به زیارت سیبری

«همان طور که ترک‌ها به زیارت می‌روند، ما هم باید به زیارت سیبری برویم.» (چخوف)

تا به حال، نام جزیره «ساخالین» را شنیده‌اید؟ اگر نقشه‌ای دم دست داشته باشید، به راحتی می‌توانید موقعیت جغرافیایی این جزیره را پیدا کنید؛ ساخالین در اقیانوس آرام جای گرفته است و امروز هم، مانند روزگار چخوف، به سرزمین پهناور روسیه تعلق دارد.

جزیره ساخالین، در روزگار حکومت تزاری، تبعیدگاه تبهکاران و مجرمان روسیه بود؛ آن هم چه تبعیدگاهی! «ساخالین که تبهکاران وقتی نخستین بار بر ساحلش گام می نهادند، به گریه می افتادند، به دوزخ روی زمین شهره بود.»

چنین توصیفی از ساخالین، به خوبی نشان میدهد که وضع زندگی تبعیدی‌ها در این جزیره‌ی نفرین شده، چگونه بوده است. «محکومان براساس جرم اصلی خود و نیز میل بوالهوسانه مامور، به محض رسیدن به جزیره، یا محکوم به اقامت در زندان به طور نامحدود – در غل و زنجیر – می شدند، یا پس از مدت زمانی، اجازه می‌یافتند در کلبه‌هایی بیرون از زندان سر کنند. برخی نیز محکوم به بیگاری دایمی در معادن یا دیگر نواحی دور افتاده می‌شدند. در هر صورت، اگر مجرمی به تبعید به ساخالین محکوم می‌شد دیگر هرگز نمی‌توانست به روسیه‌ی اروپا بازگردد؛ تبعید، مادام العمر بود.»

زندگی در این جزیره، از هر لحاظ، رقت آور بود. حتی آب و هوای ساخالین هم به محکومان رحم نمی‌کرد و تبعیدی ها از سرما و و رطوبت همیشگی، رنج می‌بردند. فقر، جان کندن برای به دست آوردن لقمه‌ای نان و جرعه‌ای حیات، شیوع انواع بیماری‌ها، بی‌توجهی مأموران به وضع زندگی محکومان، بدرفتاری با تبعیدشدگان، تنبیه بدنی و شلاق، خودفروشی زنان تبعیدی و… گوشه‌هایی از تصویر زندگی در ساخالین بود. در یک کلام، همه چیز در ساخالین، رنگ و بوی مرگ داشت.

تقدیر چنین بود که ساخالین در دفتر زندگی چخوف، صفحاتی را به خود اختصاص بدهد و نامش با نام چخوف گره بخورد. ماجرا به طور خلاصه از این قرار بود: چخوف در حوالی ۳۰ سالگی اعلام کرد که دچار بیماری خاصی شده است: «جنون ساخالینی». به همین خاطر، در آوریل ۱۸۹۰ مسکو را ترک گفت و عازم این جزیره شد.

اما انگیزه چنین سفر عجیبی چه بود؟ چه چیزی باعث شد که چخوف، از محیط آشنای زندگی خود دل بکند و راهی این جزیره‌ی بدنام شود؟ درست نمی‌دانیم.

[…] در سال ۱۸۹۰، او «به سوورین، که تا پایان می‌کوشید چخوف از این کار خطیر باز دارد، نوشت: به آنجا خواهم رفت، با خیال راحت که سفرم هیچ کمک ارزشمندی به علم یا ادب نخواهد کرد. […] می‌خواهم دست کم، صد یا دویست صفحه بنویسم تا بخشی از دینی را که به پزشکی دارم – و چنان که می‌دانی، در قبال آن چون خوکی رفتار کرده‌ام – پرداخته باشم […] وانگهی، این سفر، چنان‌که می‌بینم، به معنای شش ماه کار دشوار جسمی و فکری مداوم است؛ چیزی که سخت به آن نیاز دارم؛ زیرا من اهل جنوبم و به تنبلی خود عادت کرده‌ام. نیاز دارم که خود را با انضباط کنم … .»

با این حال، ادای دین به پزشکی، دوری از جار و جنجال‌های ادبی، گریز از فضای یکنواخت و کسالت‌بار محیط اطراف و تجربه محیط تازه با شرایطی متفاوت، تنها بخشی از انگیزه‌های چخوف برای سفر به ساخالین و انجام پژوهشی علمی درباره محکومان تبعیدی بود. برادرش، میخائیل، می‌گفت که وقتی درس حقوق می‌خواند، چخوف تصادفا به ساخالین علاقه‌مند شد. چخوف، برحسب اتفاق، یادداشت‌های درسی پیرامون قوانین کیفری را در اتاق برادرش یافت و از وضع تبعیدیان جزیره حیرت کرد: «همه‌ی ما پیش از محکومیت به مجرم توجه نشان می‌دهیم. وقتی در زندان است، او را یکسره از یاد می‌بریم. اما در زندان چه رخ می‌دهد؟»

به نظر می‌رسد انگیزه‌های انسان‌دوستانه، همدردی همیشگی او با انسان‌های دردمند و مصیبت‌دیده، احساس مسئولیت او در برابر درد و رنج هموطنان خود، نیاز به کسب تجربه‌های دست اول از دردها و و مشکلات و مصایب مردم و به قول «ولادیمیر پرمیلوف»، «رویارویی مستقیم با واقعیت در همه‌ی ابعاد دلهره‌انگیز و بازتاب جهانی آن»، از مهم‌ترین انگیزه‌های چنین تصمیمی بود.

چخوف، شاید به خاطر تواضع اخلاقی‌اش، سعی می‌کرد در یادداشت‌ها و نامه‌هایش سفر به ساخالین را عادی و بی‌اهمیت نشان بدهد، اما این موضوع، نباید چشم ما را به روی انگیزه‌های معنوی این تصمیم ببندد. او در جایی گفته است: «همان‌طور که ترک‌ها به زیارت … می‌روند، ما هم باید به زیارت سیبری برویم.»

باری، چخوف در ۳۰ سالگی از مسکو عازم ساخالین شد و پس از هفته‌ها سفر پرمشقت، به جزیره رسید. آنتون چند ماه در جزیره ماند و با وجود همه‌ی سختی‌ها و مشکلات، با سخت‌کوشی علمی، به ثبت وضع زندگی و جمعیت ساخالین پرداخت.

او پس از بازگشت از سفر، به تدریج یافته‌ها و مشاهده‌های خود را از جزیره‌ی محکومان، تنظیم کرد و سرانجام کتاب «جزیره ساخالین» را به دست چاپ سپرد. چخوف پس از انتشار کتاب، نفس راحتی کشید؛ به خصوص که کتابش از دست سانسور تزاری هم جان سالم به در برده بود. دقت، نکته سنجی، روش علمی و نظرگاه انسان دوستانه چخوف در این کتاب، توجه مردم زمانه‌اش را برانگیخت. بسیاری از مردم روسیه، به کمک مشاهده‌های چخوف، از اوضاع رقت‌بار ساخالین باخبر شدند و بحث‌های زیادی درباره‌ی شرایط زندگی تبعیدی‌ها درگرفت. میرسکی، نویسنده کتاب «تاریخ ادبیات روسیه»، درباره‌ی کتاب «جزیره ساخالین» می‌گوید: «این کتاب از حیث جامعیت و واقع‌بینی و رعایت بی‌نظری، اثر قابل توجهی است و به عنوان یک سند تاریخی اهمیت خاص دارد. این مسافرت بزرگترین کار او در زمینه‌ی کارهای نوع دوستانه‌ای بود که آن هم با خمیرمایه‌اش سازگار بود.»

نتیجه کار برای خود چخوف هم خرسند کننده بود: «حالا پزشکی نمی‌تواند مرا به خیانت متهم کند. دینم را به علم پرداخته‌ام … و خوشحالم که این ردای خشن محکومان، در کمد ادبی من آویخته خواهد شد.»

(برگرفته از کتاب «آنتون چخوف»، اثر مسعود علیا، نشر رویش، صص ۳۰-۲۷)

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *