از بازی با رنگ انگشتی تا مهربانی با دوستان

تجربه‌ی کشیدن نقاشی با انگشت و لمس کردن رنگ در دست برای کودکان شوق زیادی دارد.

آن روز با گفتن این که امروز در زنگ هنر کار با رنگ انگشتی داریم، صدای هورا کشیدن و بالا پایین پریدن بچه‌ها، کلاس را پر از شوق کودکانه‌شان کرد.

بچه‌ها را گروه‌بندی کردم. در گروه‌های سه نفره شروع به کشیدن نقاشی با رنگ انگشتی کردند. گروه صورتی، نارنجی، آبی و سبز.

اما چیزهایی بود که باید می‌آموختیم …

درست تقاضا کردن از دوستانمان، چیزی را از دست هم نکشیدن، صبر کردن برای رسیدن نوبت‎مان، همان چیزهایی که هر روزه از رعایت نکردن‌شان و نبودشان رنج می‌بریم و این سوال را در ذهن‌مان ایجاد می کند که آیا همه‌ی ما دوره‌ی پیش‌دبستانی را پشت سرگذاشته‌ایم؟

دایره‌های رنگی هر گروه را روی تخته نصب کردم و یک ردیف برای مهربانی و یک ردیف برای تمیز و مرتب کار کردن برای هر گروه ایجاد کردم. توضیح دادم که منظور از مهربانی این است که اگر مشکلی پیش آمد با هم گفت‌وگو می‌کنیم و اگر وسیله‌ای لازم داشتیم صبر می‌کنیم تا دوست‌مان آن را به ما بدهد و منظور از تمیز و مرتب کار کردن این است که مراقب هستیم که در و دیوار کلاس‌مان و لباس‎های خودمان و دوستان‌مان کثیف نشوند. هر گروه که هر دو ستاره را می‎گرفت به جایزه‎ی گروهی‎اش در ردیف آخر دست پیدا می‌کرد.

همه‌ی گروه‎‌ها ستاره‌ها را گرفتند، برای هر گروه توضیح دادم که مصداق مهربانی و تمیز کار کردن در گروه‌شان کدام رفتار و از جانب چه کسی بوده است.

یکی از گروه‌ها علاوه بر ستاره‎های از پیش تعیین شده یک بچه‌ستاره هم گرفت. صحنه‌ای را توصیف کردم که هر سه عضو گروه با دست‌های رنگی و پالت‌هایشان می‌خواستند از کلاس خارج شوند. آن‌ها نمی‌دانستند چگونه بدون رنگی کردن دستگیره‌‌ی در،  در را باز کنند. مسئله‌ی سختی بود اما بالاخره راه را پیدا کردند؛ یک نفر پالت‌های رنگ را در دست می‌گیرد، یک نفر در را با آرنجش باز می‌کند و آن دیگری با پا در را به سمت خودشان می‌کشد.

«حل مسئله» فرزندی بود که از پای‎بندی بچه‎ها به پاکیزه کار کردن متولد شده بود. مثل همان بچه ستاره‌ای که کنار اسم گروه‌شان قرار گرفت.

زنگ بعد پاداش کار گروهی‌شان انجام بازی‌های دست‌ورزی و فکری در گروه‌های سه نفره بود با پای‎بندی به همان ارزش‌های زنگ قبل؛ گفت‌وگو، صبر، مرتب و تمیز کار کردن و درست تحویل گرفتن و درست تحویل دادن وسایل.

بعد از آموزش همه‌ی بازی‌ها به کل کلاس، کودکان در قالب گروه‌های سه تایی مشغول بازی ‌شدند.

حین انجام یک بازی فکری، کارت‌های بازی یکی از گروه‌ها به دست یکی از اعضا پاره شد. اما معنی این زیر پاگذاشتن ارزش‌های کلاس نبود، ما در کنار هم آموخته بودیم که جبران خطا نیز ارزش بزرگی است که یادش می‌گیریم و انجامش می‌دهیم.

 

بازی، ورزش و سرگرمی

شاد باش!

بازی کن!

لذت ببر!

(اگر خسته شدی، یاد بگیر استراحت کنی، نه اینکه تسلیم بشی!)

 

آن روز کلاسم را با یک بازی زبانی شروع کردم. هر دانش‌آموز باید در مورد خودش یک ویژگی واقعی و دو ویژگی غیرواقعی می‌گفت. هم گروهی گوینده‌ی آن سه جمله، باید تلاش می‎کرد با سوال پرسیدن از او بفهمد که کدام ویژگی حقیقت دارد.

سارا نوشته بود من آدم بسیار شوخ‌طبعی هستم.

باران از او پرسید: می‌دونی ماهی گلی چطور با دستش شنا می‌کنه؟

سارا: خوب … بذار فکر کنم و کمی مکث کرد و خندید.

باران: اگه آدم شوخ‌طبعی بودی حتماً سؤال من رو با طنز جواب می‌دادی.

من گفتم: آیا شوخ‌طبع بودن را دوست داری؟ چرا؟

سارا: آره خب! دوست دارم رابطه‌هام صمیمی‌تر و نزدیک‌تر شوند. به نظرم شوخی یخ ارتباطی رو می‌شکنه.

باران: یک موقعیت که شوخی کرده‌ای را بگو.

و بین بچه ها چالشی به‌وجود آمد که آیا او واقعاً شوخ‌طبع است یا نه.

و ماجرا با سوال‌های بیشتری از او ادامه پیدا کرد.

 

بچه‌ها این بازی را خیلی دوست داشتند و اصرار ‎کردند که ماجرا به همین ترتیب ادامه پیدا کند. گاهی بحث‌ها عمیق می‎شد و بچه ها درباره آرزوها و خواسته‌های مهم‌شان حرف می‌زدند. ما همه داشتیم گوش دادن به یکدیگر و همدلی را در این فضا تمرین می‌کردیم.

 

در کلاسی دیگر، یک بار من سه گزینه در مورد خودم را روی تخته نوشتم:

  • والیبال را خیلی دوست دارم.
  • شعر را دوست دارم و خیلی زود حفظ می‌شوم.
  • دوست دارم خودم را بشناسم و به خودم کمک کنم.

موقعی که بچه‌ها مشغول صحبت و تصمیم‌گیری بودند حرف‌هایشان را می‌شنیدم. این‌ها بعضی از سوال‌هایشان بود: چه کار کردین که به خودتون کمک کنید؟ برای این‌که خودتون رو بشناسید چه راه‌هایی رو امتحان کردید؟ و …

در نهایت آماده‌ی پرسش و پاسخ شدیم. قسمتی از گفتگو این‌چنین پیش رفت:

زهرا گفت: خانم شما مشاعره بلدید؟

من گفتم: نه.

زهرا: پس معلوم شد شعر دوست ندارید؟

من: مگه هر کسی که شعر دوست داره مشاعره می‌کنه؟

زهرا: خوب پس چون نمی‌تونید شعر حفظ کنید، نمی‌تونید مشاعره کنید!

من: خوب من ممکنه حافظه کوتاه مدت خوبی داشته باشم و سریع شعر حفظ بشم ولی حافظه‌ی بلند مدت ضعیفی داشته باشم و نتونم در مشاعره شرکت کنم. پس با این دلیل نمی‌تونی حرف من را رد کنی؟!

مریم به بحث اضافه شد و پرسید: خانم میشه یه شعر بخونیم و شما حفظش کنید؟

معلم: چرا که نه!

مریم: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی /  دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

من تلاش کردم همراه او شعر را بخوانم و حفظ کنم.

باقی دانش‌آموزان به سمت مریم رو کردند و گفتند: نه، این که خیلی آسون بود، یه شعر دیگه بگو

مریم (در حالی‌ که لبخند می‌زد): گل در بر و می در کف و معشوق به کام است /  سلطان جهانم به چنین روز غلام است

معلم: گل در بر و می در کف و ؟؟؟  وااای نه، نمی‌تونم! یادم نمونده!!

و همه خندیدیم…

نمایش خلاق؛ تجربه‌ای متفاوت

خلاقیت را می‌توان جزء جدانشدنی هر هنری دانست از جمله هنر نمایش. اما نمایش خلاق، اجرایی است همراه با بازی و شکلی طبیعی از نمایش برای کودکان .

درحقیقت نام دیگر نمایش خلاق را می‌توان نمایش غیر رسمی دانست که در آن اعمال و گفتار کودکان بداهه شکل می‌گیرد. مربی با کودکان حرف می‌زند تا نظرهای آن‌ها شکوفا شود. این نظرها در تمرین‌ها و بازی‌های نمایشی پرورش می‌یابد.

هدف نمایش خلاق فراهم آوردن تجربه‌ای خلاق و ارزشمند برای کودکان است که در آن می‌توان مسائل آموزشی و پرورشی بسیاری را با ظرافت هرچه تمام جای داد.

یکی از برنامه های امسال در واحد پیش دبستانی طلوع ، اجرای نمایش خلاق است. اولین تجربه‌ی کودکانآشنایی با اصول اولیه‌ی نمایش مانند تقلید کردن صدای حیوانات، نقش بازی کردن و… بود.

در این اجرا، در ابتدا همه‌ی کودکان با کمک مربی در قالب یک بازی صدای حیوانات مختلف را بررسی کردند و سپس به اجرای نقش حیوانات پرداختند.

نوجوانی، بوی چوب و دست‎های در کنار هم

بچه‌ها وارد کلاس شدند و هرکس در گوشه‌ای از کلاس نشست. ـ صندلی‌ها در کلاس نجاری در میانه و اطراف کلاس پخش هستند. ـ اولین روز کلاس بود و بچه‌ها هنوز با کلاس و یکدیگر آشنا نشده بودند. قبل از شروع کلاس مقداری چوب برش داده بودم و بوی چوب در کلاس پیچیده بود. توجه آنان را به بوی چوب جلب کردم و از آن‌ها خواستم حس‌شان را نسبت به بوی چوب بگویند. خیلی از آن‌ها بوی چوب را دوست داشتند.

آن روز قصد داشتم بچه‌ها در تعاملی گروهی آموزش ببینند. آن‌ها را به گروه‌هایی تقسیم کردم و از آن‌ها خواستم برای گروه خود نامی انتخاب کنند. گروهی نام گلی را [گل رُز] انتخاب کرد؛ گروهی نام تلاشگران و گروهی «ما می توانیم» را به عنوان نام گروه‌شان انتخاب کردند و …

از بچه‌های گروه پرسیدم: چرا این نام ـ ما می‌توانیم ـ را انتخاب کرده‌اید؟

آن‌ها گفتند: چون فرقی بین ما و مردان نیست و انگار همه‌ی ما توانایی انجام کارهای مختلف را داریم.

از این‌که آن‌ها خودشان را ضعیف نمی‌دانستند و دوست داشتند برتوانایی‌هایشان اضافه کنند خوشحال شدم.

مابقی بچه‌ها نیز آن‌ها را تایید کردند و کلاس با امید و انگیزه‌ای برای رشد و یادگیری شروع شد.

در ابتدای کلاس با انواعی از کارهای چوبی آشنا شدند: تابلو معرق ساخته شده از چوب برش خورده درختان، جعبه‌ی آجیل ساخته شده با چوب روسی دور ریز که سنباده خورده بود و بچه‌ها بعد از لمس کردن آن از نرمی چوب لذت می‌بردند.

کارهایی مثل مگنت و چوب‌های سوخت‌کاری را هم به آن‌ها نشان دادم. بچه‌ها از زیبایی و ترکیب چوب‌ها کنار هم در تابلو معرق و از نوع کاری که روی چوب توسط سوخت‌کاری انجام شده بود و ترکیب رنگ و نقاشی جالب مگنت شگفت‌زده شده بودند.

و با گفت‌وگوهایی که حین این ماجرا پیش می‌آمد بچه‌ها کم کم با یکدیگر و با کلاس خو گرفتند و کلاس را دوست داشتند. آن روز علاوه بر آشنایی با ابزار و شیوه‌ی کارشان، کار ساخت جامدادی، جاموبایلی و قفسه‌ی کوچک کتاب را شروع کردیم.

بچه‌ها در گرو‌ه‌هایشان در حین ساخت وسایل به یکدیگر کمک می‌کردند و آنچه را که یاد گرفته بودند برای یکدیگر توضیح می‌دادند. اشتیاق آنان از کار با چوب و ساختن وسایل از چهره و جنب و جوششان مشخص بود.

بعضی بچه‌ها دوست داشتند تنهایی کارشان را انجام دهند و نه با گروه. من هم علاوه بر اینکه سعی می‌کردم فرصت کار تک نفره را به آن‌ها بدهم تلاش می‌کردم به آن‌ها نشان بدهم که با یک دست نمی‌شود چند تا هندوانه را برداشت و نیاز به دست‌های بیشتری داریم و آن‌ها را به کار گروهی ترغیب می‌کردم.

بچه‌ها در کلاس شاد بودند و انگیزه‌ی زیادی برای ادامه‌ی کلاس در هفته‌ی بعد داشتند.

بعضی از بچه‌ها می‌گفتند کار کردن با ابزار حس خیلی خوبی به ما می‌داد و هر چند از کار با بعضی ابزار می‌ترسیدیم اما در نهایت این کار برایمان لذت‌بخش بود.

به امید روزهایی که دختران ما هیچ وقت احساس یأس و ناتوانی نکنند.

کودکان به فضایی برای خلق کردن نیاز دارند

دست‌ورزی یکی از مهارت‌های ضروری کودکان پیش‌دبستانی است. این مهارت موجب می‌شود کودکان در به دست گرفتن مداد و انجام کارهای ظریف توانا شوند و هماهنگی دست و چشمانشان تقویت شود.

در ادامه، روایت معلم از تلاشی در زنگ کار دستی برای تقویت این مهارت را می‌بینیم:

«کاغذهای رنگی را خط‌کشی کردم و قیچی کردن را به کودکان یاد دادم. قرار بود بچه‌ها کاغذها را بچینند و با آن‌ها حلقه‌های رنگی درست کنند.

کودکان در ابتدا کاغذ‌ها را برعکس می‌چسباندند و در وصل کردن حلقه‌ها به هم گیج می‌شدند. کار تا چند حلقه‌ی اول این‌طور پیش می‌رفت.

  • نه محمد، اول کاغذی را که وارد حلقه کرده‌ایم، از طرف رنگی روی هم گذاشته و بعد می‌چسبانیم.

در چسباندن چند حلقه‌ی اول، چهره‌ی بچه‌ها حکایت از پیچیدگی کار و خستگی داشت. از حلقه‌ی پنجم به بعد اما چهره‌ها تغییر می‌کرد.

  • وای خانم معلم، حلقه‌ها داره بزرگ میشه.
  • خانم معلم، میشه ببریمش خونه؟
  • چه قد بزرگ شد؟!
  • خانم معلم، میشه باهاش کلاس رو تزئین کنیم؟»

آنها در چنین فضایی از توانایی های خود، آگاه می‎شوند و شوق به خلق چیزی تازه با دستانشان را در خود پیدا می‎کنند.

 

آقای کتاب‎دار در پیش‌دبستانی

 

«معلم: بچه‌ها! یه خبر جدید دارم. امروز قراره اتفاق تازه‌ای تو کلاسمون بیفته. یه مهمون جدید داریم…!

بچه‌ها: قراره عروسک پشمک بیاد؟

معلم: نه…

بچه‌ها: خانم بهداشت میاد؟

معلم: بازم نه!

بچه‌ها: آهان! فهمیدیم. خانم کتاب‎دار میاد.

معلم: آره! ولی این بار هم خانم کتاب‎دار میاد، هم آقای کتاب‎دار.

بچه‌ها: آقای کتاب‎دار؟! آقای کتاب‎دار کیه؟

معلم: یه کم صبر کنید، می‌فهمید. الان آقای کتاب‎دار میاد و خودش رو معرفی می‌کنه.»

در تکمیل و ادامه طرح‌های قبلی زنگ کتابخانه، که با هدف علاقه‌مند کردن دانش‌آموزان به کتاب و کتابخانه، با حضور خانم کتاب‎دار صورت گرفت؛ امسال در برنامه‌ای جدید، بچه‌ها با آقای کتاب‎دار هم آشنا شدند.

آقای کتاب‎دار برای بچه‌ها خاطره تعریف کرد. از دوستی‌اش با کتاب‌ها گفت و اینکه اولین بار وقتی حسابی حوصله‌اش سررفته بود، معلم‌شان یک کتاب به او داد. کتاب را خواند و آن را برای دوستانش هم تعریف کرد. و از آن روز به بعد با کتاب‌ها دوست شد…

«یک روز در کلاسم

تنها نشسته بودم

بی حال و کم حوصله

غمگین و خسته بودم

معلمم به من داد

چند تا کتاب قصه

گفت: بخوان فرزندم

دوری بکن زغصه

من آن کتا‌‌ب‌ها را

خوشحال و شاد خواندم

با قصه، غصه‌ها را

از قلب خویش راندم

شد باز، در به رویم

درهای روشنایی

می‌یافتم از آن پس

رفیق آشنایی»

بعد از آن آقای کتاب‎دار سراغ کوله پشتی‌اش رفت تا کتابی را بیرون بیاورد و برای بچه‌ها بخواند. بچه‌ها به صورت نیم‌دایره نشسته بودند و مشتاق بودند بدانند در کوله پشتی آقای کتاب‎دار چه کتابی است؟

آقای کتاب‎دار سعی می‌کرد از کوله پشتی‌اش یک کتاب بیرون بیاورد، اما هربار از کوله پشتیِ شلوغ آقای کتاب‎دار یک وسیله دیگر بیرون می‌آمد و صدای خنده بچه‎ها کلاس را پر می‌کرد. سرانجام کتاب «گوسفندی که خیلی ‌کوچک بود» از کوله پشتی آقای کتاب‎دار بیرون آمد. آقای کتاب‎دار هم کتاب را برای بچه‌ها قصه‌خوانی کرد. بچه‌ها که با آقای کتاب‎دار به خوبی ارتباط برقرار کرده بودند؛ خیلی خوب به قصه گوش دادند. تجربه‌ی آن روز برایشان جدید و جالب بود.

بعد از پایان قصه هم یکی یکی به سالن مدرسه رفتند تا کتاب‌های قبلی را به مسئول کتابخانه تحویل دهند و کتاب جدید بگیرند.

«کتاب من، یه قصه است

قصه‌ای از یه دنیا

کتاب من، یه دوسته

دوست همه بچه‌ها»

«دوست دارم صدای خنده‌هایشان را بشنوم»؛ آغاز به کار واحد ورزش، بازی، سرگرمی در خانه‌ی نوجوان

نشاط، سلامتی، امید، کشف ارزش خویشتن و ایجاد ارتباطی مفید و سازنده با دیگران در فضایی امن و شاد برای هر نوجوانی ضروری است.

ما در تلاشیم تا حد امکان، چنین فضای رشد دهنده‌ای را در خانه نوجوان فراهم کنیم.

در ادامه خاطره معلم از اولین روز کار واحد ورزش، بازی و سرگرمی آمده است:

«وارد سالن خانه [نوجوان] شدم، بچه‌ها دور فوتبال‌دستی جمع شده بودند. عده‌ای مشغول بازی بودند و عده‌ای کنجکاوانه نگاه می‌کردند که نتیجه چه خواهد شد؟

بلند سلام کردم و در حالی‌که وارد آشپزخانه می‌شدم، گفتم: خودتونو آماده کنید که قراره امروز حسابی بازی کنیم.

چند روز قبل یکی از دوستانم چند تا سیب سرخ و زرد داد تا آن‌ها را برای بچه‌های خانه نوجوان ببرم. با عجله سیب‌ها را پوست گرفتم. برای شروع بازی با بچه‌ها لحظه شماری می‎کردم.

سیب‌ها را به یکی از نوجوان‌ها دادم تا به همه تعارف کند. هم‎زمان سبدی پر از توپ برداشتم و به آنان نشان دادم و گفتم: «امروز قراره کلی بازی‌های مختلف با توپ انجام بدیم. پس سیب بخورید تا قوی شید!»

این اولین تجربه بازی‌های حرکتی و پرجنب و جوش در خانه بود.

در چشم‌هایشان تعجب را می‌دیدم. انگار می‎گفتند: «خوب کجا قراره بازی کنیم؟ چطوری؟ چه بازی؟…»

میز وسط کتابخانه را کنار زدم و گفتم: «بدویین کمک! باید زمین بازی را آماده کنیم.» به کمکم آمدند. میز و صندلی‌ها را کناری زدیم.

«خوب، الان وسط کتابخانه، جایی برای بازی‌های پرتحرک ما باز شد.»

گوشه‌ای روی زمین نشستم و توپی را در دست گرفتم.

بقیه ایستاده نگاهم می‌کردند.

گفتم «مگه نمی‌خوایید بازی کنید؟ خوب شما هم بشینید.» دور هم حلقه زدیم و نشستیم و تا جایی که می‌شد یک دایره بزرگ درست کردیم.

خودم را معرفی کردم و سریع به سمت هر کدامشان توپی پرتاب کردم و گفتم «بجنبید، زود باشید، وقت نداریم باید کلی بازی کنیم…»

بازی شروع شد…

بازی‌ها شروع شدند…

از نظر من توپ یعنی حرکت، و حرکت برای من زندگی است. آن روز به خانه رفته بودم تا این مفهوم مهم زندگی‌ام را همراه دانش‌آموزانم، با هم، تجربه کنیم.

تقریباً آن‌روز شروع بازی‌های حرکتی‌مان بود. هدف مهم من کشف فضای زندگی و سرزندگی ـ به وسیله‌ی بازی با توپ ـ توسط آنان بود.

توپ را به شکل‌های مختلف به سمت آنان پرتاب می‌کردم و از آنان می‌خواستم به همین صورت توپ را به سمت یکدیگر پرتاب کنند. چرخش‌های مختلف توپ برایمان زیبا و جذاب بود.

یکی از بازی‌ها این‌طوری بود: توپی را به هوا پرتاب می‌کردم و همه‌ی آنان باید با توپ‌های کوچکی که دستشان بود، این توپ را نشانه می‌گرفتند و به سمتش پرتاب می‌کردند. اولش به نظر می‌رسید این کار برایشان با حضور یک معلم غیرمعمول است. به همین خاطر نشان دادم که خودم چقدر مشتاق این بازی هستم و آنان به سرعت وارد گود شدند.»

از جایی به بعد خودشان شروع به پیشنهاد دادن کردند و با هم بازی‌هایی ابداع کردیم. به خصوص در شکل پاس‌کاری به هم!

دلم می‌خواست دانش‌آموزانم، خانه نوجوان را خانه‌ی خودشان بدانند.

با آن‌ها می‌خندیدم.

خنده‌شان را دوست داشتم.

از خواب و خستگی خبری نبود!

دوست داریم هم در محیط خانه [نوجوان] و هم در طبیعت آزاد، بازی‌هایمان را ادامه دهیم.»

به امید خدا با خبرهای خوب و شاد دوباره سراغ‎تان خواهیم آمد.

معاونت سلامت گامی به سوی ارتقای سلامت در طلوع

امسال به نیت توجه دقیق‌تر به بهداشت و سلامت بچه‌ها در موسسه، بخشی تازه با نام «معاونت سلامت» در موسسه طلوع کار خود را شروع کرد. پیش از این پیگیری‌های حوزه سلامت به شکل ضمنی در موسسه انجام می‌شد.

در این بخش، برای کودکان پیش‌دبستانی پرونده سلامت تشکیل داده شد. این پرونده، بیان کننده‌ی وضعیت سلامت هر کودک و خانواده‌ی اوست.

یکی دیگر از اقدامات انجام شده توسط معاونت سلامت، غربال‌گری و معاینه پزشکی کودکان بود.

غربال‌گری پزشکی کودکان، برای دومین سال و با هدف تشخیص و درمان زودهنگام بعضی بیماری‌ها و پیشگیری از شیوع بیماری‌های واگیردار در موسسه انجام می‌شود.

طی این معاینه‌ها وضعیت پوست و مو، وضعیت اسکلتی کودکان، بررسی قلب و ریه کودکان توسط پزشک داوطلب بررسی شد.

از بین معاینات صورت گرفته، بررسی وضعیت رشد کودکان، بیماری‌های عفونی قابل انتقال و بیماری‌های عفونی پوستی اهمیت ویژ‌ه‌ای داشت.

در بررسی وضعیت رشد کودکان، دو مشکل شایع بین کودکان جامعه‌ی مخاطب ما، سوءتغذیه و بیماری‌های انگلی روده است.

سوءتغذیه به علت مشکلات مالی، فرهنگی و عدم آگاهی محرومان از مواد موثر و مفید و همچنین سوءتغذیه مادر در دوران بارداری کودک به وجود می‌آید.

سوءتغذیه اثرات متعددی بر کودکان دارد. به طور مثال منجر به اختلال در روند رشد کودک شده و کودک از نظر قد و وزن از همسالان خود عقب‌تر خواهد بود. علاوه بر این، کاهش رشد، مسایل ثانویه‌ای را برای کودک ایجاد می‌کند. چنین کودکانی ممکن است مورد تحقیر قرار گرفته و از جانب دیگران طرد شوند. آن‌ها به دلیل تفاوت‌های ظاهری‌ای که با همسالان خود دارند، سخت‌تر می‌توانند ارتباط برقرار کنند و اعتماد به نفس کمتری دارند.

سوءتغذیه در صورت طولانی شدن، عواقب ذهنی برای کودک در پی دارد و حتی می‌تواند بر هوش و یادگیری او تاثیر ‌گذارد. از این رو تشخیص و درمان زود هنگام آن اهمیت زیادی دارد. بسیاری از مشکلات یادگیری که به کودکان جامعه‌ی مخاطب ما نسبت داده می‌شود در حقیقت ثانویه و حاصل سوءتغذیه هستند و برطرف شدن سوءتغذیه، از بروز این مشکلات پیشگیری کرده و یا منجر به درمان آن‌ها می‌شود.

بیماری‌های انگلی روده‌ی کودکان نیز بین اطفال بسیار شایع است و بنا به وضعیت بهداشتی محرومین تشدید هم می‌شود. در این بیماری غذای کودک خوراک انگل‌ها می‌شود و به رشد کودک نمی‌رسد. بنابراین تشخیص و درمان بیماری‌های انگلی نیز می‌تواند از بروز اختلال در رشد کودکان جلوگیری کند.

بیماری‌های انگلی توسط شاخص‌های آزمایشگاهی آزمایش و بررسی شده و توسط پزشک همکار موسسه درمان می‌شود.

طبق برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته توسط معاونت سلامت موسسه طلوع تصمیم گرفتیم کاهش رشد، اختلال رشد و سوءتغذیه در کودکان را در مرحله‌ی اول با بررسی قد و وزن کودک و در مرحله‌ی دوم با استفاده از شاخص‌های آزمایشگاهی بررسی کنیم. پزشک داوطلبِ همکار موسسه، شاخص‌های آزمایشگاهی و مشکلات سوء‌تغذیه کودکان را بررسی و تحلیل می‌کند و درمان‌ لازم را به کمک بعضی از داروها و با آموزش‌های لازم به خانواده پیگیر می‌شود.

به امید خدا برنامه‌ی صبحانه‌ی رایگان را نیز در مدرسه خواهیم داشت و امیدمان به این است که بدین وسیله بتوانیم تا حدی گرسنگی و سوءتغذیه در کودکان را برطرف کرده و فرهنگ خوردن صبحانه‌ی سالم را رفته رفته در کودکان ایجاد نماییم.

در پایان سال تحصیلی وضعیت اختلالات رشدی کودکان مجددا سنجیده خواهد شد. یکی از اهداف انجام این سنجش مشخص کردن اثر بخشی طرح تغذیه، طرح درمان فقر آهن و بیماری انگلی در بهبود وضعیت رشدی کودکان است.

یک دستپخت زیبا، تجربه‌ی آشپزی در پیش‌دبستانی

آشپزی علاوه بر اینکه برای کودکان یک سرگرمی است، یک آموزشگاه طبیعی برای کمک به آن‎ها در رشد و یادگیری است.

وقتی کودکان با پیروی از دستورالعمل، یک خوراکی تهیه می‌کنند یا در تهیه‌ی غذا به دیگران کمک می‌کنند:

  • استقلال خود را رشد می‌دهند
  • با شرکت در فعالیت‌های پخت و پز، یاد می‌گیرند که غذاهایی که هر روز می‎خورند چگونه آماده می‌شود.
  • یاد می‎گیرند که فرآیند آماده شدن غذا چه اندازه در سلامت و بهینه زیستن آن‌ها نقش دارد.
  • با یادگرفتن واژگان و اصطلاح های مخصوص آشپزی، گنجینه‌ی لغات‎شان افزایش می‌یابد.
  • با انجام کارهای ظریفی مثل پوست کندن و خرد کردن حین آشپزی، ماهیچه‌های ظریف دستان‎شان را تقویت می‌کنند.
  • و هنگامی که دسته جمعی آشپزی می‌کنند، مهارت‌ کار گروهی را در خود پرورش می‌دهند.

با هدف نزدیک کردن هر چه بیش‌تر آموزش به بستر زندگی و اجتماع، امسال برنامه‌ی آشپزی را به طور جدی‌تر در برنامه‌ی آموزشی پیش‌دبستان دنبال می‌کنیم.

در یکی از این کلاس‌های آموزشی، در ابتدای کلاس بچه‌ها داستان علی را شنیدند: «یک روز مادر علی به خاطر کمردرد نمی‌توانست از جا بلند شود و غذا درست کند. علی هم تصمیم می‌گیرد به کمک مادربزرگ و دوستانش غذا درست کند. آن‌ها با مشارکت هم و کمک مادربزرگ غذایی دست‌جمعی تهیه و در کنار هم میل می‎کنند.»

علی در داستان ما هم آشپزی گروهی را تجربه می‌کند و هم کمک به مادر و پرستاری از او را می‌آموزد. پس از داستان معلم گفت:

– می‌خواهیم با هم سالاد ماکارونی درست کنیم… برای درست کردن سالاد ماکارونی به تخم مرغ، سیب‌زمینی، ماکارونی و هویج احتیاج داریم.

معلم از کودکان خواست که هر کدام از مواد مورد نیاز را که در خانه دارند، روز بعد با خودشان به کلاس بیاورند.

***

خاطره‌ی روز بعد را از زبان مدیر واحد آموزش پیش دبستان بخوانید:

آن روز بعد از آماده کردن مکان، در را برای خوش‌آمدگویی و ورود بچه‌ها باز کردم. مادرها به همراه کودکانشان، با چشمانی خندان و پرذوق، منتظر بودند. انگار برای آن‌ها هم اولین آشپزی کودکان، تجربه‌ای تازه بود. بچه‌ها از مادران‎شان خداحافظی کردند و وارد کلاس‌شان شدند.

در دستان هرکدام از بچه‌ها کیسه‌ای کوچک بود. یکی سیب‌زمینی آورده بود، یکی هویج، یکی تخم‌مرغ …

زنگ اول: بچه‌ها برای شستن مواد اولیه، دو نفر دو نفر از کلاس بیرون می‌آمدند و در حالی‎که از اشتیاق و هیجان روی پا بند نمی‌شدند از من می‌پرسیدند: «خانم مدیر، کجا باید بریم؟» من هم آن‌ها را به سمت آشپزخانه هدایت می‌کردم.

بچه‌ها به کمک هم، مواد اولیه را شستند و بعد از آن، مواد را روی اجاق گاز گذاشتیم تا آب‌پز شوند.

زنگ دوم: حالا نوبت پوست کندن و خرد کردن مواد سالاد ماکارونی رسیده بود. بچه‌ها بعد از شستن دست‌هایشان در گروه‌های سه نفره دور میزها نشستند.

– اجازه، من تا حالا تو خونه آشپزی نکرده بودم…

– خانم، من بلد نیستم خرد کنم…

– علی ‌جان تو سرفه می‌کنی، این ماسک را بگیر و موقع شروع آشپزی ماسک بزن…

– اجازه، من می‌خواهم تخم‌مرغ‌ها را خرد کنم…

ابتدا معلم به بچه‌ها نشان داد که چطور مواد را پوست بکَنند و کوچک و نگینی خرد کنند. سپس به هر گروه مقداری هویج، سیب‌زمینی، فلفل دلمه و تعدادی تخم‌مرغ داده شد تا بچه‌ها آن‌ها را پوست بگیرند و خرد کنند.

-اجازه! سیب‌زمینی‌ها رو باید این‎طوری پوست بگیرم؟

– بله درسته…

– خانم معلم، اینو نگاه کنید! مثل توپه…

– آره زینب‌ جان. این زرده‌ی تخم‌مرغه. مثل توپ گرده؛ مثل خورشید زرده. به خاطر رنگش بهش میگن زرده.

– خانم معلم، هویج‌ها رو این‌طوری خرد کنم؟

– باید کمی آن‌ها را ریزتر کنی…

بچه‌ها بعد از خرد کردن مواد، آن‌ها را در ظرف اصلی که به هر میز داده شده بود ریختند و بعد از اضافه کردنِ ماکارونی پخته شده، با کمک هم، مواد را مخلوط کردند. سپس معلم به کمک بچه‌ها با ماست و سبزیجات خشک، سس سالاد ماکارونی را درست کردند و روی آن ریختند.

– خسته نباشید آشپزهای کوچولو. غذاتون آماده شد. حالا وقتشه که از دست‌پختتون بخورید.

– وای خانم معلم! دست‌پخت این میزه چقدر قشنگ شده!

بچه‌ها که بی‌صبرانه منتظر این مرحله بودند، هرکدام در ظرف خود مقداری سالاد ریختند و مشغول خوردن دست‌پخت خودشان شدند. در آخر کودکان مقداری از سالاد را به همراه دستورِ پخت آن به خانه بردند تا هم اعضای خانواده اولین دست‌پخت آن‌ها را بچشند و هم تجربه‌ی آشپزی را در خانه نیز تکرار کنند.

اردوی طبیعت‌‌گردیِ آموزش پیش‌دبستانی طلوع

اولین اردوی تفریحی ـ اکتشافی کودکان پیش‌دبستانی طلوع، در فصل پاییز برگزار شد.

بچه‌ها بعد از گردش و تفریحی کوتاه در پارک، به همراه معلم‌شان آماده‌ی کشف و تجربه‌ی طبیعتِ پاییز شدند.

برگ‌ها را با رنگ‌های مختلف‌شان تماشا کردند و با آن‌ها کاردستی حیوانات برگی درست کردند.

با پریدن و راه رفتن روی برگ‌ها، گوش‌شان را با نوایی پاییزی نواختند.

و با معلم‌شان درباره‌ی پاییز، درختان و برگ‌ها گفتگو کردند.