصد شاغلان ۱۰ تا ۱۴ ساله در بخش خصوصی کار می‌کنند و ۵۱.۷ درصد آنان کارگران خانوادگی بدون مزدند (۷۰ درصد پسر و ۳۰ درصد دختر). در این گروه سنی استان تهران با ۲۶.۳ درصد کارگران خانوادگی بدون مزد در رتبه‌ی نخست است و خراسان رضوی (۱۰.۸ درصد) و اصفهان (۷.۲ درصد) در رتبه‌های بعدی قرار دارند. اگرچه آذربایجان شرقی از این نظر در رتبه‌ی دهم استان‌هاست، ۷۵ درصد دختران ۱۰ تا ۱۴ ساله‌ی این استان کارگران خانوادگی بدون مزدند.

سهم شاغلان بخش خصوصی در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ سال ۸۰.۸ درصد است که ۳۵.۵ درصد آنان را کارگران خانوادگی بدون مزد تشکیل می‌دهند (۷۴.۴ درصد پسر و ۲۵.۶ درصد دختر). از این نظر سه استان تهران (۱۳.۲ درصد)، آذربایجان شرقی (۷.۶ درصد) و خوزستان (۶.۴ درصد)، به ترتیب، در رتبه‌های نخست قرار دارند. آذربایجان شرقی با رقم ۵۹.۷ درصد بالاترین سهم دختران کارگر خانوادگی بدون مزد را در این گروه سنی دارد.

مشکلات موجود و علل آن

  • سازمان بین‌المللی کار در گزارشی به نام «آینده‌ای بدون کار کودک» به سه گروه از علت‌های اصلی کار کودکان در دنیا اشاره کرده است:

«۱. علل ساختاری: کاهش درآمد ملی، نابرابری بین ملیت‌ها و مناطق مختلف، شوک‌های اجتماعی مثل جنگ، بحران‌های اقتصادی کشورها، حکومت‌های نالایق، محرومیت‌های اجتماعی گروه‌های حاشیه‌ای و…؛

  1. علل بی‌واسطه: نداشتن پول یا غذا، افزایش قیمت کالاهای اساسی، مقروض بودن خانواده‌ها، شوک‌های خانوادگی، مرگ یا بیماری سرپرست خانوار، تقاضا برای کارگر ارزان در کارگاه‌های کوچک و…؛
  2. علل نهفته: از هم پاشیدن خانواده‌های گسترده و نظام‌های حمایت اجتماعی رسمی و غیررسمی، والدین بی‌سواد یا کم‌سواد، باروری بالا، انتظارات فرهنگی از کودکان برای کار و آموزش، دیدگاه‌های تبعیض‌آمیز بر اساس جنسیت و قومیت و…»
  • یافته‌های مطالعه‌ای درباره‌ی تأثیر بخش خصوصی و غیررسمی بر حقوق کودکان در ایران نشان می‌دهد که تأثیر کار کودکان بر زندگی آن‌ها را می‌توان حداقل به هفت سطح تقسیم کرد:

[۱. از بین رفتن کودکی ۲. نارسایی‌های آموزشی ۳. مشکلات سلامت (بهداشت کار، سختی کار، نامناسب بودن محیط کار). ۴. خشونت در محیط کار. ۵. تبعیض‌های جنسیتی ۶. استثمار اقتصادی. ۷. در دسترس نبودن خدمات و حمایت‌های تأمین اجتماعی.]

این مطالعه‌، ضمن تأکید بر این‌که سطوح فوق به‌سادگی از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و هم‌پوشانی بسیاری با یکدیگر دارند، گزارش می‌کند که بیشترین موارد نقض حقوق کودکان کار در زمینه‌ی مشکلات سلامت (۴۰.۲ درصد)، و به‌ویژه به دلیل نامناسب بودن محیط کار (۱۵.۵ درصد) است.

  • کمبودهای آموزشی از مشکلات دیگری است که کودکان کار با آن مواجه می‌شوند. اگرچه آمار دقیقی درباره‌ی وضعیت تحصیلی کودکان شاغل در بخش غیررسمی اقتصاد و کودکان کار مهاجر یا پناهنده وجود ندارد،‌ یافته‌های برخی مطالعات غیررسمی کشور نشان می‌دهد که بخشی از کودکان کار از تحصیل بازمانده‌اند.

بر اساس یافته‌های مطالعه‌ی سلامت و جمعیت کشور در سال ۱۳۸۹، ۱۱.۱۲ درصد دانش‌آموزان کار می‌کنند. این نسبت در مناطق شهری ۹.۳۵ درصد، در مناطق روستایی ۱۴.۷۷ درصد؛ در پسران ۱۲.۳۵ درصد و در دختران ۹.۷۹ درصد است. بیشترین [درصد] کار کودکان به ترتیب در استان‌های گلستان (۲۳.۶ درصد)، چهارمحال و بختیاری (۱۹.۹۹ درصد) و قزوین (۱۹.۱۹ درصد) گزارش شده است.

  • یکی دیگر از اثرهای منفی کار کودکان بر زندگی آن‌ها خشونت در محیط کار و تبعیض‌های جنسیتی است. بر اساس مطالعه‌ای که وضع کار کودکان را در کارگاه‌های رسمی و غیررسمی بررسی کرده است، خشونت لفظی و کلامی در محیط کار فراوان گزارش می‌شود، اگرچه تنبیه بدنی هم وجود دارد. هم‌چنین، در این مطالعه به تحقیرهایی اشاره می‌شود که کودکان به دلیل جنسیت یا جثه‌ی خود تحمل می‌کنند.

علاوه بر این به نظر می‌رسد تبعیض‌های جنسیتی در کودکان کار باعث شده است دختران در موقعیت متفاوتی قرار بگیرند. مطالعه‌ای موردی درباره‌ی کار کودکان در شهر تهران نشان می‌دهد که دستمزد دخترها برای کار یکسان کمتر از دستمزد پسران است و حتی برخی دختران از مقدار دستمزد خود آگاه هم نیستند، زیرا دستمزد آن‌ها را سرپرستانشان دریافت می‌کنند، در حالی که بیشتر پسرها به تمام یا بخشی از درآمد خود دسترسی دارند.

یافته‌های مطالعه‌ای که تجربه‌ی خشونت را در تعدادی از دختران کار مهاجر افغان بررسی کرده است نشان می‌دهد که این دختران از کودکی از طرف پدر به کار گمارده شده‌اند و درآمد حاصل از کار اقتصادی آن‌ها هیچ‌گاه مستقیماً به خودشان نرسیده است. یافته‌ها نشان می‌دهد که این دختران به کارهای خانگی نیز اشتغال داشته‌اند و فشاری دوچندان بر آن‌ها تحمیل شده است. کسانی که در کارگاه‌های خارج از خانه اشتغال داشته‌اند به آزار جنسی و نگاه شهوت‌آلود کارفرمایان نیز اشاره کرده‌اند. پیامد چنین تجربه‌هایی برای دختران، فرمان‌برداری محض، خستگی زیاد، ناامیدی،‌کاهش اعتماد به نفس و نفرت از جنس مخالف است. تفاوت‌های جنسیتی در کودکان کار خیابان نیز دیده می‌شود. بر اساس مطالعه‌ای در سال ۱۳۹۲، دختران کار بیش‌تر از پسران کار مریض شده (۳۲.۴ درصد در مقابل ۲۱.۵ درصد)، تصادف کرده (۴۹.۳ درصد در برابر ۲۹.۲ درصد)، آزار جنسی دیده (۱۲.۷ درصد در مقابل ۲.۷۵ درصد)، کتک خورده و از طرف مردم اهانت دیده‌اند. (۲۶.۸ درصد در برابر ۱۱.۸ درصد.)

  • گزارش مستندسازی دو سازمان غیردولتی فعال در زمینه‌ی مسئولیت‌پذیری اجتماعی شرکت‌ها نشان می‌دهد که شرایط کاری کودکان در برخی کارگاه‌ها بسیار نامناسب است و سلامتی آنان را به خطر می‌اندازد. بر اساس یافته‌های این گزارش، بسیاری از کودکان در کارگاه‌های زیرزمینی کار می‌کنند، زیرا کارفرمایان آن‌ها می‌خواهند از چشم بازرسان دور بمانند. محیط برخی از این کارگاه‌ها کم‌نور است و شاید تهویه‌ای هم نداشته باشد. برخی دیگر از کودکان که در کارگاه‌هایی مانند سرّاجی‌ها کار می‌کنند، در اثر استنشاق بوی چسب و مواد شیمیایی در محیط بسته دچار مشکلاتی می‌شوند. این مطالعه نشان می‌دهد که کار کودکان در بخش بازیافت زباله بیش از هر شغل دیگری سلامتی آن‌ها را به خطر می‌اندازد.

کودکانی که در خیابان‌ها کار می‌کنند نیز به دلیل نوع و شرایط کارشان با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شوند و به این دلیل گاهی کار در جایی غیر از خیابان را ترجیح می‌دهند. مطالعه‌ای در سال ۱۳۹۲ نشان می‌دهد از ۲۲۷ کودکی که به پرسش «اگر در خیابان نباشی، ترجیح می‌دهی چه کاری داشته باشی؟» پاسخ داده‌اند، ۴۸.۷ درصد آن‌ها به ادامه‌ی کار در جایی غیر از خیابان (مانند کارگاه، مغازه، رانندگی و…)‌ اشاره کرده‌اند.

  • مطالعه‌ای که در سال ۱۳۸۹ درباره‌ی سلامت کودکان کار و خیابان انجام شد، نشان می‌دهد که بیش از ۵۰ درصد کودکان شرکت‌کننده از وضع سلامت خود راضی نبوده‌اند و ۴۰ درصد آنان هنگام ابتلا به بیماری به متخصص سلامت مراجعه نکرده‌اند. وقتی پژوهشگران علت را از این کودکان پرسیدند، ۳۶ درصد آن‌ها به مشکلات مالی، ۱۷ درصد به بی‌اهمیت پنداشتن سلامتی و ۷ درصد به نداشتن وقت کافی اشاره کرده‌اند.

طبق برخی تحقیقات دیگر، کودکانی که در خیابان کار می‌کنند با خطرهای دیگری مانند مصرف مواد و الکل و رفتارهای پرخطر جنسی مواجه‌اند.

قوانین داخلی و محدودیت‌ها

اگرچه دولت ایران به مقاوله‌نامه‌ی [بین‌المللی‌] شماره‌ی ۱۳۸ درباره‌ی حداقل سن کار کودکان نپیوسته است، قانون کار ایران (مصول سال ۱۳۶۹) همگام با مقاوله‌نامه‌های سازمان بین‌المللی کار، حداقل سن ۱۵ سال را برای کار کودکان در نظر گرفته است. مطابق ماده‌ی ۷۹ این قانون، «به کار گرفتن افراد کمتر از ۱۵ سال تمام ممنوع است».

هم‌چنین مطابق ماده‌ی ۸۰ همین قانون، کارگرانی که سن آن‌ها بین ۱۵ تا ۱۸ سال است کارگر نوجوان نامیده می‌شوند. در ماده‌ی ۸۴ قانون کار نیز مقرره‌ای وجود دارد که طبق آن کارهایی که به دلیل ماهیت یا شرایط خاص تهدیدی برای سلامت یا اخلاق کارگران محسوب می‌شود، برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع است و تشخیص این موارد نیز به وزارت کار و امور اجتماعی سپرده شده است.

طبق ماده‌ی ۸۰ این قانون، کارگران نوجوان «در بدو استخدام باید توسط سازمان تأمین اجتماعی  مورد آزمایشات پزشکی قرار گیرند.» هم‌چنین ماده‌ی ۸۱ قانون کار بر لزوم تکرار آزمایش‌های پزشکی سالانه برای کارگران نوجوان تأکید کرده و نوشته است که پزشکان باید در مورد تناسب نوع کار با توانایی کارگر نظر بدهند و کارفرمایان وظیفه دارند طبق نظر پزشک عمل کنند و در حد امکان جای کارگران را تغییر دهند. از تسهیلات دیگری که قانون کار در مواد ۸۲ و ۸۳ برای کارگران نوجوان در نظر گرفته است کاهش نیم‌ساعتی ساعت کار، ممنوعیت اضافه‌کار و کار در شب، ممنوعیت کارهای سخت و زیان‌آور و خطرناک و هم‌چنین ممنوعیت حمل بار با دست یا بیش از حد مجاز یا بدون استفاده از وسایل مکانیکی است. … ‌هم‌چنین ماده‌ی ۱۱۵ قانون کار «کارآموزی همراه با اشتغال» [در سنین ۱۵ تا ۱۸ سال] را مشمول مقررات مربوط به کارگران نوجوان قرار می‌دهد، با این تفاوت که ساعت کار آن‌ها از ۶ ساعت بیش‌تر نباشد. ماده‌ی ۱۱۷ این قانون کار و کارآموزی نوجوانان را به توانایی‌هایشان و بی‌ضرر بودن کار برای رشد و سلامت جسمی و روحی آن‌ها مشروط کرده است.

  • مشکل [خلأ حقوقی] کودکانی که در بخش غیررسمی کار می‌کنند و اشتغال آنان مشغول قانون کار نمی‌شود و وضعیت حقوقی نامشخصی دارند (مانند کودکان مهاجر، کودکانی که در کارگاه‌های کوچک کار می‌کنند، فرزندان اتباع خارجی، کودکان بدون شناسنامه و کودکانی که به کارهای خانگی مشغول‌اند)‌ هم‌چنان پابرجاست. این کودکان از حقوق قانونی خود محروم‌اند.
  • معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور در سال ۱۳۹۳ مشکلات سازمان بهزیستی را در فرایند بازتوانی کودکان خیابانی این‌گونه بیان می‌کند: محدودیت‌های قانونی برای حمایت از کودکان دارای خانواده و پوشش دادن آن‌ها (در بیشتر موارد پدر کودک با حکم قاضی کودک را از مرکز بیرون می‌برد و دوباره برای تکدی‌گری و کار به خیابان می‌فرستد)، محدودیت‌های قانونی برای مددکاران اجتماعی در فرایند کمک به کودکان دارای سرپرست، اجرا نشدن قوانین اتباع خارجی، بی‌تمایلی بخش غیردولتی به حمایت از کودکان خیابانی ایرانی دارای خانواده، محدودیت منابع دولتی و اجرا نشدن مصوبه‌ی هیأت وزیران برای سامان‌دهی کودکان خیابانی از طرف یازده سازمان مسؤول.
  • برنامه‌های [دولتی] مرتبط با کودکان کار هم‌چنان در سطح نظریه‌پردازی است و دستگاه‌های دولتی هنوز برنامه‌ی جدیدی تدوین نکرده‌اند. کارهایی که از سال ۱۳۹۳ انجام شده نیز جنبه‌ی نمادین دارد. طرح بیمه‌ی درمان کودکان کار و خیابان، که از طرف وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی برای ۱۲۰ کودک در تهران انجام شد، در چارچوب بیمه‌ی همگانی درمان ایرانیان پیش می‌رفت، اما اکنون متوقف شده است.

خلاً برنامه‌ها و برخی پیشنهادها

  • مطالعاتی که درباره‌ی کودکان کار انجام شده است – و به برخی از آن‌ها نیز اشاره کردیم – نشان می‌دهد که این کودکان معمولاً در خانواده‌هایی فقیر زندگی می‌کنند و بیش‌تر آن‌ها مجبورند برای کمک به خانواده کار کنند. بنابراین، اگر به دنبال سیاست‌ها و برنامه‌های پیش‌گیرانه هستیم، لازم است برای کاهش فقر خانواده‌های این کودکان در سطح کشور مداخلاتی انجام شود. این سیاست‌ها می‌تواند هم در جلوگیری از ورود کودکان به چرخه‌ی کار مؤثر باشد و هم تعداد کودکانی را که اکنون به کار مشغول‌اند کاهش دهد.
  • کارگاه‌های کوچک مهم‌ترین مشکل در حوزه‌ی قوانین مرتبط با کار کودکان است، زیرا از آن‌جایی که این کارگاه‌ها کمتر از ده نفر کارگر دارند، مشمول قوانین وزارت کار نمی‌شوند. مطالعات نشان می‌دهد که تعداد زیادی از کودکان در این کارگاه‌ها به کار گرفته می‌شوند و عملاً هیچ نظارتی بر این محیط‌های کاری وجود ندارد که [این فقدان] به بروز آسیب‌های بیش‌تر در کودکان کار می‌انجامد. هم‌چنین وضع حقوقی فرزندان اتباع خارجی، کودکان بدون شناسنامه و کودکانی که به کارهای خانگی اشتغال دارند در قوانین ما نامشخص است و این نشان می‌دهد که برای این گروه‌ها نیز باید برنامه‌ریزی شود.
  • برخی از کودکان کوچک‌تر از ۱۴ سال در بخش غیررسمی اقتصاد مشغول به کارند. برخی از آن‌ها در محیط‌هایی کار می‌کنند که برای سلامت‌شان بسیار خطرناک است. این گروه از کودکان به سیاست‌ها و برنامه‌های حمایتی نیاز دارند تا دست‌کم وضع‌شان کمی بهتر شود. تجربه‌ی بعضی سازمان‌های غیردولتی درباره‌ی مسئولیت‌پذیری اجتماعی بنگاه‌ها نشان می‌دهد که ورود به این مداخلات در محیط و شرایط کاری آن‌ها می‌تواند در بهبود وضع این کودکان مؤثر باشد.
  • سازمان‌های غیردولتی کودکان در ایران تاکنون توانسته‌اند با راه‌اندازی مراکز باز (که کودکان می‌توانند برای دریافت خدمات به آن‌جا مراجعه کنند، اما مجبور نیستند در آن‌جا اقامت همیشگی داشته باشند)‌ اقداماتی برای برگرداندن حقوق از دست‌رفته‌ی این کودکان (مانند حق دسترسی به خدمات آموزشی، بهداشتی، مشاوره‌ای و مددکاری)‌ انجام دهد و محیطی برای آن‌ها فراهم کند تا بتواند زمانی را دور از کار بگذرانند.
  • نگاهی به سیاست‌ها و برنامه‌هایی که در سال‌های گذشته در کشور انجام شده است نشان می‌دهد که تاکنون فقط به یک گروه از کودکان کار (کسانی که در خیابان‌ها کار می‌کردند و بیش از دیگران دیده می‌شدند)‌ توجه شده است. بنابراین، سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان کشور قبل از هر اقدامی باید تصویر کاملی از کار کودکان در بخش‌های مختلف به دست آورند تا آن‌چه در دستور کار قرار می‌دهند، گروه‌های مختلف کودکان کار را در ایران پوشش دهد.

 

____________________

[۱] به نقل از کتاب «وضعیت اجتماعی کودکان در ایران (۱۳۹۵ – ۱۳۸۵)؛ نشر آگاه؛ مدیر طرح و ویراستار علمی: پیام روشنفکر، چاپ یکم: تابستان ۱۳۹۷.

از ورای دیوارها (داستانی از رابطه‌ی والدین زندانی و فرزندان‌شان)




پدر یا مادری به زندان می‌افتد و از کودک خود جدا می‌شود. برای کودک حاصل این جدایی و فقدان، فقدانی پوچ و بی‌معنا، «تاریکی» است. در این سخنرانی شنیدنی، ببینید که دیوارهای قطور زندان هم نمی‌توانند مانع پرتوهای نورانی محبت شوند، اگر بخواهیم.

کتاب، در دل زندگی

نگاهی به چند تجربه‌ی مردمیِ ترویج کتاب‌خوانی در جهان

سالیان سال است که کتاب در میان ما دستِ‌کم گرفته شده و اغلب کالایی تفننی، تجملی و غیرضروری به حساب می‌آید. اندک‌اند خانواده‌ها و افرادی که مطالعه را ضرورت بدانند و از طریق کتاب خواندن، در جستجوی پاسخی برای نیازهای آموزشی، روانشناختی، اجتماعی و معنوی خود بر آیند.

در همین حال، در اقصی نقاط جهان، کسانی دست به کار شده‌اند که برای گسترش مطالعه و ترویج کتاب‌خوانی، منتظر تغییر سیاست‌گذاری‌های کلان و چشم‌به‌راه حوادث پیش‌بینی‌نشده نمی‌مانند و خود، دست به اقدام می‌زنند. افرادی که از خلاقیت، علم نوین و البته از چوب، دوچرخه، وانِت و قاطر بهره می‌گیرند تا «کتاب» را در دل زندگی روستایی و شهری جای دهند.

سایت اینترنتی کتابک، چندین روایت از زندگی چنین اشخاصی را برگزیده و ترجمه کرده، که در ادامه سه مورد از آن‌ها را می‌خوانید۱:

***

لوییس سوریانو – کلمبیا

بیبلیوبرو۱: کتابخانه‌ای سیار، بر روی یک الاغ!

C:\Users\Lenovo\AppData\Local\Microsoft\Windows\INetCache\Content.Word\Uso-da-bicicleta-pelo-mundo_3.jpg

برای یک غریبه در دهکده‌های روستایی کلمبیا، دیدن مردی سوار بر قاطر یا الاغ همراه با ۱۲۰ کتاب به عنوان بارِ سفر، خنده‌دار به نظر می‌رسد. اما برای بچه‌ها در این شهرهای فقیرنشین، این مرد و قاطرش، امید را به ارمغان می‌آورد.

لوئیس سوریانو معلم ابتدایی است که زمان آزادش را صرف فعالیت‌هایی می‌کند که خود آن را بیبلیوبرو نامیده است. بیبلیوبرو کتابخانه‌ی سیار او روی الاغ است. او به مناطق روستایی در ماگدالنا کلمبیا می‌رود، برای کودکان کتاب می‌خواند و به آن‌ها رایگان درس می‌دهد.

سوریانو عملیات بیبلیوبرو را زمانی آغاز کرد که متوجه شد بعضی از دانش‌آموزانش از درس عقب افتاده‌اند. اکثر این دانش‌آموزان از دهکده‌های روستایی بودند که دسترسی به کتاب نداشتند. والدین این دانش‌آموزان اغلب بی‌سواد هستند. سوریانو برای کمک به این دانش‌آموزان تصمیم گرفت که خود، کتاب‌ها را برای بچه‌ها بیاورد.

هر سفر ۴ ساعت زمان می‌برد، سوریانو هر غروب چهارشنبه و صبح روز شنبه همسر و سه فرزندش را ترک می‌کند، سوار بر قاطر خود به نام آلفا شده و آلفا تا جایی که می‌تواند با خود کتاب حمل می‌کند. قاطر دوم، بتو، در حالی که کتاب‌های اضافی و پتویی برای نشستن حمل می‌کند، آن‌ها را دنبال می‌کند. قاطرها و معلم معمولاً به صورت چرخشی به ۱۵ روستا سر می‌زنند.

علاوه بر عملیات بیبلیوبرو، سوریانو و همسرش بزرگ‌ترین کتابخانه‌ی رایگان در ماگدلانا را در کنار خانه‌ی خود احداث کرده‌اند. از سال ۲۰۱۰، کتابخانه تقریباً حدود ۴۲۰۰ کتاب را در خود جای داده است که اکثر آن‌ها از شهرها و کشورهای مختلف اهدا شده‌اند.

C:\Users\Lenovo\AppData\Local\Microsoft\Windows\INetCache\Content.Word\271109-biblioburro-483.jpg

  1. Burro (قاطر) + Biblography (کتاب‌نامه) = Biblioburro

آنتونیو لاکاوا – ایتالیا

معلم – راننده‌ای که عشق به خواندن را به کودکان می‌آموزد

C:\Users\Lenovo\AppData\Local\Microsoft\Windows\INetCache\Content.Word\e1398e2c31093f79b69f5937f6679495.jpg

معلمی ایتالیایی همراه با کتابخانه‌ای که خودش روی چرخ‌های ماشین خود ساخته است، بی‌وقفه روستا به روستا در منطقه‌ی خود سفر می‌کند تا کودکان را به خواندن کتاب تشویق کند. نام کتابخانه‌ی سیار او کتابخانه‌ی سه‌چرخBibliomotocarro) ) است که بر خودروی او و روی سه چرخ آن سوار است. کتابخانه‌ی سیار آقای معلم از قفسه‌هایی تشکیل شده است که می‌تواند ۷۰۰ جلد کتاب را در خود جای دهد. شیروانی و دودکشی کوچک، اتاقک کتابخانه را زیباتر کرده است.

آنتونیو لاکاوا معلم بازنشسته‌ای است که ۴۲ سال از عمر خود را در عرصه‌ی آموزش سپری کرده است. اکنون پس از این همه سال، او احساس می‌کند که نیاز دارد در کنار کودکان باشد و آن‌ها را در مسیر یادگیری هدایت کند.

به همین منظور، آنتونیو خودروی سه‌چرخه‌ی‌ خود را که در سال ۲۰۰۳ خریداری کرده بود، با هدف فراهم کردن کتابخانه سیار آقای معلم تغییر داده است.

این تصویر نمایی است از درونِ خودروی آقای لاکاوا

 

آنتونیو هر هفته ۵۰۰ کیلومتر با توقف‌های پی در پی در روستاها در منطقه باسیلیکاتا در جنوب ایتالیا سفر می‌کند.

معلم ورود خود را با آواها و موسیقی‌های خوشایند مخصوص به خود اعلام می‌کند و بچه‌ها با اشتیاقی باورنکردنی به او می‌پیوندند؛ درست مانند اینکه یک کامیون بستنی را می‌راند.

بی‌علاقگی به کتابخوانی در مدرسه‌ها دیده می‌شود؛ جایی که کودکان موظف‌اند در آن بخوانند، اما به آن‌ها نشان داده نمی‌شود که چرا باید عاشق خواندن باشند.

این معلم ایتالیایی معتقد است که فعالیت خواندن باید فعالیتی خوشایند و لذت‌بخش باشد، نه اینکه به عنوان یک وظیفه انجام شود.

nuova

 

آماندین لاگوت و وشارلوت تون – فرانسه

لابیبلیامبول کتابخانه‌ای سیار است که عابران پیاده را به کتاب‌خوانی دعوت می‌کند.

C:\Users\Lenovo\AppData\Local\Microsoft\Windows\INetCache\Content.Word\la-bibliambule.jpg

در سال ۲۰۱۳ دو دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبای پاریس طرح یک شومینه‌ی سیار را برای دیپلم طراحی‌شان ارائه دادند. آماندین لاگوت و شارلوت تون پس از بررسی جامعه‌ی شهری تصمیم گرفتند وسیله‌ای طراحی کنند که مردم را به آرامش و به اشتراک‌گذاریِ دارایی‌ها دعوت کرده، و خیابان را به جایی برای زندگی تبدیل کند.

 

شومینه‌ی سیار نخستین طرح از مجموعه‌ای به نام «سامبول‌ها» است. سامبول‌ها وسیله‌هایی هستند برای مبارزه با جامعه‌ی پرسرعتی که در آن زندگی می‌کنیم. این وسیله‌ها ترمزهای شاد و سالمی برای استفاده از فضای دلپذیر شهر هستند.

لابیبلیامبول که کتابخانه‌ای سیار است، یکی دیگر از طرح‌های این مجموعه است که عابران پیاده را به کتاب‌خوانی دعوت می‌کند. لابیبلیامبول (در لغت به معنی کتابخانه‌ی سیار) کتابخانه‌ای برای ترویج خواندن، به اشتراک‌گذاریِ کتاب و آرامش است.

این کتابخانه که روی سه‌چرخه‌ای الکتریکی سوار است و ۷ ننو در اطرافش دارد که در هرجایی می‌تواند مستقر شود، آماده‌‌ی استقبال از خوانندگان کنجکاو یا مشتاق استراحت است.

جزیره‌ی کوچکی از آرامش که در اقیانوس سرعت ما، آسودگی را  یادآور می‌شود. این کتابخانه‌ی سیار، کنجکاوی عابران پیاده را برمی‌انگیزد و آن‌ها را فرامی‌خواند تا لذت خواندن را بازیابی یا کشف کنند.

 

همچنین لابیبلیامبول قصد دارد برای جذب مخاطبانی که عادت به خواندن ندارند، کتاب‌ها را با رویکرد زیبایی‌شناختی که جذاب و گیرا باشد در دسترس قرار دهد.

 

تجربه‌های بیشتر ترویج کتاب‌خوانی در جهان را می‌توانید در این بخش سایت کتابک بیابید.

 

 

پاورقی:

  1. در این نوشتار، متن‌ها قدری ویرایش و تلخیص شده‌اند.

 

آموزش رایگان چگونه رنگ باخت؟

معرفی دو مقاله‌ از شماره‌ی ۴۰ ماهنامه‌ی قلمرو رفاه

آموزش رایگان یکی از اصول قانون اساسی به عنوان حقوق اجتماعی شهروندان است. اما در دهه‌های اخیر این اصل به طور کامل اجرا نشده و همچنانکه از تعداد مدارس دولتی و رایگان کاسته می‌شود شاهد افزایش مراکز آموزشی پولی هستیم.

این روند از چه زمانی شروع شد؟ اجراکنندگان آن چه استدلال‌هایی دارند و بازندگان اصلی این عرصه چه کسانی‌اند؟

آیا می‌دانستید؟

  • براساس سرشماری سال ۹۵، از ۵۵ میلیون نفر جمعیت بالای ۲۰ سال کشور، حدود ۴۸ تا ۴۹ درصد تحصیلاتی کمتر از سیکل دارند و اگر جمعیت زیر دیپلم را هم به این آمار اضافه کنیم، این رقم حدود ۵۳ تا ۵۴ درصد می‌شود.

در شماره‌ی ۴۰ ماهنامه‌ی قلمرو رفاه (با عنوان اصلی «نگران عدالت اجتماعی باشیم») دو مقاله به روند خصوصی‌سازی آموزش در ایران اختصاص یافته است.
این مقاله‌ها که در بخش «آموزش» نشریه چاپ شده‌اند، بستر قانونی خصوصی‌سازی آموزش در ایران را بررسی نموده و پیامدهای آن را مطرح می‌نمایند.

مقاله‌ی اول که توسط «خسرو صادقی بروجنی» نوشته شده است با این مقدمه آغاز می‌شود:

«با شروع مهر ماه، دغدغه پرداخت شهریه و هزینه‌های آموزشی، یکی از نگرانی‌های عمده‌ی خانواده‌های طبقات متوسط و پایین است. اگر تا چند دهه گذشته آموزش از دبستان تا دانشگاه به صورت دولتی و رایگان بود، اما این روند به مرور جای خود را به شکل‌های مختلفی داد که تضعیف نظام دولتی آموزش و پرداخت شهریه وجه اشتراک همه‌ی آن‌ها است. چه مجوزهای قانونی، آموزش‌های رایگان را به حاشیه برد و دولت‌های مختلف با اتکا به چه قوانین و دستورالعمل‌هایی وضعیت کنونی را برای آموزش رقم زدند؟»

وی در ادامه‌ی مقاله، روند تاریخی‌ای که در ایران طی شد تا آموزش خصوصی به شکل کنونی گسترش یابد را به طور اختصار شرح داده و به این نکته اشاره می‌کند که «مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۳ با اجرای طرح واگذاری مدارس به بخش خصوصی مخالفت کرد و به دلیل مغایرت آن با قانون اساسی جلوی آن را گرفت، اما بندی از لایحه برنامه‌ی ششم توسعه بر این امر تأکید دارد و وزارت آموزش و پرورش نیز بر اجرای آن مُصر است».

مقاله‌ی دوم با عنوان «عقب‌نشینی از آموزش رایگان» با قلم «رضا امیدی»، پژوهشگر سیاست‌‌گذاری اجتماعی، به رشته‌ی تحریر درآمده است.

وی در ابتدای مقاله با ذکر آماری از میزان تحصیلات در اقشار مختلف و ساکنین مناطق مختلف ایران تلاش می‌کند مفهوم فقر آموزشی و شکاف منطقه‌ای و طبقاتی‌ای که در این میان وجود دارد را آشکار نماید.

در مرور تاریخ خصوصی‌سازی مدارس در ایران به این نکته اشاره می‌کند که «مهم‌ترین هدف از تأسیس مدارس خصوصی یا واگذاری خدمات فرهنگی به مردم این است که مدارس خصوصی و غیردولتی سبب شوند که تمام فرزندان خانواده‌های مرفه به آموزش دسترسی داشته باشند و هدف دوم این است که زمینه‌هایی به وجود آید که مشارکت مردم در تامین مالی امکانات آموزشی و فرهنگی فراهم شود» و «غیر از برنامه سال ۶۲ تا ۶۶ در تمام برنامه‌های توسعه، یک شاخص توسعه‌ی آموزشی سوق دادن دانش‌آموزان به سمت مدارس غیرانتفاعی بوده است.»

رضا امیدی در ادامه‌ی مقاله به بررسی یکی از مهم‌ترین استدلال‌ها برای خصوصی‌سازی آموزش یعنی کمبود منابع مالی دولت پرداخته و توضیحاتی دال بر بی‌اساس بودن این استدلال مطرح می‌نماید. از جمله به بحث اقتصاد سیاسی توزیع منابع اشاره می‌کند:

«به طور مثال، سال گذشته ۱۸۰ میلیارد تومان برای تهیه شیر رایگان مدارس اختصاص داده شد که تا اواخر بهمن ماه این ۱۸۰ میلیارد تومان به دلیل کمبود نقدینگی تأمین نشد اما در همان فاصله زمانی چیزی حدود ۱۴ تا ۱۵ هزار میلیارد تومان برای تسویه حساب با یکسری موسسات مالی غیرمجاز که از پشت پرده‌های آنچنانی برخوردار بودند از منابع ملی برداشت شد. سوالی که حائز اهمیت است این است که بر اساس چه معیارهایی این اولویت‌ها تعیین می‌شود؟ آیا تأمین شیر برای سلامت دانش‌آموزان حائز اهمیت است یا هزینه‌های چند میلیاردی برای تسویه حساب موسسات مالی؟»

وی کیفیت مدارس دولتی و غیرانتفاعی را با یکدیگر مقایسه کرده و می‌گوید: «آمارها نیز حاکی از آن است که کیفیت مدارس دولتی اغلب بهتر از مدارس خصوصی و غیرانتفاعی است اما طی تغییرات فرهنگی در دو سه دهه اخیر اساساً ثبت نام فرزندان در مدارس غیرانتفاعی به یک ارزش برای خانواده‌های طبقه متوسط تبدیل شده است. در دهه‌های پیشین و اوایل تاسیس مدارس غیرانتفاعی کسی که در این مدارس ثبت نام می‌کرد این موضوع را از دیگران پنهان می‌کرد…».

در ادامه‌ی مقاله به ابعاد دیگری از بحث خصوصی‌سازی آموزش همچون ضعف مدیریت بخش دولتی به عنوان یکی از دلایل خصوصی‌سازی، انواع خصوصی‌سازی در مدارس دولتی و غیرانتفاعی (اعم از اخذ شهریه، کتاب‌های کمک آموزشی، معلم خصوصی و غیره)، بنگاهداری آموزش و پرورش و تشدید نابرابری به طور مختصر پرداخته شده است.

در بحث تشدید نابرابری‌ها از دو کشور ایران و قطر به عنوان کشورهایی که بالاترین سطح موقتی‌سازی و بی‌ثبات‌سازی شغلی را در طی دو دهه گذشته داشته‌اند یاد شده است. «براساس اظهارات وزیر پیشین رفاه چیزی حدود ۹۰ درصد مشاغل در بخش خصوصی، موقت هستند و شغل و قرارداد پایداری ندارند و مدارس غیرانتفاعی موجب تقویت مشاغل موقت در کشور شده است.»

از طرفی نویسنده به این نکته نیز اشاره می‌کند که ۶۳ درصد دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی و شهید بهشتی که جزو دانشگاه‌های با کیفیت آموزشی بالا هستند، از سه دهک بالای جامعه بوده‌اند و فقط ۸ درصد از سه دهک درآمدی پایین هستند، بنابراین یکی از عوامل مهمی که منجر به نابرابری در جامعه می‌شود همین خصوصی‌سازی آموزش عالی در ایران است.

نسخه‌ی الکترونیکی این نشریه را می‌توانید از این نشانی دریافت کنید.

*****

برش‌هایی از مقاله‌های یاد شده

مقاله‌ی اول: پولی شدن نظام آموزش
نویسنده : خسرو صادقی بروجنی

🔹پس از پایان جنگ و با تغییر جهت‌گیری کلی اقتصاد در ایران، بحث خصوصی‌سازی به طور جدی توسط برنامه‌ریزان اقتصادی کشور مطرح و عملا از سال ۱۳۸۰ و با اجرایی شدن فصل سوم برنامه توسعه آغاز شد، به طوری که به گفته اسحاق جهانگیری، وزیر وقت صنایع و معادن، «برنامه سوم توسعه بیش از آنکه به سمت انجام پروژه‌ها برود، به دنبال ایجاد ساختار با بستر توسعه بود تا بخش خصوصی بیاید و فعالیت کند».

🔹بررسی روندهای واگذاری فعالیت بخش‌های دولتی نشان می‌دهد، حضور پیمانکاران غیردولتی در انجام وظایفی که پیش از این وابسته به کارفرمای دولتی بود، ابتدا از پایین‌ترین بخش بدنه نیروی انسانی که دارای کمترین سطح درآمد و امنیت شغلی هستند، آغاز شد… گرچه، در بخشنامه سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور به تاریخ نوزدهم مردادماه سال ۱۳۸۱ اذعان شده که «تعداد پست‌های مدیریتی طی دو دهه گذشته ۶۰ درصد رشد کرده است»، با این حال، وقتی بنا به کوچک‌سازی دولت می‌شود، این فرایند تنها با برون‌سپاری کم‌بنیه‌ترین رده‌های نیروی انسانی و واگذاری این مشاغل به پیمانکاران خصوصی صورت می‌گیرد که نتیجه نهایی آن اخراج کارگران با نام «تعدیل نیروی انسانی» است.

🔹اصل سوم قانون اساسی تصریح می‌کند: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.»
با این وجود، طی سه دهه اخیر تاسیس دانشگاه آزاد اسلامی در مرداد ماه سال ۱۳۶۱، تاسیس موسسات آموزش عالی غیردولتی و غیرانتفاعی در خرداد ۱۳۶۴ و تاسیس دانشگاه پیام‌نور در سال ۱۳۶۷ را می‌توان عقب‌نشینی دولت‌های مختلف از انجام وظایف مطرح خود در این مواد قانون اساسی دانست.

🔹در جوامع امروز، آموزش یکی از محرک‌های اصلی تحرک اجتماعی صعودی است و نسل‌های مختلف به واسطه برخورداری از آموزش بهتر می‌توانند فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی بهتری را کسب کرده و از تله فقر و نابرابری رهایی یابند. دولت موظف به ایجاد بستر مناسب برای این خدمت اجتماعی به شهروندان است و طبیعی است چنانچه در این مسیر محدودیت‌های مالی و اقتصادی شهروندان، مانع از برخورداری آنان از آموزش مناسب شود، این فرصت بالقوه به مثابه تهدیدی بالفعل بر زندگی آن‌ها تاثیر می‌گذارد.

مقاله‌ی دوم: عقب‌نشینی از آموزش رایگان
نویسنده: رضا امیدی

🔹در سال ۱۳۴۵، سازمان برنامه و بودجه سندی را منتشر کرد که بسیار حائز اهمیت است. سندی تحت عنوان مساله «واگذاری امور فرهنگی به مردم».  در این سند آمده که مهم‌ترین هدف از تأسیس مدارس خصوصی یا واگذاری خدمات فرهنگی به مردم این است که مدارس خصوصی و غیردولتی سبب شوند که تمام فرزندان خانواده‌های مرفه به آموزش دسترسی داشته باشند، و هدف دوم این است که زمینه‌هایی به وجود آید که مشارکت مردم در تامین مالی امکانات آموزشی و فرهنگی فراهم شود.

🔹بعد از صدور قطعنامه پایان جنگ ایران و عراق، اولین مساله‌ای که دولت در زمینه خصوصی‌سازی به آن ورود کرد همین مساله آموزش بود. برخلاف رویکردهای آموزشی بین‌المللی که می‌کوشند چندان به خصوصی‌سازی در سلامت و آموزش اقدام نکنند ما حدود ۹ تا ۱۰ ماه بعد از صدور قطعنامه، اولین گام برای خصوصی‌سازی را در حوزه آموزش برداشتیم.

🔹گزارشی که در سال ۸۶ یا ۸۷ توسط بانک مرکزی جمهوری اسلامی منتشر شد درباره اندازه دولت و روند تغییرات در اندازه دولت در ایران و نیز مقایسه آن با کشورهای دیگر است. اندازه دولت معمولا بر اساس دو شاخص سنجیده می‌شود، یکی نسبت بودجه عمومی دولت به تولید ناخالص داخلی (GDP) و دوم سهم کارکنان بخش دولتی به کل شاغلان کشور. بر اساس هر دو شاخص و برخلاف تصویرسازی‌هایی که در ایران وجود دارد ما جزو کوچکترین دولت‌ها در دنیا به شمار می‌آییم.

🔹در بعضی کشورها همچون فرانسه، فنلاند، دانمارک، بلژیک، اتریش، نروژ و سوئد همچنان بودجه عمومی دولت، بالای ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) است که این نسبت برای کشورهای ایتالیا، یونان، کرواسی، مجارستان و پرتغال به صورت میانگین ۴۷ درصد بوده است. کوچکترین نسبت را کشور ایرلند (۲۸ درصد) دارد. ایرلند به‌رغم اینکه بر اساس این شاخص کوچکترین کشور در اروپا به حساب می‌آید اما تقریبا ۹۹.۵ درصد منابع مالی آموزش را دولت تعیین می‌کند. کشورهایی مثل لوکزامبورگ، سوئد، نروژ، فنلاند و دانمارک و همچنین ایرلند جزو کشورهایی هستند که بین ۹۹ تا ۱۰۰ درصد منابع مالی آموزشی‌اش را دولت تعیین می‌کند و به طور میانگین در دنیا آموزش عمومی بین ۸۵ تا ۸۷ درصد توسط دولت‌ها تامین مالی می‌شود و بخشی هم که توسط دولت تامین نمی‌شود به واسطه خیریه‌ها، اوقاف و مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها تامین می‌شود.

🔹بحث دیگری که مطرح می‌شود بحث اقتصاد سیاسی توزیع منابع است. به طور مثال، سال گذشته ۱۸۰ میلیارد تومان برای تهیه شیر رایگان مدارس اختصاص داده شد که تا اواخر بهمن ماه این ۱۸۰ میلیارد تومان به دلیل کمبود نقدینگی تأمین نشد اما در همان فاصله زمانی چیزی حدود ۱۴ تا ۱۵ هزار میلیارد تومان برای تسویه حساب با یکسری موسسات مالی غیرمجاز که از پشت پرده‌های آنچنانی برخوردار بودند از منابع ملی برداشت شد. سوالی که حائز اهمیت است این است که بر اساس چه معیارهایی این اولویت‌ها تعیین می‌شود؟ آیا تأمین شیر برای سلامت دانش‌آموزان حائز اهمیت است یا هزینه‌های چند میلیاردی برای تسویه حساب موسسات مالی؟

🔹جدا از تناقض‌های موجود در استدلال‌های مدافعان خصوصی‌سازی آموزش، آمارها نیز حاکی از آن است که کیفیت مدارس دولتی اغلب بهتر از مدارس خصوصی و غیرانتفاعی است اما طی تغییرات فرهنگی در دو سه دهه اخیر اساسا ثبت‌نام فرزندان در مدارس غیرانتفاعی به یک ارزش برای خانواده‌های طبقه متوسط تبدیل شده است.

🔹نکته دیگری که قابل ‌توجه و دارای اهمیت است این است که مدارس غیرانتفاعی موجب تقویت مشاغل موقت در کشور شده… دو کشور ایران و قطر، بالاترین سطح موقتی‌سازی و بی‌ثبات‌سازی شغلی را در طی دو دهه گذشته داشته‌اند. بر اساس اظهارات وزیر پیشین رفاه چیزی حدود ۹۰ درصد مشاغل در بخش خصوصی، موقت هستند و شغل و قرارداد پایداری ندارند.

🔹خصوصی‌سازی آموزش عالی و کسب درآمد از خانواده‌های مرفه، جایگزینی برای نظام مالیاتی است اما با چنین سیاست غلطی، نابرابری در جامعه تشدید می‌شود.

🔹مساله بنگاهداری آموزش‌ و پرورش از جمله طرح‌هایی است که در کمیسیون آموزش مجلس تحت عنوان «اصلاح برخی از مقررات مالی و اداری آموزش‌ و پرورش» که یک ماده‌ واحده و دارای چند بند است مطرح شد. در بند دو و سه آن آمده که وزارت آموزش‌ و پرورش مکلف است مدارسی که در خیابان‌های اصلی یا در موقعیت تجاری قرار دارند با مشارکت بخش خصوصی تبدیل به پاساژ و برج کند و برای این تغییر کاربری‌ها، نیازی به کسب مجوز از سوی شهرداری‌ها ندارد و می‌تواند آنها را تغییر کاربری دهد.

🔹تبصره دیگری که این ماده واحده دارد این است که منابع حاصل‌شده از تجاری‌سازی مدارس در اختیار بخش‌های گوناگون آموزش و پرورش قرار می‌دهد، اما یک بند دیگر هم وجود دارد و آن هم این است که وزارت آموزش و پرورش مکلف شده بانک تاسیس کند. ما تجربه بانک‌های سازمان‌های نظامی، بانک‌های دولتی و یا صندوق ذخیره ارزشی فرهنگیان را داریم و با چنین تجربه‌ای می‌خواهیم بانک‌های وابسته به آموزش و پرورش نیز تاسیس کنیم.

 

نسخه‌ی الکترونیکی این شماره از ماهنامه «قلمرو رفاه» را می‌توانید از این نشانی دریافت کنید.

داستان‌هایی از زندگی امیرکبیر

(به مناسبت ۲۰ دی، سالروز شهادت امیرکبیر)

معرفی و سرآغاز

محمد تقی، معروف به میرزا تقی‌خان امیرکبیر، متولد سال ۱۲۱۳ هجری قمری است.
او اهل فراهان و دست‌پرورده‌ی قائم مقام فراهانی است. پدر محمدتقی در دربار آشپز بود.
نقل شده است که محمدتقی در کودکی، هنگامی که ناهار فرزندان قائم مقام را می‌آورد، پشت در کلاس درس می‌ایستاد تا آن‌ها غذای خود را بخورند و ظرف­ها را بازگرداند. و در همین اثنا آنچه را معلم به آن­ها می‌آموخت، او هم فرا می‌گرفت. روزی قائم مقام به آزمایش پسرانش آمده بود و هر چه از آنها پرسید، چیزی نمی‌دانستند و محمدتقی جواب سؤالات را می‌داد. قائم مقام از او پرسید: «تقی، تو کجا درس خوانده‌ای؟» عرض کرد: «روزها که غذای آقازاده‌ها را می‌آورم، می‌ایستم و درس معلم را گوش می‌دهم». قائم مقام به او انعامی داد و محمدتقی نگرفت و گریه کرد. قائم مقام گفت: «چرا گریه می‌کنی؟ چه می‌خواهی؟» محمدتقی گفت: «اجازه دهید من نیز در کنار آقا‌زاده‌ها درس بخوانم.» قائم مقام دلش به رحم آمد و قبول کرد و به معلم گفت تا در کنار بچه‌هایش به محمد تقی نیز درس بیاموزد.

به هر حال، میرزا تقی با فرزندان خاندان قائم مقام محشور و هم‌بازی بود و چون مکرر از خودش هوش و درایت زیادی نشان می‌داد، قائم مقام هم در تعلیم و تربیت او تلاش زیادی می‌کرد.
محمد تقی ابتدا بخشی از کارهای دبیری و نامه‌نگاری‌های قائم مقام را انجام می‌داده است. بعد از دبیری، میرزا تقی خان وارد دستگاه دیوان می‌شود و مستوفی نظام می‌گردد. پس از آن، به مقام وزیر نظام آذربایجان و سپس امیر نظام آذربایجان می‌رسد.
میرزا تقی خان امیرکبیر، بعد از گذراندن دوره های مختلف در محیط خانوادگی و محیط اجتماعی داخلی، چند سفر بسیار مهم و حساس به خارج از کشور داشت. این مسافرت ها در پرورش دادن روح بزرگ و اندیشه‌های بلند وی، نقش مهم و قابل ملاحظه‌ای را ایفا کرد.

در ادامه چند داستان از زمان صدارت امیرکبیر نقل شده است.

(۱)

شکایت دهقان به امیر

در مسافرت [امیرکبیر] به اصفهان، در یکی از منازل (محلّ توقف) استری متعلق به یکی از ملتزمین رکاب که سه هزار ریال هم ارزش داشته،‌ در نتیجه‌ی غفلت صاحبش به مزرعه‌ی دهقانی می‌رود و خسارت فراوان به زراعت او وارد می‌آورد. دهقان جمعی از کشاورزان را به شهادت می‌گیرد و برای شکایت در مقابل چادر امیر می‌آید و آنجا می‌ایستد.
امیرکبیر پس از بیرون آمدن از چادر او را به حضور طلبیده و علت ایستادن او را می‌پرسد. مرد دهقان چگونگی امر را برای او بیان می‌کند. امیر می‌گوید: «قاطر را نگاه‌دار تا صاحب آن پیدا شود. آن وقت حکم می‌کنیم که زیان تو را با مخارجی که برای حیوان می‌کنی به تو بدهد. از این گذشته او را باید تنبیه کنم تا دیگران از این پس مواظب باشند که استرشان زیانی به دهقانان وارد نیاورد.»

دهقان به خانه بازگشت و منتظر ماند تا صاحب قاطر پیدا شود؛ امّا صاحب آن از ترس خشم امیر پیدا نشد. در موقع حرکت اردو مجدداً مرد زارع به نزد امیر آمد. امیر گفت: «برو آن قاطر از آن خودت باشد و اگر صاحب آن آمد باید تو را راضی نماید و اگر هم فروختی باید از خریدار بخرد. فقط کاری بکن که معلوم باشد استر در کجاست.»

(۲)

روزنامه

ذهن امیرکبیر درباره‌ی روزنامه و ارزش سیاسی و مدنی آن، به خوبی روشن بود و او از روزنامه‌های خارجی و روزنامه‌هایی که در دیگر کشورهای اسلامی مثل مصر و عثمانی(ترکیه) چاپ می‌شد، باخبر بود. امیرکبیر، از همان آغاز دولت خود، گروه و دستگاه ویژه‌ای برای گردآوری روزنامه‌های خارجی و ترجمه‌ی آن‌ها تأسیس کرد. مباشر ترجمه‌ی روزنامه‌ها، ”برجیس“انگلیسی بود و نگارش آن‌ها به زبان فارسی، کار عبدالله ترجمه‌نویس بود. روزنامه‌ی وقایع اتفاقیه، از دل همین گروه بیرون آمد و شکل گرفت.

امیرکبیر برای خرید روزنامه، مشترکینی برای آن مقرر کرد: «هر کس در ایران دارای دویست تومان مواجب دولتی است، باید اجیر(مشترک) یک نسخه روزنامه شده و در سال، دو تومانِ قیمت آن را بدهد.» امیر از این حد هم جلوتر رفت و برای بالا بردن سطح اطلاع و آگاهی ایلات و عشایر، خوانین محلی و ایل بیگیان (روؤسای ایل) را نیز مشمول اشتراک اجباری روزنامه قرار داد.

مدت زیادی طول نکشید که روزنامه وقایع اتفاقیه جای خود را در بین مردم باز کرد و بسیاری از مردم با رغبت، اسامی و نشانی خود را به روزنامه فرستادند و تقاضا کردند که این روزنامه به قرار هفتگی برایشان ارسال گردد تا از مندرجات آن آگاهی پیدا کنند.

(۳)

آبله کوبی(واکسن آبله)

آبله کوبی از زمان فتحعلی شاه به ایران وارد شده بود اما قانون آبله­ کوبی عمومی را میرزا تقی‌خان گذارد. برای آگاهانیدن مردم، در همه جا اعلام شد: «در ممالک محروسه(ایران)، ناخوشی آبله عمومی است که اطفال را عارض می‌شود که اکثری را هلاک می‌کند، یا کور یا معیوب می‌شود. اشخاصی را که در کودکی آبله را درنیاورده‌اند، در بزرگی بیرون می‌آورند و به هلاکت می‌رسند، خصوص اهل دارالمرز (=به ویژه مردم مناطق مرزی)[…] اطباء چاره‌ی این ناخوشی را به این طور یافته‌اند که در طفولیت از گاو آبله برمی‌دارند و به طفل می‌کوبند و آن طفل چند دانه بیرون می‌آورد و بی‌زحمت خوب می‌شود.»

بنا به گفته‌ی یکی از دکترهای خارجی: «[…]امیر، رساله­ای در این باب (آبله کوبی) به ترجمه رسانید و چاپ کرد. و آبله کوبانی با حقوق کافی به ولایات فرستاد. این قانونِ [آبله کوبی]، در زمان امیرکبیر به شکل همگانی و اجباری می‌شود و ضمانت اجرای قانون، این بود که اولیای اطفالی که در آن قصور می‌ورزیدند، مورد مؤاخذه و جریمه قرار می‌گرفتند.»

*     *     *

داستان:

اعتضادالسلطنه درباره‌ی همین مسئله‌ی آبله کوبی می‌گوید: «در سفر اصفهان، روزی در چهل ستون، امیر را برافروخته دیدم. گمان بردم که از سرحدی(=مرز) خبر بدی رسیده؛ اما معلوم شد که فرزندان صادق رنگ­آمیز و محمد کله­پز، از بیماری آبله مرده‌اند. امیر از آنان مؤاخذه کرد که چرا با وجود آن که دولت مایه‌ی آبله‌کوبی را فرستاده و در معابر هم جار زده‌اند که اطفال را آبله کوبید، قصور کرده‌اند؟ پس گفت: « از هر یک پنج تومان گرفته، مرخص کنید و پول را در صندوق خاص خرج مریضان بگذارید.» چون توانایی پرداخت آن را نداشتند، امیر دستور داد که از کیسه‌ی خودش این پول را به صندوق بدهند تا قانون اجرا شده باشد.

بعد من به امیر گفتم: این [که] مطلبی نبود که این قدر شما را مشتعل کرده بود؟!

امیر فرمود: شاهزاده، تعجب دارم که شما شنیدید دو نفر بی­جهت تلف شدند و به شما تأثیر نکرد.

از این سخن امیر من بسیار شرمنده شدم.»

(۴)

مبارزه با مداحی و چاپلوسی

«از گذشته­های دور، بازار مداحی و چاپلوسی در دربار حاکمان ایرانی رواج زیادی داشته و بسیاری از شاعران و سخن‌پردازان که از ذوق و استعداد شاعری برخوردار بوده­اند، بر هیاهوی بازار مدح و ثنای پادشاهان و وزرا و صاحب منصبان می­افزوده­اند. در دوره‌های فریب و دروغ، اغلب، آدم‌های ضعیف، جبون و بی‌مایه به مقام‌های بزرگ دست می‌یابند. اینان که در درون خود احساس حقارت و بی­ارزشی کرده و می­دانند که نه بر اساس شایستگی، که در اثر ”زد و بند“ و پرداخت ”رشوه“ به آن مقام دست یافته‌اند، اغلب از مدح و ستایش شاعران ارضا می‌شوند.

در عصر محمد شاه قاجار، حقوق و مزایای شاعران درباری و چاپلوس، بسیار زیاد بود. فقر فرهنگی و کمبود کتاب‌های علمی وحشتناک بود و در واقع به قولی ”ایران زمین به بیابانی خشک از بی­دانشی تبدیل گشته بود که فقط بته‌ها و خارهای اشعار دروغ [در آن] به چشم می‌خورد.“

*     *     *

داستان:
یکی از شاعران چاپلوس آن زمان، قاآنی بود که در مداحی و دروغ‌گویی و تملق از دیگران جلو افتاده و از اینکه حتی زبون‌ترین مردان روزگار را شجاع ترین مردان به حساب آورد، باکی نداشت. وی حتی هنگامی که حاج میرزا آقاسی، صدر اعظم محمد شاه، دچار زکام سختی شده بود، شعری درباره‌ی زکام او سرود که بخشی از آن چنین است:

که جلوه کرد که آفاق پر ز انوار است؟/که رخ نمود که گیتی تمام فرخار است؟
ز خلف احمد مرسل مگر نسیمی خاست/ که هر کجا گذرم تبت است و تاتار است
زکام خواجه گواهی دهد بدین گویی/ که این نسیم ز خلق رسول مختار است
دلا ز مدح محمد به مدح خواجه گرای/ که خواجه از پس او بر دو کون سالار است
پناه دولت اسلام، حاجی آقاسی/ که همچو دست فلک خامه‌اش گهربار است

پس از مرگ محمد شاه و آغاز سلطنت ناصرالدین‌شاه و صدارت امیرکبیر، قاآنی به مدح ناصرالدین شاه و امیرکبیر پرداخت و بیش از دوازده قصیده در مدح امیرکبیر گفت و در اشعارش او را ”تاج امم، اتابک اعظم، نتاج مجد“ و ”کتاب رحمت و فهرست فضل و دفتر فیض“ و ”امیر صدرین میرزا تقی خان…“ و ”کتاب حکمت و دیباچه‌ی صحیفه‌ی فیض“ لقب داد. وی روزی بهترین قصیده‌ی خود را در مدح امیر سرود و به امید گرفتن کیسه‌های زر به نزد او رفت. به داستان برخورد امیرکبیر با او توجه کنید:

امیر نظام، نگاهی به قاآنی افکند که دست به سینه جلوی او ایستاده بود. او می‌دانست که افرادی مانند قاآنی با استفاده از ذوق شاعری خود، کلماتی پر زرق و برق را نثار حاکمان نموده و صله و اشرفی دریافت می‌کنند و در همان حال بهترین مترجمان و نویسندگان به علت نداشتن مشوّق و حتی خرج زندگانی خود، در فقر و بدبختی به سر می برند.

امیر نظام آهسته گفت:
– چه می‌خواهید؟

قاآنی قدمی به جلو گذاشت. سینه‌اش را صاف کرد و گفت:
– شما از میزان ارادت من به خودتان اطلاع دارید ولی با این وجود من به سختی موفق شدم تا وقت ملاقات از شما بگیرم. چرا حاضر نیستید هر چند مدت یک بار، من به حضورتان برسم و قصیده‌ای که در بیان اوصاف جمیله‌ی حضرت‌تان سروده‌ام، برایتان بخوانم؟

امیر نظام پاسخ گفت:
– حقیقتش را بخواهید من در اثر فشار کارهای مملکتی، فرصت بسیار کمی برای شنیدن اشعار دارم. امروزه مردم به کار احتیاج دارند، کار، و الّا نجات ملّت میسر نیست.

قاآنی لبخندی زد و گفت:
– […] کاملا واقفم که حضرتعالی نسبت به شعرا نظر خوبی ندارید و حتی دستور داده‌اید که حقوق آنان را قطع کنند؛ در حالی که امیر معظم خوب می‌دانند که گلستان ایران زمین اصولا با گل‌های شاعران جان گرفته است و شاعران در بیان اوصاف حاکمان عدالت‌گستر سهم بسیار داشته‌اند و …

امیر نظام سخن قاآنی را قطع کرد و گفت:
– هر زمان که مردمان این سرزمین از فقر و بیماری و جهل رنج نبردند، برای همه فرصت و مجال علم‌آموزی و تحصیل ایجاد بود و بیماری‌های مختلف هر ساله هزاران نفر را به دیار عدم نفرستاد، می‌توانیم بگوییم ایران گلستان شده است و الّا سرودن شعر هیچ کشوری را گلستان نکرده است. به هر حال بفرمایید که امروز از چه رو وقت ملاقات خواسته‌اید.

قاآنی گفت:
– آمده‌ام تا قصیده‌ای را که در ثنای شما سروده‌ام برایتان بخوانم. قرار است حاج حسین خطاط این اشعار را با خط خوش بنویسد و بعد با چاپ سنگی چاپ شود و در همه‌جا آن را پخش کنیم.
و بعد چون به اخلاق امیر آشنا بود و می‌دانست که ممکن است به وی اجازه‌ی خواندن شعر را ندهد، بدون این که منتظر اجازه‌ی امیر شود، شروع به خواندن قصیده کرد:

نسیم خلد می‌وزد مگر ز جویبارها/که بوی مشک می‌دهد هوای مرغزارها
خوش است کامشب ای صنم خوریم می به یاد جم/که گشت دولت عجم قوی چو کوهسارها
ز سعی صدر نامور، مهین امیر دادگر/ کزو گشوده باب و در، ز حصن و از حصارها
امیر شه، امین شه، یسار شه، یمین شه/ که سر ز آفرین شه به عرش سوده بارها
[…]
دو سال هست کمترک که فکرت تو چون محک/ ز نقد جان یک به یک، به سنگ زد عیارها

در اینجا قاآنی لحظاتی مکث کرد و بعد در حالی که بر هر یک از کلمات خود تأکید می‌کرد، ادامه داد:

به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی/که مؤمنان متقی کنند افتخارها

وی قصد داشت که دنباله‌ی اشعار خود را بخواند که امیر دستش را بالا برد و قاطعانه و محکم گفت: بس کنید!

قاآنی سر از روی کاغذ برداشت و به چهره‌ی خشمگین امیر نگریست. امیرکبیر چند بار در طول اتاق قدم زد و بعد در حالی که چشمان خود را به چهره‌ی قاآنی دوخته بود گفت:
– مقصودتان از ظالم شقی کیست؟!

قاآنی ساکت ماند و امیر ادامه داد:
– مقصودتان حاج میرزا آقاسی است…همان کسی که ده­ها قصیده در ثنای او سرودید. همان کسی که درباره‌ی زکامش هم شعر گفتید. این طور نیست؟! همان کسی که درباره‌ی او گفتی:

پناه دولت اسلام حاجی آقاسی/که همچو دست فلک خامه‌اش گهربار است.

و حالا آن ”اسلام پناه“ دیروز ”ظالم شقی“ امروز شده است. شما شاعران به خاطر گرفتن مشتی زر و اشرفی همه چیز را زیر پا می‌گذارید. خوب می­دانم که فردا پس از من شعری در ثنای دیگری می‌گویی و مرا به خیانت و دزدی متهم می‌کنی. بیهوده نبود که من حقوق همه‌ی شاعران را قطع کردم، در حالی که می‌دانم آن همه دشمن خواهند شد. ولی بگذار فحش‌هایی که فردا می‌خواهند به من بدهند، همین امروز بگویند.

قاآنی از چهره‌ی امیر چنان وحشت کرد که کاغذ اشعارش را در جیب گذارد و راه افتاد تا به سرعت از اتاق خارج شود. اما امیر فریاد کشید: بایستید!

سپس دستور داد چوب و فلک بیاورند تا قاآنی را تنبیه کنند و از آن پس به او مستمری نیز ندهند. اعتضاد السلطنه واسطه شد تا امیرکبیر از تنبیه قاآنی درگذشت و از امیر استدعا کرد که حقوق قاآنی را دوباره برقرار سازد. امیر گفت: قاآنی غیر از شاعری چه هنری دارد؟ به عرض رسید که مقداری فرانسه می‌داند. امیر کتابی را در مورد فلاحت (کشاورزی) به قاآنی سپرد و آن شاعر هر هفته یک جزوه‌ی آن را از فرانسه به فارسی ترجمه می‌کرد و توسط اعتضادالسلطنه پیش امیر می‌فرستاد و در ازای آن خدمت، مزدی می‌گرفت.

میرزا تقی خان امیر کبیر عقیده داشت که دولت نباید پول مفت یا پول چاپلوسی به کسی بدهد. هر کس در مقابل کاری که در نشر فرهنگ و علم و صنعت می‌کند، باید حقوق بگیرد. امیر عقیده داشت که برای استفاده از صنعت و علم غرب، باید مترجمان ورزیده، کتاب‌های دانشمندان اروپایی را به فارسی ترجمه کنند و از این رو، نخست در دستگاه دولت هیأتی از مترجمان گرد آورد. هر کجا کسی را می‌یافت که با زبان‌های خارجی آشنایی داشت، پیش کشید و کاری به او رجوع کرد.

(۵)

علت شکایت شما را نمی‌فهمم

دکتر یاکوب پولاک همراه با یک هیأت نظامی ـ علمی به دعوت امیرکبیر برای تدریس در مدرسه‌ی دارالفنون به ایران آمد. متأسفانه ورود آنان به ایران مصادف بود با برکناری و سپس شهادت امیرکبیر. از آن پس هیأت نظامی ـ علمی اتریشی با مشکلات فراوان روبرو بودند، از جمله اینکه افسران و پزشکان اتریشی از کمبود فضای آموزشی و وسایل کمک آموزشی رنج می‌بردند و پاسخ اولیای امور بسیار شگفت‌انگیز بود. دکتر پولاک در این مورد می‌نویسد:

«هرگاه افسران ما می‌کوشیدند ذهن رئیس الوزراء [میرزا آقا خان نوری] را نسبت به نقایصی که در کار خود دارند روشن کنند، وی از منشی خود می‌پرسید که آیا این آقایان حقوق خود را تمام و کمال دریافت داشته‌اند؟ و هرگاه پاسخ مثبت بود در جواب آنان می‌گفت: من علّت شکایت شما را نمی‌فهمم چون حقوق خودتان را درست به موقع گرفته‌‌‌‌اید.»

 

منابع:

* «داستان هایی از زندگی امیرکبیر»، نوشته ی محمدرضا حکیمی، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی

* «میرزا تقی خان امیرکبیر»، نوشته‌ی مریم نژاد اکبری مهربان، نشر کتاب پارسه

*«هزار و یک حکایت تاریخی»، گردآوری و تدوین محمود حکیمی، انتشارات قلم

خانه نه زاغه (چگونه زنان برای رهایی از زاغه‌نشینی دست به کار شدند)

نویسنده: مارتا تریوس

گواراری[۱] مجتمع ساختمانی‌ای که پنج سال پیش[۲] در حومه‌ی سانخوزه، ‌پایتخت کستاریکا،‌ ساخته شد، رهاورد تجربه‌ی فوقالعاده‌ای است که گروهی از زنان با شعار «خانه،‌ نه زاغه» بدان دست زدند. کشمکش روزانه‌ی آنان بر ضد فقر باعث شد راه‌حلی را برای مشکل مسکن خود پیدا کنند. این زنان نماینده‌ی بیش از ۳۰,‌۰۰۰ خانواه بودند که خاستگاه اغلب آنان روستایی بود. آنان که از هوا پاک روستا محروم شده بودند می‌خواستند راه‌حلی برای زیادی جمعیت در شهر بیابند.

قوانینی که مقامات حکومتی برای خانه‌سازی و شهرسازی از آن پیروی می‌کردند در طرح‌های جدید خانه‌سازی، ‌ساختارهایی را در شهر به وجود آورده بود که باعث پیدایی زاغه‌های شهری شده بودند. زنان در برابر این امر واکنش نشان دادند و برنامه‌های حکومتی خانه‌سازی را رد کردند. آن‌ها میگفتند: «ما خانه‌ای می‌خواهیم که در آن زندگی کنیم، نه سقفی که زیر آن بخوابیم. ما به مدرسه و خدمات پزشکی‌ای که نزدیکمان باشد نیاز داریم؛ ما می‌خواهیم بچه‌هایمان در محیط امن بازی کنند،‌ از درخت بالا بروند و از طبیعت لذت ببرند؛ ‌ما کار می‌خواهیم.»

چنین می‌نمود که خانواده‌های بی‌خانه‌ همه‌ی مسائل اجتماعی را دارای رابطه متقابل می‌دانند. آنها می‌خواستند هم از شرّ زاغه-شهرها خلاص شوند و هم اطمینان پیدا کنند که خانواده‌هایشان تغذیه‌ی صحیح دارند و نیازهای بهداشتی و آموزشی‌شان برآورده خواهد شد. بنابراین، ‌در کنار ساختن خانه‌ی جدید برای بهبود واقعی اوضاع زندگیشان هم مبارزه می‌کردند.

Home not slums1.PNG

یاری رساندن

«مرکز اطلاعات و فعالیت طرفداران زن»، موسسه‌ای که مدافع حقوق زنان است و پیشتر در بسیاری از شهرهای دیگر کستاریکا از طرح‌های مشابهی حمایت کرده است، ‌این زنان را یاری کرد. هر خانوادهای برای آنکه صاحب خانه شود،‌ می‌بایست ۷۰۰ ساعت کار کند. ولی لازم نبود همه‌ی این مدت را در محل ساختمان‌سازی صرف کند. گزینه‌های دیگری شامل نگهداری از بچّه‌ها،‌ آماده کردن غذا به طور دسته‌جمعی و خدمت در کمیته‌های مربوط به مسائلی چون بهداشت،‌ مسائل قانونی و محیط نیز وجود داشت.

گروهی از زنان تکنیسین، داوطلبانه نوع جدید از مسکن را برای جواب‌گویی به نیازهایی که زنان گواراری بیان کرده بودند طرح ریزی کردند. آنها متخصصان دولتی را نیز واداشتند که به طرح‌های‌آن‌ها تسلیم شوند، به‌ویژه از آن رو که هزینه‌ی این طرح‌ها کمتر از طرح‌های بدیل آنها می‌شد. سپس زن‌ها کمر همّت بستند که کارِ خانه‌سازی را به انجام رسانند. هیچ کاری برایشان چندان دشوار نبود. همه‌ی کارها را به دست گرفتند، از سرپرستی کارگرانی که کار تهیه‌ی مصالح را برعهده داشتند تا سازمان‌دهی هزاران داوطلبی که وقت آزاد خود را صرف کار در این طرح کرده بودند. در تعطیلات آخر هفته محل ساختمان‌سازی، کانون فعالیت مردمی می‌شد که برای کمک به ساختن خانه‌ها جمع شده بودند. همه کمک می‌کردند، حتی سالخوردگان، معلولان و بچه‌ها.

در خلال دقایق استراحت، ‌داوطلبان زنان را نسبت به مسائلی همچون بهداشت غذایی، شیر دادن، ‌جلوگیری از بارداری،‌ قانون‌گذاری اجتماعی و بهداشت راهنمایی می‌کردند. دستاورد این همبستگی فعالانه فقط به این محدود نبود که خانه‌ها با سرعتی رکوردشکنانه ساخته شدند، بلکه این اجتماع تازه شیوه‌ای از زندگانی را پرورد که احتمالاً پایدار خواهد ماند.

Home not slums2.JPG

برخورد با طبیعت

خانه‌ها که به صورت دسته‌های صد واحدی ساخته شده بودند، ‌شکل‌های متنوعی داشتند که با ویژگی‌های محلی منطبق و دارای حیاط خلوت‌های مشترکی بودند که برای رشد درختان به صورت پناه‌گاه امنی درآمده بود. از این لحاظ گواراری الگوی پیشرفت است […].

منطقه گواراری به یمن فضاهای باز و فضاهای سبز اشتراکی خود، زمین‌های وسیعی دارد که هر کس می‌تواند در عین حفظ روابط همسایگی که در خلال کار ساختمان‌سازی شکل گرفت، از آنها بهره‌مند شود. کشت سبزی‌ها و گیاهان دارویی و پرورش دام در مقیاس کوچک ایجاد اشتغال می‌کند و بودجه‌ی لازم برای فعالیت‌‌های متنوعی را که مرکز بزرگ اجتماع هماهنگ‌کننده‌ی آن است تامین می‌کند. مرکز، که کاسا دلاموخر(خانه‌ی زنان) نامیده می‌شود، دارای یک درمانگاه،‌ یک دفتر مشاوره‌ی حقوقی،‌ مرکزی برای زنان و کودکان آسیب‌دیده،‌ انجمنی مربوط به سالخوردگان و باشگاه‌های ورزشی و تفریحی است.

عبور و مرور وسایل حمل و نقل در گواراری محدود است. بیشتر جاده‌ها فقط مخصوص پیاده‌روهاست، بنابراین، بچه‌ها از خطر تصادف‌های خیابانی در امانند و هنگامی که بازی می‌کنند مادرانشان می‌توانند از پنجره‌ی آشپزخانه مواظبشان باشند.

تکنیک‌های جدید ساختمان‌سازی، که از مصالح سبک استفاده می‌کنند تا زنان بتوانند آن‌ها را حمل کنند،‌ راه‌حلی نیز برای مساله هرز رفتن آب مصرفی فراهم آورده است. گواراری دستگاه تصفیه‌ی آبی دارد که جریان آب را پیش از ورود آن به داخل انشعاب‌ها تصفیه می‌کند. آغاز به کار این دستگاه مصادف بود با تشکیل یک جمعیت ضد آلودگی که هدفش پالودن آب رودخانه‌های محلی بود. تصمیم بر این شد که بستر رودی که از ناحیه می‌گذرد حفاظت و تبدیل به گردشگاه شود و این در درجه‌ی نخست به این دلیل انجام می‌گرفت که از تبدیل رودخانه‌ها به فاضلاب عمومی جلوگیری شود، ‌زیرا ممکن بود مسائل اجتماعی و بهداشتی فراوانی برای اجتماع پدید آورد. پوشش گیاهی و جانوری حوالی رودخانه فهرست‌برداری و از‌آنها محافظت می‌شود. کودکان می‌آموزند که در عین بازی در ساحل رود خود را با طبیعت هماهنگ کنند.

مردم گواراری در جریان دست و پنجه نرم‌کردن با دشواری‌های زندگی روزانه راه‌حل مسائل گسترده‌تری را یافته‌اند و این مرهون زندگی فعال اجتماعی و به ویژه پویایی زنان خانواده است. در پایان لازم است گفته‌ی یکی از همین زنان را نقل کنیم: «در این‌جا همه متخصص و سازنده‌اند. ما با متخصصان مشورت می‌کنیم و در می‌یابیم که کارمان را چگونه بدون آنها پیش ببریم. ما از یکدیگر می‌آموزیم و این به سود همه است. پیروزی واقعی ما در این است که اکنون جمع تشخیص داده است که شرکت دادن زنان در زندگی جمعی به سود همه است.»

منبع: ماهنامه پیام یونسکو، فروردین ۱۳۷۱، شماره ۲۶۲ (زنان و محیط زیست)


  1. Guarari
  2. این متن مربوط به ۱۹۸۶ میلادی است.

آموزش: واکسنی برای HIV/ ایدز

حقیقت‌هایی درباره‌ی HIV/ایدز به نقل از ماهنامه‌ی پیام یونسکو شماره ۳۸۵ سال سی و ششم اسفند ۱۳۹۲
به مناسبت ۱ دسامبر، روز جهانی ایدز (۱۰ آذر)

– پاول واقعاً نمی‌داند چگونه به ویروس HIV آلوده شده است. شاید زمانی بوده که از آمپول معتادان دیگر استفاده می‌کرد. به هر حال، وضعیت جسمانی‌اش بسیار بد است. او با ۲۲ سال سن، قادر به کار کردن نیست، با یک درآمد ناچیز در خرابه‌ای در حومه‌ی شهر زندگی می‌کند و در تلاش است راهی برای ادامه‌ی زندگی خود به سوی هر نوع آینده‌ای پیدا کند.
پاول می‌گوید: «من جذامی نیستم. آدم بدی نیستم. من ایدز دارم. به دارو نیاز دارم. همین! به همین سادگی. پس چرا مردم نمی‌خواهند وضعیت را درک کنند و بپذیرند؟»

 شماره‌ی ۳۸۵ پیام یونسکو به ارزیابی این موضوع پرداخته و گزارشی مختصر از تلاش‌هایی که در گوشه و کنار جهان در جهت پیشگیری از شیوع این بیماری انجام شده است، ارائه می‌نماید.

« آمار HIV – ایدز قلب انسان را می‌شکند و فاجعه‌ای بشری که در هر یک از موارد مشاهده می‌کنیم از آن هم فراتر می‌رود … دانش ما درباره‌ی رشد و گسترش این بیماری همه‌گیر، هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. عدم قاطعیت تصمیم‌گیران در مشاهده و برخورد با این مسئله، با تمامی عوامل بی‌ثباتی دیگر از جمله: فقر، انزوای اجتماعی، سطح پایین آموزش، دشواری دسترسی به مراقبت‌های پزشکی و غیره درآمیخته است. نتیجه‌ی چنین ترکیبی آسیب‌پذیری شدید شمار بسیار زیادی از زنان جوان آفریقایی یا اقشار دیگر جامعه، نظیر معتادان مواد مخدر است […]
در رویارویی با چنین پدیده‌ی مخربی که مرگبارتر از فجیع‌ترین جنگ‌هاست، […] اینجا و آنجا می‌توانیم بارقه‌هایی از امید را مشاهده کنیم.

پیشرفت معالجات پزشکی، نقش بزرگی در محدود کردن صدمات این بیماری دارد، اما راه حل اصلی جلوگیری از شیوع این بیماری با اقدامات و آموزش‌های پیشگیرانه‌ای است که از طریق بسیج همگانی در همه‌ی سطوح جامعه صورت می‌پذیرد. ارقام و گزارش‌هایی که از تایلند، برزیل، آفریقای جنوبی و یا اوگاندا ارائه می‌شوند، به اندازه‌ی کافی گویا هستند. نتایج ـ موفقیت‌های کوچک و بزرگ ـ به طور عمده به اتحاد نیروهای درگیر بستگی دارد. برای مثال، مقامات برزیلی توانسته‌اند برای برقراری ارتباط با جمعیت حاشیه‌ای، ظرفیت‌های سازمان‌های غیردولتی را در هم ادغام کنند، از قابلیت‌های دفتر یونسکو در برازیلیا بهره بگیرند و رسانه‌ها را در این مقوله درگیر کنند. یک نمونه از این موارد، کارگردانان و تهیه‌کنندگان مجموعه‌های تلویزیونی بسیار پرطرف‌دار هستند.»

این شماره از پیام یونسکو را می‌توانید از اینجا دریافت نمایید.

  • امروز تقریباً ۴۰ میلیون نفر مبتلا به ایدز هستند و شمار یتیمان ایدز به بیش از ۱۳ میلیون می‌رسد.
  • هر روز تعداد ۸۰۰۰ نفر از بیماری ایدز می‌میرند و ۱۴۰۰۰ نفر دیگر به آن مبتلا می‌شوند.
  • در مناطق جنوبی صحرای آفریقا، از هر ده نفر مبتلا به این بیماری، شش نفر زن هستند.
  • ایدز که تا سال‌ها پیش ناشناخته بود، اکنون علت شماره یک مرگ افراد جوان در دنیاست.
  • ویروس ایدز از طریق نقاط ضعف جامعه در آن رخنه می‌کند و به آسیب‌پذیرترین گروه‌ها از جمله: فقیران، زنان، اقلیت‌های بومی، مهاجران و جوانان ضربه می‌زند.
  • «ایدز از جنگ و نبود آموزش سود می‌برد. این واقعاً یک بیماری اجتماعی است.» (الکساندرا درکسلر، کارشناس برنامه در موسسه بین‌المللی برنامه‌ریزی آموزشی (IIEP))
  • «تیری جادویی در ترکش نیست. ما می‌دانیم برای نتیجه دادن، باید یک سیاست پیشگیری در آنِ واحد در چند مسیر حرکت کند و از سوی سران سیاسی، خدمات بهداشتی، مدارس و جامعه‌ی مدنی حمایت شود.» (پیتر اگلتون، مدیر تحقیقات و مشاوره در موسسه آموزش لندن و کارشناس HIV)
  • آنجلین موگوندر به صراحت می‌گوید: «بسیاری از دوستان من اگر شانس مرا داشتند، امروز زنده بودند». این زن ۲۴ ساله‌ی زیمبابوه‌ای، که هم‌اکنون سرپرستی یک سازمان کمک‌رسانی به زنان جوان مناطق روستایی را برعهده دارد، می‌داند که بخت با وی همراه بوده است. یک سازمان غیردولتی هزینه‌ی مدرسه‌ی وی را به عهده گرفت و امکان تحصیلات متوسطه را در اختیارش گذاشت. بعضی از دوستان وی چاره‌ای جز این نداشتند که به پیشنهاد ازدواج پیرمردان پولدار تن بدهند تا بتوانند از عهده‌ی مخارج تحصیلی خود برآیند. چند تن از آن‌ها از همین طریق به ویروس ایدز آلوده شدند.
    چنین داستان‌هایی متأسفانه عمومیت دارند. ده سال پیش، زنان کمتر از مردان به ایدز مبتلا می‌شدند، اما این روند در بعضی از مناطق خاص، جهت عکس به خود گرفته است. خطر آلودگی زنان جوان آفریقایی ۵/۲ درصد بیشتر از مردان است. زنان نه فقط از لحاظ زیست‌شناسی (خطر سرایت بیماری از مرد به زن دو برابر زن به مرد است ) بلکه از نظر اجتماعی نیز آسیب‌پذیرترند.
    علت: در جوامع مردسالار، زنان آزادی انتخاب چندانی ندارند. آنجلین موگوندر در تأیید این مطلب می‌گوید: «زنان جوانی مثل من که در منطقه روستایی بزرگ می‌شوند، یاد می‌گیرند که ساکت و مطیع باشند، روی مزرعه و در خانه کار کنند، زود ازدواج کنند و بچه‌دار شوند. چنین تعلیم و تربیتی توان آن‌ها را از جهت بحث و مذاکره با مردان تا حد زیادی پایین می‌آورد. ازدواج هم موجب ایمنی آن‌ها نمی‌شود. بسیاری از زنان از طریق همسران خود آلوده می‌شوند.»

شکلات تلخ (کار کودکان و برده‌داری در صنعت شکلات‌)

شکلات محصولی است تهیه شده از دانه کاکائو که این دانه عمدتاً در مناطق گرمسیری غرب آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین می‌روید. کشورهای غرب آفریقا، عموماً غنا و ساحل عاج، بیشتر از %۷۰ از کاکائوی دنیا را تأمین می‌کنند. کاکائویی که در این کشورها تولید و برداشت می‌شود به اکثر کمپانی‌های بزرگ شکلات‌‌سازی فروخته می‌شود.

در سال‌های اخیر، سازمان‌ها و روزنامه‌نگاران زیادی، استفاده گسترده از کودکان کار و در بعضی موارد برده‌داری را در مزارع کاکائو در غرب آفریقا گزارش کرده‌اند. از آن پس، این صنعت به طور فزاینده‌ای پنهان‌کاری را پیش گرفته است تا نه تنها دسترسی خبرنگاران به مزارع کاکائو را، جایی‌که هنوز نقض حقوق بشر در حال رخ دادن است، ‌دشوار کند، بلکه از انتشار اطلاعات به عموم مردم نیز جلوگیری کند. در سال ۲۰۰۴، بنا بر برخی اطلاعات غیررسمی، اطرافیان بانوی اول کشور ساحل عاج، روزنامه نگاری را که گزارشی درباره فساد دولت در صنعت پرسود کاکائو تهیه کرده بود، ربودند و به قتل رساند . در سال ۲۰۱۰، مسئولین دولت ساحل عاج، سه روزنامه‌نگار را بازداشت کردند که مقاله‌ای در مورد فساد دولت در بخش کاکائو منتشر کرده بودند. مزارع غرب آفریقا، کاکائوی شرکت‌های بزرگی از جمله هرشیز (Hershey’s)، مارس (Mars) و نستله (Nestle) را تأمین می‌کنند. این امر، ارتباط مستقیم بدترین اَشکال کار کودکان، قاچاق و برده داری انسان را آشکار می‌‌کند.

 بدترین شکل‌های کار کودک

در غرب آفریقا، کاکائو محصولی است که ابتدائاً به منظور صادرات، تهیه می‌شود؛ ۶۰% درآمد حاصل از صادرات کشور ساحل عاج از کاکائوی این کشور حاصل می‌شود. همزمان با رشد صنعت شکلات‌، تقاضا برای کاکائو نیز افزایش یافته است. به طور متوسط مزارع کاکائو کمتر از دو دلار در روز درآمد دارند، درآمدی زیر خط فقر. در نتیجه آن‌ها برای نگه داشتن قیمت‌هایشان در بازار رقابت، متوسل به استفاده از کار کودک می‌شوند.

کودکان غرب آفریقا، با فقر شدید درگیر هستند و بیشتر آن‌ها به منظور حمایت از خانواده، کار را از پایین‌ترین سن آغاز می‌کنند. برخی از کودکان به این دلیل سر از مزارع کاکائو در می‌آورند که به کار نیاز دارند و قاچاقچیان به آن‌ها وعده‌ی کار پردرآمد می‌دهند. برخی دیگر از کودکان توسط بستگانشان به قاچاقچیان یا مزرعه‌داران فروخته می‌شوند، درحالی‌که از خطرات محیط کار و فقدان هرگونه تسهیلات برای تحصیل آنها آگاه نیستند. اغلب، قاچاقچیان کودکان کم‌سن را از روستاهای کوچک در کشورهای آفریقایی همسایه، مانند بورکینافاسو و مالی، دو تا از فقیرترین کشورهای دنیا،  می‌ربایند. وقتی کودکان به مزارع کاکائو برده می‌شوند ممکن است برای سال‌ها یا هرگز  خانواده‌هایشان را نبینند.

بسیاری از کودکانی که در مزارع کاکائو کار می‌‌کنند بین ۱۲ تا ۱۶ سال سن دارند، اما گزارش‌ها حاکی از آن است که کودکان پنج ساله نیز در این مزارع کار می‌کنند. به علاوه، ۴۰ درصد از این کودکان دختر هستند که بعضی از آنها تنها برای چند ماه در این مزارع می‌مانند، در حالی که بقیه تا سنین بزرگسالی در این مزارع به سر می‌برند.

روز کاری یک کودک از ساعت ۶ صبح آغاز و عصر پایان می‌پذیرد. بعضی از کودکان از اره برقی برای هرس کردن جنگل‌ها استفاده می‌کنند. برخی دیگر از درختان کاکائو بالا می‌روند و با قمه پوسته‌های حاوی دانه‌های کاکائو را می‌برند. این قمه‌های بزرگ و سنگین که ابزار استاندارد برای کودکان در مزارع کاکائوست، قوانین بین المللی کار و توافق‌نامه سازمان ملل در مورد حذف شرایط بد کار کودکان را نقض می‌کند. وقتی کودکان پوسته‌های حاوی دانه‌های کاکائو را از درختان جدا و در کیسه‌هایی جمع آوری می‌کنند، وزن هر کیسه‌ی پر آن به بیش از ۴۵ کیلوگرم می‌‌رسد. آن‌ها مجبورند این کیسه‌ها را بر روی زمین بکشند.

آلی دایاباته، برده‌ی سابق مزارع کاکائو، می‌‌گوید: «بعضی از کیسه‌ها بزرگتر از قد من بودند، از این‌رو دو نفر نیاز بود تا کیسه را بر روی سر من بگذارند. اگر هم عجله نمی‌کردی، کتک می‌‌خوردی.»

هر کودک با نگه داشتن یک قمه در یک دستش و پوسته در دست دیگرش، باید نوک قمه را در پوسته اهرم کند تا بتواند دانه‌های کاکائو را از پوسته آن جدا کند. هر ضربه این قمه می‌تواند سبب برش و قطع بدن کودک شود. اکثر کودکان بر روی دست‌ها، بازوها، پاها و شانه‌هایشان زخم‌هایی از این قمه وجود دارد.

علاوه بر خطرات استفاده از قمه، در مزارع کاکائو، کودکان در معرض مواد شیمیایی کشاورزی نیز هستند. مناطق گرمسیری مانند غنا و ساحل عاج دائماً مورد هجوم انبوه حشرات‌اند، به همین دلیل پوسته‌های حاوی دانه کاکائو را با مقادیر زیادی از مواد شیمیایی صنعتی، سم‌پاشی می‌کنند. در غنا، کودکان با سن ۱۰ سال، پوسته‌ها را با این مواد سمی  سمپاشی می‌کنند، بدون اینکه پوشش محافظی داشته باشند.

مزرعه‌دارانی که از کودکان کار استفاده می‌کنند، به طور معمول ارزان‌ترین غذای موجود را مانند خمیر ذرت و موز، برای کودکان فراهم می‌کنند. در بعضی موارد، کودکان روی الوارهایی در ساختمان‌های فاقد پنجره، بدون دسترسی به آب تمیز و حمام‌های بهداشتی می‌خوابند.

ده درصد از کودکان کار در غنا و ۴۰ درصد در ساحل عاج، که در مزارع کاکائو کار می‌کنند، مدرسه نمی‌روند. این امر، خلاف استانداردهای کار کودک و قوانین سازمان جهانی کار است. محروم کردن کودکان از تحصیل، تأثیرات کوتاه مدت و دراز مدت زیادی دارد. بدون تحصیل، کودکان مزارع کاکائو، امید کمی برای شکستن چرخه فقر دارند.

تا به امروز، پیشرفت نسبتاً کمی برای کاهش یا برطرف کردن کار کودک و برده داری در صنعت کاکائوی غرب آفریقا انجام شده است. تنها به عنوان یک اقدام حداقلی، صنایع توافق کرده‌اند چیزی که سازمان جهانی کار آن را «بدترین شکل از اَشکال کار کودک » می‌نامد، برطرف کنند. مقصود، انواعی از کار است که «احتمال دارد به سلامت، امنیت و روح و روان کودکان آسیب رساند» و شامل استفاده از ابزار‌های خطرناک و هرکاری که در امر تحصیل مداخله ایجاد کند، می‌شود. به طور تقریبی گمان می‌رود که یک میلیون و هشتصد هزار کودک در ساحل عاج و غنا در معرض بدترین شرایط کار در مزارع کاکائو باشند.

برده‌داری

اخیراً، بازرسان پی برده‌اند  که کودکان به مزارع کاکائوی غرب آفریقا قاچاق و وادار می‌شوند تا بدون دستمزد کار کنند. اَبی میلز،  مدیرعامل انجمن بین‌المللی حقوق کار اضافه می‌کند: «هر مطالعه تحقیقاتی که تاکنون در غرب آفریقا انجام شده است، نشان می‌‌دهد که قاچاق انسان در حال رخ دادن است، خصوصاً در کشور ساحل عاج». در حالی که عنوان «برده‌داری» سوابق تاریخی گسترده‌ای دارد، برده‌داری در صنعت کاکائو همان قوانین حقوق بشری را نقض می‌کند که شکل‌های دیگر برده‌داری در تمام دنیا زیر پا می‌گذارند.

موارد اغلب شامل خشونت‌های فیزیکی، مانند شلاق خوردن به دلیل کُند کار کردن یا فرار از کار می‌شود. خبرنگاران این را هم ذکر کرده‌اند که کودکان و بزرگسالان را، برای جلوگیری از فرار آنها، شب‌ها حبس می‌کنند. برده سابق مزارع کاکائو، آلی دایاباته، به گزارشگران گفته است: «کتک خوردن بخشی از زندگی من بود. من دیگرانی را می‌دیدم که سعی داشتند فرار کنند، اما به طرز شدیدی کتک می‌‌خوردند». دریسا،  برده‌ای که تازه آزاد شده است و هرگز حتی طعم مشکلات را نچشیده است، شرایط مشابهی را تجربه کرده‌ است.

وقتی از او پرسیدند به مردمی که شکلاتی را می‌خورند که از کار برده‌ها درست می‌شود چه چیزی دارد که بگوید، او پاسخ داد: «آنها از چیزی لذت می‌برند که من برای درست کردنش رنج کشیده‌ام.» او اضافه کرد: «وقتی مردم شکلات می‌خورند، آنها گوشت تن من را می‌خورند».

آیا شکلات‌سازی بدون برده‌داری ممکن است؟

علی‌رغم مشارکت صنعت کاکائو در کار کودک، برده‌داری و قاچاق انسان، این صنعت گام قابل توجهی برای حل مشکل برنداشته است. با سرمایه ۶۰ میلیارد دلاری صنایع شکلات‌سازی، کمپانی‌های شکلات قدرت پایان دادن به استفاده از کودک کار و برده‌ی کارگر، از طریق پرداخت دستمزد قابل قبولی به کشاورزان کاکائو برای محصولشان را دارند.

همچنین از صنایع شکلات‌سازی، خواسته شده است تا برنامه‌هایی را به منظور نجات و بازپروری کودکانی که به مزارع کاکائو فروخته شده‌اند، توسعه دهند و از نظر مالی از چنین برنامه‌هایی حمایت کنند. تا به امروز، این صنایع اقدامات ناچیزی جهت از بین بردن کار کودک انجام داده‌اند، چه برسد به اینکه کودکان رهایی‌یافته‌ از کار را یاری دهد.

هرشیز، بزرگترین کارخانه شکلات‌سازی در شمال آمریکا، پاسخگوی اتهامات وارده مرتبط با کار کودک در زنجیره تهیه و توزیع کالاهایش نبوده است و از ارائه اطلاعات در مورد منابع کاکائو امتناع می‌ورزد. این عدم شفافیت، ویژگی صنعت شکلات است که قدرت کافی جهت رفع و از بین بردن کار کودک را دارد اما دائما از اقدام به عمل سرباز می‌زند و باعث می‌شود هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگیرد.

 آیا برچسب‌های موجود روی شکلات‌ها  معنادار هستند؟

غیر از ابعاد گسترده تولید در غرب آفریقا، مقادیر قابل توجهی از کاکائو در آمریکای لاتین نیز تولید می‌شود،  جایی که اکثر کاکائوی طبیعی و اصل از آنجا ریشه می‌یابد. در حال حاضر، نه برده‌داری و نه کار کودک در این مزارع کاکائو گزارش نشده است. هرچند که ممکن است برخی از مزارع  آمریکای لاتین  چنین اقداماتی را انجام دهند اما مستندات گسترده  همانند غرب آفریقا در دست نمی‌باشد.

حقیقت این است که مصرف‌کنندگان، راهی مطمئن برای آگاهی یافتن از اینکه شکلاتی که می‌خرند شامل استفاده از برده‌داری یا کار کودک می‌شود یا نه، در دست ندارند. امروزه برچسب‌های مختلفی بر روی قالب‌های شکلات موجود می‌باشد مانند گواهینامه تجارت عادلانه و گواهی‌نامه اتحاد جنگل‌های مناطق بارانی. اما هیچ برچسبی نمی‌تواند تضمین کند که این شکلات بدون استفاده از کار کودک و برده‌داری ساخته شده است. در سال ۲۰۰۹، بنیان‌گذاران فرآیند صدور گواهینامه تجارت عادلانه، گواهی تعداد زیادی از تأمین‌کنندگان غرب آفریقا را به دلیل مدارک مرتبط با استفاده از کار کودک، به حالت تعلیق در آورد. با این‌حال کمپانی‌های شکلات‌سازی، به صدور گواهی برای محصولاتشان ادامه می‌دهند تا به مصرف کنندگان‌شان بگویند که منابع کاکائوی آنها از نظر اخلاقی دارای شبهه‌ای نمی‌باشد. در سال ۲۰۱۱، یک روزنامه‌نگار دانمارکی، مزارع غرب آفریقا جایی که عمده کمپانی‌های شکلات از آنجا کاکائو تهیه می‌کنند را مورد بررسی قرار داد. او فیلم‌هایی از کار غیر قانونی کودک در این مزارع تهیه کرد. هرچند که این مزارع گواهینامه‌های توسعه پایدار کشاورزی (‏UTZ) و اتحاد جنگل‌های مناطق بارانی (RA) را دارا بودند. علی‌رغم ادعاهای صنعت شکلات، کار کودک به طور وسیعی در مزارع غرب آفریقا در حال وقوع است.

برنامه‌های متعدد دولتی و مردم نهاد، به منظور نشان دادن علل ریشه‌ای «بدترین شکل کار کودکان» و برده‌داری در غرب آفریقا، توسعه یافته‌اند. هرچند موفقیت این تلاش‌ها عمدتاً در گرو حمایت یا عدم حمایت صنعت شکلات در سال‌های آتی می‌باشد.

 

(منبع: وب‌سایت F.E.P)

بخش انتهایی متن منبع اصلی به پیشنهادهایی برای عموم مردم اختصاص یافته که می‌تواند به حل این معضل کمک کند.

ساده‌ترین راه، عدم مصرف شکلات و فرآورده‌های حاصل از کاکائو است، چرا که چنین فرآورده‌هایی به هیچ وجه ضروری نیستند و عدم مصرف آنها آسیبی نخواهد داشت.

اما در عین حال، در متن اصلی فهرست بلندی از شرکت‌های تولیدکننده‌ی شکلات نیز وجود دارد، و در هر مورد تلاش شده که این نکته روشن شود که آیا آن شرکت اصول اخلاقی را در تولید خود رعایت می‌کند یا نه. به علاوه، این فهرست از طریق نرم‌افزارهای خاصی که برای گوشی‌های همراه تولید شده نیز در دسترس هستند.

در متن اصلی، می‌توانید فهرست منابع استفاده شده برای تهیه‌ی این مقاله را نیز ببینید.

سالمندان دنیا در چه فعالیت‌های داوطلبانه‌ای مشارکت دارند؟

🔸بنیاد دیوید سوزوکی در کانادا، از داوطلبان سالمند برای فعالیتهای مرتبط به حفاظت از محیط زیست استفاده می کند. هدف کلی این برنامه‌ها آگاهی‌بخشی عمومی در مورد تغییرات آب و هوایی و اقلیمی، مفهوم پایداری زیست محیطی، آلودگی و سایر موضوعات مرتبط با محیط زیست است.
افراد سالمند داوطلب برای همکاری می‌توانند در جلسات گروهی یا جلسات مشورتی حضور یابند یا مطالب خود را به صورت آنلاین منتشر کنند. افراد سالمند عضو این گروه تلاش می کنند تا سایر افراد سالمند و جوانان را به فعالیت برای حفظ محیط زیست ترغیب کنند.
این کار نمونه‌ای از استفاده از توان بازنشستگان و سالمندان از طریق فعالیت‌های داوطلبانه برای افزایش آگاهی‌های اجتماعی در جهت افزایش خیر عمومی است.

🔸برنامه داوطلبان بازنشسته و سالمند در بریتانیا افراد بالای ۵۰ سال را تشویق می‌کند تا در منطقه محل زندگی خود کارهای داوطلبانه انجام دهند. در حال حاضر بیش از ۱۴ هزار داوطلب سالمند در سرتاسر انگلستان، اسکاتلند و ولز فعالند. در مورد اعضای این گروهها هم محدودیتی وجود ندارد؛ داوطلبان معلول هم به کار دعوت می شوند و حد بالایی سن هم برای پذیرش عضو داوطلب وجود ندارد. این نهاد به عنوان بخشی از نهاد خیریه بزرگ داوطلبان خدمات محلی شکل گرفته است.
هدف اولیه‌ی این نهاد مقابله با انزوای سالمندان و حس بی‌هدفی در زندگی است که برخی افراد بازنشسته و سالمند دچار آن می‌شوند. در این برنامه از تجربه و مهارت افراد عضو برای بهبود شرایط محل زندگی‌شان نیز استفاده می‌شود.
ارزیابی‌ها نشان می‌دهد برای بسیاری داوطلبان، فعالیت در این نهاد به مهم‌ترین فعالیت معنابخش در زندگیشان بدل شده است. پروژه‌های محلی که به وسیله خود داوطلبان اجرا می‌شوند بسیار متنوع‌اند و به خود داوطلبان بستگی دارند. معمولاً این پروژه گستره‌ی وسیعی از فعالیت‌ها از بخش سلامت گرفته تا محیط زیست و آموزش و میراث فرهنگی را در برمی گیرد.

🔸«خبرنگاران سالمند» یک وب‌سایت خبری به آدرس seniorcorrespondent.com است که تمامی افراد فعال در آن سالمند هستند. کمپانی سیگنال هیل این برنامه را اجرایی کرده و هدف آن شنیده شدن صدای سالمندان و مطرح شدن وقایع از منظر این گروه است.
در برنامه‌های این وب‌سایت مسائل مرتبط با سالمندان بیشتر از سایر منابع خبری برجسته می‌شود و گزارشگران سالمند از اقصی نقاط جهان برای دیگران اطلاع‌رسانی می‌کنند. نکته مهم در این وب‌سایت این است که هدف گردانندگان، فراهم کردن رسانه‌ای است که برای همه‌ی سنین مفید بوده و بیش از آنکه به شکاف و تضاد توجه کند به دنبال روشنگری امور از منظر عقل و خرد باشد.
این وب‌سایت همواره تلاش می‌کند تا مشارکت افراد سالمند را برای به اشتراک گذاشتن تجربیات زندگی خود جلب کند و از این طریق به بهبود وضعیت زندگی این جمعیت کمک کند.

🔹منبع: ماهنامه‌ی «قلمرو رفاه»، شماره ۲۶، خرداد و تیر ۹۶، صفحه ۳۰ (بخشی از پرونده‌ی ویژه‌ی این شماره که در مورد سالمندان است)