هم قصه، هم ریاضی (معرفی کتاب)

هم قصه، هم ریاضی

(معرفی کتاب)

نام کتاب: هم قصه، هم ریاضی (مجموعه ۷ جلدی)

نویسنده: منصوره صابری

تصویرگر: محسن جمالی

ناشر: نشر مهاجر

خانم اردک گفت: شمردن که خیلی آسان است. من خودم شمردن را بلدم. مینا گفت: بگو ببینم چند تا جوجه داری؟ خانم اردک گفت: شش تا. مینا شمرد: یک، دو، سه، چهار، پنج، پنج جوجه اردک! خانم اردک ترسید. جوجه اردک ها را تند شمرد و گفت: ای وای، این جا پنج جوجه است. یک جوجه‌ی من گم شده …

بسیاری از افراد، سال‌ها بعد از اتمام تحصیلات، از کلاس‌های ریاضی به عنوان تجربه‌ای خسته‌کننده یاد می‌کنند. واقعیت این است که بخشی از ریاضیاتی که در مدرسه آموختیم، هیچ وقت در زندگی به کارمان نیامدند. اما بخشی از آموزش ریاضیات هم که می‌توانست در زندگی برایمان مفید باشد، اغلب در فرایندی معنادار و مرتبط با زندگی به ما آموخته نشده است. بنابراین اغلب تجربه‌ای کسالت‌بار از کلاس ریاضی را به یاد می‌آوریم.

در دیدگاه‌های جدیدتر برنامه‌ درسی پیشنهاد می‌شود که به جای برخورد با ریاضیات به عنوان یک موضوع مجرد و منفک، آن را با تجربیات روزمره کودک و دیگر موضوعات و حوزه‌های یاددادنی برنامه درسی پیوند دهیم. همچنین تحقیقات نشان می‌دهد که یادگیری ریاضی زمانی اتفاق می‌افتد که کودکان متوجه می‌شوند که آن‌چه که می‌آموزند معنادار است.۱

کودکان در بخش زیادی از زندگی روزمره با تفکر ریاضیاتی مواجه‌اند؛ فعالیت‌های ساده‌ای مثل مرتب کردن اتاق و آماده شدن هر روز صبح برای مدرسه به مهارت‌هایی همچون مرتب کردن، جور کردن، حل مسئله، توانایی فهم زمان و دنبال هم قراردادن نیاز دارند. آموختن ریاضیات در چنین بافتی، ریاضی را معنادار می‌کند.۲

اما زندگی روزمره برای کودکان تمامی واقعیت نیست. بخشی از واقعیتی که آن‌ها تجربه می‌کنند، در بازی و در داستان‌ها اتفاق می‌افتد. آموختن در چنین فضاهایی نیز ریاضیات را برای کودکان معنادار می‌کند.۲

در کتاب «هم قصه، هم ریاضی» در قالب داستان‌هایی ساده و جذاب برای کودکان به آموزش مفاهیم ریاضی پیش‌دبستان و پایه اول دبستان پرداخته شده است؛ مفاهیمی از قبیل اسامی اشکال، مفاهیم متضاد هم چون کوتاه و بلند و چپ و راست، ترتیب اعداد و کوچک تر یا بزرگتر بودن آن ها، عملیات ریاضی هم چون جمع و تفریق و … .

تلفیق قصه و ریاضی فرایند فهم ریاضیات را برای کودکان جذاب می‌کند. همچنین درگیرکردن کودکان در فرایند حل مسئله در فضای صمیمی داستان در کنار شخصیت‌های داستانی به بچه‌ها انگیزه می‌بخشد.

داستان‌های این کتاب می‌توانند به عنوان بخشی از یک طرح درس ریاضی مورد استفاده قرار بگیرند. همچنین می‌توانند الهام‌بخش طراحی داستان‌های مشابه برای آموزش ریاضی باشند.

توی مغازه میوه‌فروشی یک ترازو بود؛ یک ترازوی قدیمی. چند تا کفه داشت؟ دو کفه.

یک شب مثل هرشب، چراغ‌های میوه‌فروشی خاموش شد. در میوه‌فروشی بسته شد. هم مشتری‌ها رفتند؛ هم آقای میوه‌فروش. میوه‌ها هم زود خوابیدند. به جز چندتا.

یک هلو و یک سیب و یک طالبی و یک هندوانه بیدار ماندند.

هلو قل خورد و از سینی هلوها آمد بیرون. چون دلش می‌خواست بازی کند. هلو همین جوری که قل می‌خورد، آواز می‌خواند:

اتل متل ریاضی

من آمدم به بازی

هلوی صورتی کو؟

رو کفه‌ی ترازو

هلو چه کار کرد؟ پرید روی کفه راست. چه اتفاقی افتاد؟ کفه راست آمد پایین.

هلو توی کفه چرخید و پرسید: من چه جوری بالا بروم؟

این مجوعه مشتمل بر ۱۵ داستان است و شامل هفت جلد کتاب با عناوین زیر می‌باشد:

  1. صف مورچه‌ها
  2. جوجه و خط بسته
  3. جمع‌کردن در مزرعه
  4. دستگاه رنگ‌آمیزی
  5. زرافه
  6. تفریق کردن در باغ میوه
  7. کشوی شلوغ

هرکدام از این هفت جلد به صورت جداگانه نیز به چاپ رسیده است.

 

نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای مطالعات برنامه درسی

پی‌نوشت
  1. روش تدریس ریاضیات در دوره ابتدایی، گیل باتل، ترجمه شهرناز بخشعلی‌زاده، انتشارات سمت، تهران: ۱۳۸۹.[]
  2. همان[][]

ستاره‌های روی زمین (معرفی فیلم)

شناسنامه فیلم
نام فیلم: ستاره‌های روی زمین
کارگردان: عامر خان
مدت زمان: ۱۶۴ دقیقه
ژانر: درام و ماجرایی
زبان: هندی
سال تولید: ۲۰۰۷
موضوع اصلی:‌ اختلالات یادگیری در کودکان، معلمی
کلیدواژه‌ها: معلمی، اختلالات یادگیری، اختلال واژگان، برچسب زدن به کودکان، تفاوت در الگوهای یادگیری، همدلی، تلاش، امید

خلاصه‌ داستان
«ایشانت آواستی» پسربچه‌ی ۹ ساله‌ای است که با پدر، مادر و برادرش زندگی ‌می‌کند. برادرش در همه‌ی درس‌ها نمره اول است، اما ایشانت برخلاف برادرش یک سال در کلاس سوم مردود شده‌ است و باز هم نسبت به همه‌ی هم‌کلاسی‌هایش ضعیف‌تر است. ایشانت مدام مورد تمسخر سایر دانش‌آموزان قرار ‌می‌گیرد و معلمانش هم مدام او را تحقیر می‌کنند. در خانه هم دائما دعوا راه می‌اندازد و تکالیفش را انجام نمی‌دهد.

• امسال هم رد میشی!
• همه‌ی دوستات میرن یک کلاس بالاتر اما تو توی همین کلاس می‌مونی!
• عمدا اشتباهاتش رو تکرار می‌کنه که منو عصبانی کنه!

مدیر مدرسه‌ی ایشانت، پس از شکایت‌های مکرر معلمان تصمیم می‌گیرد با پدر و مادر او صحبت کند. مدیر به آن‌ها می‌گوید که ایشانت دارای مشکلات ذهنی است و بهتر است که در یک مدرسه‌ی کودکان استثنائی ثبت‌ نام شود. اما پدر ایشانت معتقد است که او به خاطر بازی‌گوشی و تنبلی از زیر درس خواندن فرار می‌کند. بنابراین تصمیم می‌گیرد که او را در یک مدرسه شبانه‌روزی ثبت‌نام کند. ایشانت از این اتفاق بسیار ناراحت و هراسان است.
در مدرسه جدید هم اوضاع تحصیلی ایشانت تغییری نمی‌کند و به علت تحقیر مکرر معلمان، هر روز بیشتر و بیشتر سرخورده و دلسرد می‌شود. ایشانت که اکنون با غم جدایی از مادر و خانواده‌اش هم مواجه هست، بسیار منزوی و افسرده است. او پیش از این، به نقاشی کردن عشق می‌ورزید، اما حالا دیگر برای نقاشی کشیدن هم هیچ انگیزه‌ای ندارد.

تصور کنید یه بچه بین هشت نه ساله نمی‌تونه بخونه و بنویسه یا کارهای روزمره‌اش را انجام بده. نمی‌تونه کارهایی را بکنه که بچه‌های دیگه خیلی راحت انجام می‌دن. ببینین چی می‌کشه … اعتماد به نفسش داغون می‌شه. این ناتوانی توی وجودش جمع می‌شه و یه خشم بزرگ درست می‌کنه، همه‌ش می‌خواد با دنیا بجنگه، هر روز دعوا می‌کنه، معرکه راه می‌اندازه. با خودش فکر می‌کنه چرا به همه بگم «نمی‌تونم»؟ بذار بگم «نمی‌خوام»! بچه‌های همسایه همه بلدن …
حالا حتی همون خشم هم توی مدرسه شبانه‌روزی داره سرکوب می‌شه. متاسفانه ایشانت دیگه حتی نقاشی هم نمی‌کشه …

تا اینکه یک معلم هنر جدید وارد مدرسه‌ی شبانه‌روزی می‌شود: «رام شانکر نیکومب». اوضاع با ورود معلم جدید تغییر می‌کند. او متوجه وضعیت ایشانت می‌شود و تصمیم می‌گیرد که در مورد مشکل او تحقیق کند و به دیدار خانواده‌‌ی ایشانت برود:

– چرا فرستادینش اونجا؟
– چاره‌ی دیگه‌ای نداشتم، پارسال توی کلاس سوم رد شد. باور می‌کنید؟ تو کلاس سوم! امسال هم پیشرفتی نداشته. این پسر بزرگ منه. توی همه‌ی درساش نمره اوله، ولی اون …
– خوب شما فکر می‌کنید مشکلش چیه؟
– مشکلش؟ رویه‌ای که در پیش گرفته. در مورد درساش، در مورد همه چیز. فقط بازیگوشی می‌کنه. شیطونی و فضولی. به حرف هیچ کس هم گوش نمیده.
– من دلیل این مشکلاتش را پرسیدم، شما دارین مشکلاتش را توضیح می‌دین. شما می‌گین بچه تب داره! اینو می‌دونم. من می‌گم چرا بچه تب داره! دلیل این تب چیه؟!

معلم هنر تصمیم می‌گیرد به ایشانت کمک کند:

بچه‌ها امروز می‌خوام داستانی براتون تعریف کنم، داستان یه پسر؛ یه پسری بود که نمی‌تونست بخونه و بنویسه، با وجود تمام تلاش‌هایی که می‌کرد، بازم یادش نمی‌موند که Y بعد از X میاد. حروف الفبا انگار باهاش دشمن بودند جلوی چشماش می‌رقصیدند. خوندن و نوشتن خسته‌ش می‌کرد ولی دردش را به کی می‌تونست بگه؟ مغزش پر بود و اطرافیانش هم مدام غر می‌زدند. یکسال رد شد چون نمی‌تونست بخونه و بنویسه. همه بهش می‌گفتن تنبل! ولی اون بچه با شجاعت تمام همه چیز را تحمل کرد … اون آلبرت انیشتین بود …

و این داستان شروع امید و رابطه‌ای زیبا بین معلم و دانش‌آموز است.

پیوسته به یاد داشته باشید که نامطلوب‌ترین دانش‌آموزی که دارید، احتمالا همانی است که به شما بیشترین نیاز را دارد.
(هایم گینات، روابط معلم و دانش‌آموز)

 

معرفی فیلم مک‌فارلند

شناسنامه فیلم

نام فیلم: مک فارلند، آمریکا (McFarland, USA)
کارگردان: نیکی کارو (Niki Caro)
مدت زمان: ۱۲۸ دقیقه
ژانر: درام ورزشی
زبان: انگلیسی
موضوع اصلی:‌ تلاش برای معلمی و مواجهه با مرگ
کلیدواژه‌ها: تلاش، امید، معلمی، مهاجرین، تغییر، دوستی، خانواده، تبعیض

خلاصه‌ داستان

«جیم وایت» که یک مربی فوتبال مدرسه است به دلیل سرپیچی از مقررات و از دست دادن کنترل خود، از سه مدرسه اخراج شده‌ است و حالا دبیرستان «مک فارلند» تنها مدرسه‌ای است که حاضر به استخدام اوست. مک فارلند انتخاب آقای وایت نیست، اما تنها راه دستیابی به یک شغل است. بدین‌ترتیب او و خانواده‌اش وارد مک فارلند می‌شوند. جایی که پر از مکزیکی‌هاست؛ مهاجرانی فقیر و شاید در نگاه اول خلافکار که از کشور همسایه آمده‌اند و زندگی با آنان به نظر خوشایند نمی‌رسد.

– خونه‌تون توی مک‌فارلنده؟ اطرافتو نگاه کردی؟
– اوهوم
– اینجا یکی از فقیرترین شهرهای آمریکاست، این بچه‌ها رو کسی نمی‌بینه. آینده‌ای هم ندارن، از مزارع میان و به مزارع برمی‌گردن. تازه اگه شانس بیارن و کارشون به زندان نکشه!
– …
– دیدی؟
– آره دیدم.
– آقای وایت مشخصه که دلت نمی‌خواد اینجا باشی، ولی این بچه‌ها دارن بهترین سال‌های زندگی‌شون رو می‌گذرونن، اگه می‌خوای به دادشون برسی موقعش الانه.

(دیالوگی از فیلم)

آقای وایت در مدرسه مشغول به کار می‌شود، او در هفته‌ی اول از سمت مربی فوتبال اخراج می‌شود، اما در سمت مربی تربیت بدنی به کارش ادامه می‌دهد تا اینکه به توانایی بالای دانش‌آموزانش در دویدن پی می‌برد. دانش‌آموزانی که برای اینکه کمکی به حال خانوادهی شلوغ و فقیر خود کنند، مجبورند که ساعت ۵ صبح برای کار به مزارع بروند و بعد مسیر مزرعه تا مدرسه را بدوند تا به موقع به کلاسشان برسند. او سعی می‌کند یک تیم دو از این دانش‌آموزان توانمند ایجاد کند. این شاید در ابتدا برای وایت فرصتی برای بازپس گرفتن اعتبارش و نیز رهایی از مک فارلند باشد.

– آقای وایت! ورزش شما مثل تلوزیونه، ضروری نیست؛ هرساعتی که پسرهام با شما تمرین می‌کنند یعنی یک ساعت با من کار نمی‌کنند! و این یعنی غذای سر میز ما کمتر می‌شه! البته انتظار ندارم مردی مثل شما اینو بفهمه…

(دیالوگی از فیلم)

در ادامه اما شاهد شکل گرفتن ارتباطی عمیق بین وایت و دانش‌آموزانش هستیم، او در این چالش به موفقیت دست می‌یابد موفقیتی که نه تنها زندگی دوندگان تیم، بلکه زندگی تمام دانش‌آموزان شهر را دستخوش تغییر می‌کند، آن‌ها امید را باز می‌یابند.

اما موفقیت خود جیم وایت نیز فقط پیروزی بزرگ او و دوندگانش نیست بلکه او در این میانه چیزی مهم‌تر می‌یابد؛ او به مفهوم خانواده با دوستانی که در ابتدا تنها مهاجرانی می‌دیدشان پی ‌می‌برد.

ما مثل پرنده‌ها از میان باغ‌های پرتغال پرواز می‌کنیم
روی بادهای گرم بال خود را می‌گسترانیم
وقتی می‌دویم گویی تمام زمین‏‌ها مال ما هستند
ما به زبان پرندگان صحبت می‌کنیم
دیگر «مهاجر» نیستیم
دیگر «مکزیکی احمق» نیستیم
وقتی می‌دویم روح ما پر می‌کشد
و ما با خدا گفت‌و‌گو می‌کنیم
ما وقتی می‌دویم در کنار خدا هستیم.

(شعر­ از یکی از دوندگان تیم مک فارلند)

داستان واقعی این فیلم مربوط به سال ۱۹۸۷ م. است.

معرفی فیلم آقای لازار

شناسنامه فیلم

نام فیلم: آقای لازار (به فرانسوی Monsieur Lazhar)
کارگردان: فیلیپه فالاردیو
سال تولید: ۲۰۱۱
کشور:‌ کانادا
مدت زمان: ۹۴ دقیقه
ژانر: درام
موضوع اصلی:‌ تلاش برای معلمی و مواجهه با مرگ
کلیدواژه‌ها: معلمی، مرگ، مهاجرت، آموزش، مسئولیت و درستکاری

خلاصه‌ داستان

داستان فیلم در یک مدرسه‌ی ابتدایی می‌گذرد و از جایی شروع می‌شود که یک معلم در کلاس خودکشی می‌کند و مدرسه وارد یک چالش بزرگ می‌شود. از یک سو وضعیت روحی و سلامت روانِ دانش‌آموزانِ کلاس و از سوی دیگر، جایگزین کردن یک معلم جدید در نیمه‌ی سالِ تحصیلی، مشکلاتی هستند که مسئولان مدرسه را درگیر نموده است.

در این میان آقای لازار که مهاجری الجزایری‌ست، خبر خودکشی معلم را در روزنامه می‌خواند و برای معلم جایگزین شدن اقدام می‌کند. مدرسه که هنوز نتوانسته است معلمی جایگزین بیابد، با پیشنهاد آقای لازار موافقت می‌کند و به این ترتیب، بشیر لازار در مدرسه شروع به کار می‌نماید. این شروع ماجرای بشیر لازار است … .

– بشیر لازار ؟ این اسم کجاییه؟
– بشیر یعنی کسی که خبر خوش میاره …
– خوب خبر خوش چیه؟
– و لازار یعنی بخت، خبر خوش اینه که امروز من این افتخار را دارم که بین شماها باشم.

(دیالوگی از فیلم)

در ادامه فیلم شاهد تلاش‌های متعهدانه‌ی آقای لازار هستیم، بشیر لازاری که از جدیدترین پیشرفت‌های صورت گرفته در زمینه‌ی تعلیم و تربیت در آمریکای شمالی بی‌خبر است و هم‌زمان با مشکلات شخصی خود مواجه است­. اما در کارش متعهد است و دانش‌آموزانش را دوست ‌دارد.

 

معرفی فیلم سکسکه

شناسنامه فیلم

نام فیلم: سکسکه (Hichki)
کارگردان: سیذارت مالهورتا (Siddharth Malhotra)
سال تولید: ۲۰۱۸
کشور:‌ هند
مدت زمان: ۱۱۶ دقیقه
ژانر: کمدی داستانی
موضوع اصلی:‌ تلاش برای معلمی و آموزش به دانش‌آموزان محروم
کلیدواژه‌ها: معلم، محرومیت، تلاش، بیماری، زن، آموزش، مدرسه
مناسب برای گروه سنی: نوجوان، جوان، میانسال، سالمند
زبان اصلی فیلم: هندی (دوبله فارسی دارد)

– خانم اگر ناراحت نمی‌شید براتون یک پیشنهاد دوستانه دارم، با این مشکلی که شما دارید به دست آوردن شغل‌های آموزشی ممکنه سخت باشه، می‌تونید یک شغل دیگه پیدا کنید.
– آقا می‌شه از همتون یک سؤال بپرسم؟
– بله، البته.
– هچکدوم از شما تا امروز چیزی از سندروم «توره» شنیده بودید؟
– نه اصلا
– و الان چی؟
– خوب الان می‌دونیم چیه.
– پس اگر می‌تونم به مدیران و هیأت امنا چیزی یاد بدم مطمئناً می‌تونم از پس بچه‌ها هم بربیام.
(دیالوگی از فیلم)

خلاصه داستان

«ناینا ماتور» زنی‌ست که به یک اختلال عصبی به نام «سندروم توره» مبتلا‌ست و همین باعث می‌شود که در مواقع مختلف به صورت غیرقابل کنترل سکسکه ‌کند. او تصمیم دارد معلم شود و در این کار مصمم است اما بیماری‌اش باعث می‌شود هیچ مدرسه‌ای او را قبول نکند تا اینکه سرانجام پس از پنج سال جست‌وجو، پیشنهاد معلمی در یک کلاس پرمشکل به او داده می‌شود؛ کلاسی که تمام دانش‌آموزان آن از محلات فقیر و زاغه‌نشین هستند و به همین دلیل توسط دانش‌آموزان مرفه سایر کلاس‌ها طرد شده‌اند.
داستان فیلم، داستان تلاش‌ و پشتکار ناینا برای معلم شدن و شکل گرفتن یک رابطه‌ی مؤثر با دانش‌آموزانِ کلاسش است.
تماشای این فیلم زیبا به همه‌ی معلمان توصیه می‌شود.

– یک معلم معمولی فقط درس میده و یک معلم خوب به تو می‌فهمونه که چطور از آموخته‌هات استفاده کنی اما یک معلم عالی، اینو بهت نشون میده.
– «توره» واقعا چیه؟ فقط یه سری تیک عصبی یا نحوه‌ی نگرش ما به زندگی؟
جملات قصاری از فیلم

معرفی کتاب «پسماندهای خانگی»

   

نام کتاب: پسماندهای خانگی

نویسنده: کیت واکر

مترجم: هایده منصوری

گروه سنی: د

ناشر: شرکت انتشارات فنی ایران

تعداد صفحات: ۳۲


در این کتاب که مناسب دانش‌آموزان دوره اول و دوم دبیرستان است، ابتدا درباره پسماندها و مراحل بازیافت و مزایای بازیافت انواع مواد (کاغذ، شیشه، پلاستیک، فولاد، آلومینیوم) توضیحاتی داده شده است. در ادامه کتاب بیان می‌شود که صرف بازیافت، مشکلات مصرف منابع موجود و تولید پسماند را حل نمی‌کند و در بسیاری از موارد بازیافت عملی نیست. این نکته مقدمه معرفی بازکاهی، باز مصرف و بازاندیشی است. بخش جالب و جذاب تر کتاب تجربه‌های عملی صورت گرفته در این زمینه ها توسط دولت ها، صنایع، جوامع و افراد در گوشه و کنار جهان هستند که بصورت مختصر و همراه با تصاویر بیان شده اند. در انتها هم پیشنهاد درست کردن کارت‌های امتیاز هفتگی و پوستر برای دانش آموزانی که می‌خواهند فعالیت‌های محیط زیستی را آغاز کنند، داده شده است.

بخشی از کتاب:

قبل از سال‌های دهه ۱۹۵۰ پسماندهای خانگی را کاغذهای کثیف، لباس‌های پاره، قوطی‌ها، باقی‌مانده غذاها و خاکستر زغال‌ها تشکیل می‌دادند. در گذشته شیشه‌های نوشابه را هرگز دور نمی‌ریختند. آن‌ها را به تولیدکنندگان نوشابه پس می‌دادند تا دوباره پرشان کنند. بیشتر کاغذها را برای مصارف دیگر نگه می‌داشتند. از ظروف شیشه‌ای استفاده شده برای نگهداری بعضی اقلام دیگر استفاده می‌کردند. لباس‌های کهنه و اسباب‌بازی‌ها و مبلمان شکسته را تعمیر می‌کردند.

در سال‌های دهه‌ی ۱۹۵۰ در کشورهای پیشرفته، زندگی مردم تغییر کرد. صدها محصول جدید از جمله کالاهای پلاستیکی جدید و ارزان قیمت تولید شد. بعضی کالاها آنقدر ارزان بود که می‌شد آن‌ها را پس از یک بار مصرف دور ریخت. در همین زمان درآمد مردم کم کم بیشتر می‌شد و چیزهای بیشتری می‌خریدند. این ثروت تازه و محصولات جدید پسماندهای بیشتری تولید کرد.

 

معرفی کتاب بازیافت

 

نام کتاب: بازیافت

نویسنده: نیل موریس

مترجم:‌ هایده کروبی

گروه سنی: ب و ج

ناشر: شرکت انتشارات فنی ایران

تعداد صفحات: ۲۴


در این کتاب با زبانی ساده و قابل فهم، مفاهیم زباله، بازیافت، سه اصل طلایی کاهش تولید زباله (بازکاهی، بازمصرف، بازیافت)، نکاتی درباره بازیافت کاغذ و شیشه و فلزات و پلاستیک و زباله سبز به کودکان دبستانی آموزش داده می‌شود.

این کتاب آمار و اطلاعات زیادی دارد که باعث می‌شود حساسیت کودک نسبت به محیط زیست بالاتر برود. همچنین مثال‌ها و فعالیت‌های عملی ساده‌ای هم در بین این مطالب گنجانده شده‌اند. بنابراین پس از کتاب‌های داستانی که کودک را به محیط زیست و مراقبت از آن حساس می‌کنند، مطالعه‌ی این کتاب را برای آشنایی علمی‌ و دقیق‌تر با این مقوله توصیه می‌کنیم.

 

کلیدواژه‌ها: زباله، بازکاهی، بازمصرف، بازیافت، زباله سبز

 

 

 

معرفی کتاب «تیستو سبز انگشتی»

 

نام کتاب: تیستو سبز انگشتی

نویسنده: موریس دروئون

مترجم: لیلی گلستان

گروه سنی: ج

ناشر: کانون پرورش فکری

تعداد صفحات: ۱۱۲


داستان این کتاب درباره پسرکی سرزنده به نام «تیستو» است که درمی‌یابد انگشتانش خاصیت سبزکننده دارند. بذر هر گیاهی که با انگشتان تیستو تماس برقرار کند سبز می‌شود و به سرعت به گیاهی زیبا تبدیل می‌شود. تنها دوست و همدم او باغبان پیری است به نام «سبیلو» که معلم او هم است. او به تیستو می‌آموزد که ویژگی منحصر به فرد انگشتانش می‌تواند تغییرات شگرفی در دنیای اطرافش ایجاد کند.

بنابراین تیستو دست به‌کار می‌شود و با رویاندن گل و گیاه در بیمارستان، باغ‌وحش، زندان و محله فقیرنشین‌ها، زشتی‌ها را به زیبایی تبدیل می‌کند. او حتی در دهانه‌ی توپ‌ها و لوله‌ی تفنگ‌های کارخانه پدرش گل می‌رویاند و به این ترتیب از وقوع جنگ جلوگیری می‌کند.

بخشی از یادداشت نویسنده در ابتدای کتاب:

تیستو نمی‌تواند بپذیرد که آدم بزرگ‌ها با عقاید و افکار از پیش ساخته‌شده‌شان دنیا را به او بشناسانند و هنگامی‌که نگاهش را با دیدی تازه بر اشیاء و آدم‌ها می‌دوزد، متوجه می‌شود که آدم بزرگ‌ها با عینک «عادت» به چیزها نگاه می‌کنند.

او نمی‌تواند این مسئله را که بفهمد وقتی می‌شود با احساسات پاک بهتر زندگی کرد تا با احساسات ناپاک، وقتی‌که می‌شود با آزادی زندگی را بهتر گذراند تا با گرفتاری، وقتی با عدالت بهتر می‌شود زندگی کرد تا با استبداد، وقتی همه چیز با صلح بهتر است تا با جنگ، و بهتر بگوییم: زندگی با نیکی بهتر است تا با بدی، پس چرا مردم با هم کنار نمی‌آیند تا زندگیشان را با خوبی و خوشی بگذرانند؟

 

کانون پرورش فکری نسخه صوتی این کتاب را نیز با روایت خوب خانم افسانه بایگان تهیه و منتشر کرده است.

معرفی کتاب «باغچه پسرک»

نام کتاب: باغچه پسرک

نویسنده: پیتر براون

مترجم: ‌هایده عبدالحسین زاده

گروه سنی: ب و ج (دوره اول و دوم دبستان)

ناشر: شرکت انتشارات فنی ایران

تعداد صفحات: ۳۶


خلاصه داستان:

روزی روزگاری، شهری بود که نه باغ و باغچه‌ای داشت، نه درختی و نه سبزه‌ای. به‌خاطر همین هم بیشتر مردم دلشان نمی‌خواست از خانه بیرون بیایند. اما پسر کوچولوی قصّه‌ی ما، لیام، دلش نمی‌خواست در خانه بماند؛ حتی در روزهای بارانی! در یکی از همین روزهای بارانی او چند تا رنگ تک و تنهای عجیب و غریب کنار ریل خط آهن قدیمی‌ دید. گل‌های وحشی و گیاهان دیگری که اگر باغبانی پیدا نمی‌کردند که ازآن‌ها مراقبت کند، خشک می‌شدند …

***

این داستان روایت دلنشین تبدیل‌شدن شهری زشت و تیره به شهری سرسبز و رنگارنگ به‌خاطر تلاش چند گل وحشی برای زنده ماندن و تصمیم یک پسر کوچک برای مراقبت از آن‌ها است: لیام که باغبان نبود؛ اما می‌دانست که یک کار‌هایی از دستش برمی‌آید …

داستان تصاویر زیبای زیادی دارد و برای قصه‌گویی هم مناسب است. همچنین برای ترغیب کودکان به باغبانی و پرورش یک گیاه، زمینه‌ی خوبی فراهم می‌کند.

بخشی از یادداشت نویسنده در انتهای کتاب:

بیشتر وقت‌ها رشد و پرورش پوشش گیاهی در شهری از سیمان و آجر و فولاد، ناممکن به نظر می‌رسد. اما هر چه بیشتر سفر کرده‌ام، و هرچه دقیق‌تر به دنیای پیرامون خود نگاه کرده‌ام، بیشتر پی برده‌ام که طبیعت همواره با اشتیاق مکان‌‌‌هایی را جستجو می‌کند که ما آن‌ها را نادیده گرفته و فراموش کرده‌ایم. می‌توانید گل‌ها و سبزه‌زارها و حتی جنگل‌های کوچکی را پیدا کنید که در هر شهری به طور خودرو رشد کرده اند، فقط باید دنبالشان بگردید … چه می‌شود اگر در شهری همه‌ی اهالی تصمیم بگیرند واقعاً با طبیعت همکاری کنند؟ …

کلید واژه‌ها: گل و گیاه، تلاش و پشتکار، صبر، باغبانی، تغییر، برکت

 

معرفی کتاب «نیایش‌ زمین»

نام کتاب: نیایش زمین 

نویسنده: داگلاس وود

مترجم: ‌هایده کروبی

گروه سنی: ج

ناشر: شرکت انتشارات فنی ایران

تعداد صفحات: ۲۴


خلاصه داستان:

وقتی کوچک بودم، پدربزرگم بهترین دوستم بود. با هم قدم می‌زدیم و در کنار او احساس آرامش می‌کردم. یک روز که از او درمورد نیایش پرسیدم گفت: اگر به ندای طبیعت گوش بسپاری درختان، صخره‌ها، رودها و هرآنچه در طبیعت است، دست به نیایش برداشته‌اند. بعد یکی‌یکی برایم گفت که هر کدام چطور نیایش می‌کنند. اما من هر چه بیشتر گوش می‌سپردم، کمتر می‌شنیدم …

این کتاب تعبیر لطیف و شاعرانه‌ای از نیایش طبیعت و یگانه‌شدن با آن دارد. تصاویر بسیار زیبای کتاب هم خواننده را همراه با خود به دل طبیعت و در کنار شخصیت‌های داستان می‌کشانند. کتاب می‌تواند مقدمه‌ای برای بحث و گفتگو درباره‌ی نیایش، طبیعت و پیوستگی و همراهی ما با طبیعت باشد.

 

کلیدواژه‌ها: نیایش، دعا، طبیعت، پدربزرگ، گفتگو