بارداری ناخواسته در نوجوانی: بررسی موردی مداخلات مدرسه

بارداری ناخواسته در نوجوانی: بررسی موردی مداخلات مدرسه

در این متن، به مطالعه‌ی موردی مداخلهٔ مدرسه در زمینهٔ بارداری ناخواسته‌ی یک دختر دبیرستانی پرداخته شده است. از محسنات این مداخله این است که در آن «فرهنگ» و «شرایط زندگی» مخاطب کاملاً در نظر گرفته شده و سیر مشاوره بر این اساس پیگیری شده است. درواقع تلاش شده که با در نظر گرفتن شرایط فرهنگی غالب، کم‌آسیب‌ترین راه‌حل در نظر گرفته شود. هرچند که جامعهٔ معرفی شده در متن زیر با جامعهٔ ما تفاوت زیادی دارد، اما به نظر می‌رسد که این مطلب می‌تواند الهام‌بخش مدارس باشد. پرواضح است که ضرورت گفتمان‌های فرهنگی در جامعه و نیز آموزش مسائل جنسی به نوجوانان همچنان رخ می‌نماید.

 

مارسیا یک دختر آمریکایی مکزیکی تبار ۱۶ ساله است که در سال دوم دبیرستان تحصیل می‌کند. معلم مارسیا از افت اخیر نمرات او نگران شده بود به این دلیل او را به درمانگر ارجاع کرده بود. مارسیا مرتباً شب‌ها «غیب می‌شد»، با آدم‌های ناجور می‌گشت، و الکل می‌نوشید.

هم پدر و هم مادر مارسیا در کارخانه طیور کار می‌کردند. او در بین پنج کودک خانوادهٔ خود از همه کوچک‌تر بود. خواهر بزرگ بیوۀ او، آنجل، در خانه با پسر دو سالهٔ خود و عمه‌اش زندگی می‌کرد. خواهرش که دورهٔ‌ دبیرستان را به پایان نرسانده بود، مارسیا را همراه خود به سر قرار‌هایش می‌برد. مارسیا، خواهرش و عمه‌اش به زبان انگلیسی وارد بودند، اما مادر و پدرش در خانه عمدتاً به زبان اسپانیولی صحبت می‌کردند. مارسیا دیگر تکالیفش را انجام نمی‌داد. هر چند معلمانش عموماً او را دانش‌آموزی توصیف می‌کردند که دوست‌د‌اشتنی است و در کلاس ایجاد مزاحمت نمی‌کند. مارسیا می‌گفت دوست دارد دبیرستان را تمام کرده و یک منشی شود. مارسیا مایل بود با درمانگر حرف بزند؛ اما علی رغم نگرانی معلم و خانواده اش علاقه‌ای به تغییر رفتارش نداشت. او در خلال دومین جلسهٔ مشاوره به درمانگر اطلاع داد که تصور می‌کند که باردار است. آزمایش بارداری تأیید کرد که مارسیا از سه ماه قبل توسط نامزد ۱۷ ساله‌اش آبستن شده است؛ او در این مدت رابطۀ خود را با نامزد سابقش قطع کرده و دیگر مایل نبود با او آشتی کند. با توجه به زمینهٔ مذهبی مارسیا معلوم بود که سقط جنین امکان‌پذیر نیست. او دربارهٔ عواقب احتمالی منفی مادر شدن در آن سن نگرانی کمی ‌داشت. او از درمانگر یاری خواست تا این موضوع را به والدینش به ویژه پدرش اطلاع دهد. برای این منظور ملاقاتی در خانه والدین ترتیب داده شد. در این دیدار از مترجم استفاده نشد و عمۀ مارسیا ارتباط بین درمانگر و والدین را تسهیل کرد. بیشتر بحث به پدر مارسیا منتهی می‌شد؛ چون او رئیس خانواده بود. از جلسهٔ خانوادگی که والدین مارسیا، عمه و آنجل در آن حضور داشتند. پیدا بود که آن‌ها از بارداری او ناراحت هستند و قویاً از او می‌خواستند با نامزد سابقش ازدواج کند. وقتی مارسیا آن‌ها را متقاعد کرد که نامزدش مناسب او نیست، به وضوح بچه‌ای را که قرار بود عضوی از خانواده شود پذیرفتند و دربارهٔ مسایلی از قبیل اتاق خواب بچه با هم تبادل نظر کردند. مارسیا از جلسهٔ خانوادگی راضی به نظر می‌رسید؛ این خرسندی می‌توانست به این معنی باشد که او می‌تواند دبیرستان را ترک کند، هر چند خواهر بزرگترش می‌گفت دوست دارد او در مدرسه بماند. این نکته حایز اهمیت بود که کمک به خانواده برای تصمیم‌گیری درباره آیندۀ مارسیا و بچه اش باید مستقیم ویژه و عینی و باشد.

برون‌ریزی مارسیا به طور قابل توجهی کاهش پیدا کرد هر چند آشفتگی خاطر ناشی از بارداری ضایعهٔ نسبتاً زیان‌باری بر عملکرد کلاسی او وارد کرد. او به ایدهٔ مادر خوب بودن حساس و راغب بود و مشتاقانه در کلاس‌های مخصوص نوجوانان باردار که در دبیرستان محلی برگزار می‌گردید، حاضر می‌شد. آنجل پس از تولد بچه از بازگشت مارسیا به مدرسه بسیار طرفداری می‌کرد. درمانگر در مجموع چهار بار مارسیا را در یک دوره ۲ ماهه از جمله یک بار در جلسه خانوادگی دید. پس از ۶ ماه موقعی که درمانگر جهت پیگیری با منزل مارسیا تماس تلفنی گرفت او در مدرسه بود. هم او و هم آنجل تعدادی از مهارت‌های مراقبت از کودک را که مارسیا در یکی از کلاس‌هایش یاد گرفته بود، تمرین می‌کردند. مارسیا دیگر علاقه ای به کار دفتری نداشت و فکر می‌کرد مراقبت از کودکان دیگر در خانه برایش بهتر است. خانواده اش این کار او را درآمد اضافی برای اهل خانه می‌دانستند.

تحلیل

مارسیا سریعاً در فرایند درمانی وارد شد؛ با وجود این خانواده‌اش قبلاً خارج از مدرسه با متخصص بهداشت روانی هیچ برخوردی نداشتند، بنابراین کاملاً در آغاز نسبت به درمانگر ظنین بودند. رفتن به مطب خصوصی درمانگر نه تنها برای آن‌ها یک انتخاب مخاطره‌آمیز بود، بلکه کاملاً به دیدار در خانه‌شان راغب بودند. جایی که همهٔ شرکت‌کنندگان دور میز آشپزخانه جمع می‌شدند تا دربارهٔ مسایل خانواده گفت‌وگو کنند. تصدیق پدر خانواده به عنوان رئیس خانه و ایجاد یک رابطهٔ درمانی با او و سایر اعضای مهم خانواده برای هر نتیجه درمانی مثبت ضروری بود. خانوادهٔ گسترده و روابط هم شیری در این فرهنگ بسیار مهم‌اند؛ آنجل نفوذ چشمگیری بر مارسیا داشت. مارسیا مانند بیشتر نوجوانان این اجتماع نه در صدد استقلال و نه در جستجوی راهی به بیرون بود؛ او می‌خواست در کنار خانواده و دوستانش باشد. جذابیت اصلی بازگشت به مدرسه برای مارسیا در این بود که دوستانش را ببیند و دوم اینکه اطلاعاتی راجع به فرزندپروری یاد بگیرد. این وضعیت برخلاف ارزش‌های آرمانگرایانه و بلند پروازانهٔ طبقهٔ متوسط آمریکاست.

رویکرد چند بعدی تلفیق واقعیت‌درمانی با شرایط سیستم خانواده بهترین توصیف دربارهٔ درمانی است که در این مورد انجام شد. آرزوی «یک مامان خوب بودن»، کانون اصلی تمایل مارسیا به اصلاح و تغییر هرگونه رفتار ناکارآمد مانند مصرف الکل بود. این مسأله برای درمانگر حایز اهمیت بود که در چهارچوب دنیایی که مارسیا زندگی می‌کرد، مداخله‌های درمانی خود را انجام دهد. فهم ساختار خانواده، احترام به باورهای مذهبی، درگیرکردن خانواده گسترده و استفاده از منابع اجتماعی (درمانگاه کم‌هزینه‌ای که مارسیا به آن‌جا می‌رفت) در این مداخله اساسی بودند.

 

منبع:

مشاوره و روان‌درمانی با کودکان و نوجوانان (نظریه‌ها و کاربردهای عملی در مدارس و مراکز درمانی)، تامپسون پروت، داگلاس براون، ترجمهٔ حسین فرهی، تهران: ارجمند، ۱۳۸۳. صص۹۳ و ۹۴.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *