ستاره‌های روی زمین (معرفی فیلم)

شناسنامه فیلم
نام فیلم: ستاره‌های روی زمین
کارگردان: عامر خان
مدت زمان: ۱۶۴ دقیقه
ژانر: درام و ماجرایی
زبان: هندی
سال تولید: ۲۰۰۷
موضوع اصلی:‌ اختلالات یادگیری در کودکان، معلمی
کلیدواژه‌ها: معلمی، اختلالات یادگیری، اختلال واژگان، برچسب زدن به کودکان، تفاوت در الگوهای یادگیری، همدلی، تلاش، امید

خلاصه‌ داستان
«ایشانت آواستی» پسربچه‌ی ۹ ساله‌ای است که با پدر، مادر و برادرش زندگی ‌می‌کند. برادرش در همه‌ی درس‌ها نمره اول است، اما ایشانت برخلاف برادرش یک سال در کلاس سوم مردود شده‌ است و باز هم نسبت به همه‌ی هم‌کلاسی‌هایش ضعیف‌تر است. ایشانت مدام مورد تمسخر سایر دانش‌آموزان قرار ‌می‌گیرد و معلمانش هم مدام او را تحقیر می‌کنند. در خانه هم دائما دعوا راه می‌اندازد و تکالیفش را انجام نمی‌دهد.

• امسال هم رد میشی!
• همه‌ی دوستات میرن یک کلاس بالاتر اما تو توی همین کلاس می‌مونی!
• عمدا اشتباهاتش رو تکرار می‌کنه که منو عصبانی کنه!

مدیر مدرسه‌ی ایشانت، پس از شکایت‌های مکرر معلمان تصمیم می‌گیرد با پدر و مادر او صحبت کند. مدیر به آن‌ها می‌گوید که ایشانت دارای مشکلات ذهنی است و بهتر است که در یک مدرسه‌ی کودکان استثنائی ثبت‌ نام شود. اما پدر ایشانت معتقد است که او به خاطر بازی‌گوشی و تنبلی از زیر درس خواندن فرار می‌کند. بنابراین تصمیم می‌گیرد که او را در یک مدرسه شبانه‌روزی ثبت‌نام کند. ایشانت از این اتفاق بسیار ناراحت و هراسان است.
در مدرسه جدید هم اوضاع تحصیلی ایشانت تغییری نمی‌کند و به علت تحقیر مکرر معلمان، هر روز بیشتر و بیشتر سرخورده و دلسرد می‌شود. ایشانت که اکنون با غم جدایی از مادر و خانواده‌اش هم مواجه هست، بسیار منزوی و افسرده است. او پیش از این، به نقاشی کردن عشق می‌ورزید، اما حالا دیگر برای نقاشی کشیدن هم هیچ انگیزه‌ای ندارد.

تصور کنید یه بچه بین هشت نه ساله نمی‌تونه بخونه و بنویسه یا کارهای روزمره‌اش را انجام بده. نمی‌تونه کارهایی را بکنه که بچه‌های دیگه خیلی راحت انجام می‌دن. ببینین چی می‌کشه … اعتماد به نفسش داغون می‌شه. این ناتوانی توی وجودش جمع می‌شه و یه خشم بزرگ درست می‌کنه، همه‌ش می‌خواد با دنیا بجنگه، هر روز دعوا می‌کنه، معرکه راه می‌اندازه. با خودش فکر می‌کنه چرا به همه بگم «نمی‌تونم»؟ بذار بگم «نمی‌خوام»! بچه‌های همسایه همه بلدن …
حالا حتی همون خشم هم توی مدرسه شبانه‌روزی داره سرکوب می‌شه. متاسفانه ایشانت دیگه حتی نقاشی هم نمی‌کشه …

تا اینکه یک معلم هنر جدید وارد مدرسه‌ی شبانه‌روزی می‌شود: «رام شانکر نیکومب». اوضاع با ورود معلم جدید تغییر می‌کند. او متوجه وضعیت ایشانت می‌شود و تصمیم می‌گیرد که در مورد مشکل او تحقیق کند و به دیدار خانواده‌‌ی ایشانت برود:

– چرا فرستادینش اونجا؟
– چاره‌ی دیگه‌ای نداشتم، پارسال توی کلاس سوم رد شد. باور می‌کنید؟ تو کلاس سوم! امسال هم پیشرفتی نداشته. این پسر بزرگ منه. توی همه‌ی درساش نمره اوله، ولی اون …
– خوب شما فکر می‌کنید مشکلش چیه؟
– مشکلش؟ رویه‌ای که در پیش گرفته. در مورد درساش، در مورد همه چیز. فقط بازیگوشی می‌کنه. شیطونی و فضولی. به حرف هیچ کس هم گوش نمیده.
– من دلیل این مشکلاتش را پرسیدم، شما دارین مشکلاتش را توضیح می‌دین. شما می‌گین بچه تب داره! اینو می‌دونم. من می‌گم چرا بچه تب داره! دلیل این تب چیه؟!

معلم هنر تصمیم می‌گیرد به ایشانت کمک کند:

بچه‌ها امروز می‌خوام داستانی براتون تعریف کنم، داستان یه پسر؛ یه پسری بود که نمی‌تونست بخونه و بنویسه، با وجود تمام تلاش‌هایی که می‌کرد، بازم یادش نمی‌موند که Y بعد از X میاد. حروف الفبا انگار باهاش دشمن بودند جلوی چشماش می‌رقصیدند. خوندن و نوشتن خسته‌ش می‌کرد ولی دردش را به کی می‌تونست بگه؟ مغزش پر بود و اطرافیانش هم مدام غر می‌زدند. یکسال رد شد چون نمی‌تونست بخونه و بنویسه. همه بهش می‌گفتن تنبل! ولی اون بچه با شجاعت تمام همه چیز را تحمل کرد … اون آلبرت انیشتین بود …

و این داستان شروع امید و رابطه‌ای زیبا بین معلم و دانش‌آموز است.

پیوسته به یاد داشته باشید که نامطلوب‌ترین دانش‌آموزی که دارید، احتمالا همانی است که به شما بیشترین نیاز را دارد.
(هایم گینات، روابط معلم و دانش‌آموز)

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *