بحران گرسنگی (به مناسبت روز جهانی غذا)

روز ۱۶ اکتبر  به عنوان «روز جهانی غذا» نام‌گذاری شده است. در نهایت شگفتی، هنوز از هر ۱۰ نفر در جهان، یک نفر از گرسنگی حاد رنج می‌برد [۱]، و اکنون دیگر بسیاری از ما می‌دانیم که مشکل را نه در کمبود منابع، بلکه در توزیع ناعادلانه باید جست.

این آمار تنها آمار مرتبط با گرسنگی‌های حاد است، حال آنکه گرسنگی و سوء تغذیه در شکل‌های خفیف‌تر نیز می‌تواند سبب بروز مشکلات جدی شود. تنها به عنوان یک مثال، کمبود مواد غذایی لازم و کافی در دوره‌ی بارداری می‌تواند اثری جدی بر سلامت مادر و کودک بگذارد.

به این ترتیب، خیل عظیمی از مردم را درگیر مسئله‌ی گرسنگی می‌یابیم، و بسیاری از این مردم در همسایگی ما، در کشور و شهر و گاه حتی در محله‌ی خود ما زندگی می‌کنند.

برای روبه‌رو شدن با این مسئله چه می‌توان کرد؟ قدم اول شاید، دانستن بیشتر در مورد مسئله و ابعاد آن و راه حل‌های محتمل است. مقاله‌ی زیر که در وب‌سایت «آیات» منتشر شده می‌تواند نقطه شروع خوبی برای مطالعه باشد [۲].

قدم بعد، که هنوز یک قدم قبل از اقدام مستقیم است، سخن گفتن درباره‌ی این مسئله است. هنوز هم فراوان‌اند افرادی که درباره‌ی ابعاد این مسئله و راهکارهای ممکن اطلاعات کافی ندارند. سخن گفتن از مسئله، آشکار کردن ابعاد ماجرا و درگیر کردن عده‌ای کثیر در حل مسئله ، و نیز تلاش برای اصلاح‌های ساختاری اولویتی جدی دارد.

 

پاورقی‌ها

[۱] UN News: Over 820 million people suffering from hunger. https://news.un.org/en/story/2019/07/1042411

[۲] آمارهای این مقاله کمی قدیمی هستند، اما بیان مسئله متناسب با وضعیت امروز ما و آموزنده است.

***

برشی از مقاله‌ی «بحران گرسنگی»

در نور ضعیف اتاق چیزی نمانده بود که سر من بخورد به ظرف بزرگی که خانواده فرانکو‌ چند سال قبل موقع بارندگی از سقف آویزان کرده بودند. در شهر مانتا به ندرت باران می‌بارد. با این که از آن سال به بعد باران نباریده‌ بود، آن ظرف‌ همچنان سر جایش بود و آماده بود که هر قطره معجزه آسای باران را بقاپد.

آن طرف اتاق، در داخل یک جعبه‌ی مقوایی– که ماریا‌ با خواهش از ما گرفته بود- دویلیتو‌ فرانکوی‌ سه ماهه قرار داشت. بدن نحیفش‌ غیر از پیراهنی نازک و پوسیده پوششی نداشت. از دیدن بچه پژمرده و مردنی به کلی مبهوت شدم. لپ‌های این بچه همراه نفس زدن‌های سختش‌ باد می‌کرد و گود می‌افتاد.

ماریا‌ گفت: «در دوره حاملگی مریض بودم و هیچ وقت خودم شیر نداشتم به بچه بدهم. مدتی بچه را پیش خواهر شوهرم فرستادم تا شیر بخورد ولی حالا دیگر پیش او هم نمی‌تواند برود.»

پرسیدم: «حالا چه غذایی به او می دهی؟»

– «ذرت».

با اشاره دست مرا به آشپزخانه برد. در آن جا، در کاسه‌ای که از کدو قلیانی‌ درست شده بود، نشاسته‌ی ذرت بود. در گوشه‌ی آشپزخانه دستش را توی پیت سر- بازی فرو کرد که حول و حوش‌ و بالای آن مگس‌ها در حال پرواز بودند و به من نشان داد که مایع شیر مانند را به چه نحو درست می‌کند. پیش خودم گفتم: حتی بچه‌ای که دارد از گرسنگی می‌میرد، تشخیص می‌دهد که بهتر است همچو آشغالی را نخورد.

ماریا‌ گفت: «بعضی وقت‌ها هم سعی می کنم بهش پلاتانو‌ بخورانم‌.» پلاتانو‌ را که نوعی موز است، اگر خشک کنی آرد بی‌خاصیتی از آن به دست می‌آید.

گفتم: «ولی ماریا‌! چیزی که بچه لازم دارد شیر است.»

سرش را تکان داد و شانه‌هایش را از استیصال‌ بالا انداخت. «پول ندارم شیر بخرم. هیچ کدام از بچه‌های من شیر نخورده‌اند.»

قرار شد فردا صبح دویلیتو‌ را به درمانگاه ببریم.

وقتی که سرم را خم کردم تا از در کوتاه کلبه بیرون بروم، «کوکیِ» دو ساله از گوشه اتاق پیدایش شد. خم شدم و بغلش کردم. خندید و دست‌های کوچکش را روی شانه‌هایم انداخت.از کلبه بیرون آمدم؛ حرف های دکتر لما‌ در ذهنم تکرار می‌شد: «…سوء‌تغذیه حاد لطمات دایمی و جبران ناپذیری بر جای می‌گذارد. این بچه‌ها از رشد و نمو جسمانی باز می‌مانند و جبران این نقیصه به هیچ روی میسر نیست. طفلْ کوتاه قامت، بلکه کوتوله باقی می‌ماند و تقریباً به‌طور یقین کم‌هوش می‌شود…»در مانتا‌ بیشتر اهالی کوتاه قامت‌اند!

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *