بر فراز دریا (معرفی مجموعه کتاب با موضوع جنگ و صلح)
بر فراز دریا (معرفی مجموعه کتاب با موضوع جنگ و صلح)
[مرد آلمانی] گفت: «تو دریا را دوست داری؟ … من هم همینطور! دریا زیباست، مثل موسیقی؛ و همیشگیاست، مثل جهان. قبل از ما بوده و بعد از ما هم خواهد بود. دوست وفاداری است. همه چیز را میداند و میفهمد. زمانی که انسان او را دوست دارد، فقط میتواند او را دوست داشته باشد».
پییر به پدرش اندیشید؛ شاید برای اینکه از دریا دور بود و دور از دریا مرده بود.
پسرک زمزمه کرد: «بله من دریا را دوست دارم.»
آلمانی به آهستگی گفت: «مرد آزاد! تو همیشه دریا را دوست خواهی داشت؛ این را یکی از شاعران بزرگ شما گفته است. دریا را همیشه دوست داشته باش، مثل همه چیزهایی که خوب و بزرگ هستند، پسرم!»
از کتاب «کودک، سرباز، دریا»
گاهی پیش از آنکه به بچهها بگوییم که صلحآمیز فکر کنند، لازم است که از آنها بخواهیم که «پرواز کنند»۱. پرواز کنند تا دریای زندگی را ببینند، تا دریای وجودشان را بشناسند، و آن وقت درست در زمانی که بر فراز دریاها در پروازند، خوب و بد زندگی و جنگ و صلح آن را درک کنند و برای هستیشان تصمیم بگیرند.
اما چگونه میتوان بچهها را بر فراز دریای هستی به پرواز درآورد؟ احتمالا داستانها بهترین وسیلهاند. داستانها به بچهها کمک میکنند تا زندگیهای نزیسته را تجربه کنند و خود و جهان را بهتر بشناسند.
در این متن تلاش کردهایم که به معرفی چند رمان کودک و نوجوان در زمینهی جنگ و صلح بپردازیم.
در صورتی که مایل باشید که تعداد بیشتری از کتابهای مرتبط با این موضوع را بشناسید، میتوانید فهرست نزدیک به ۶۰ عنوان کتاب کودک و نوجوان را در این آدرس در وسایت «کانون کتاب مهر» ۲ ببینید. در این فهرست نام و مشخصات هر کتاب به همراه کلیدواژهها و گروه سنی مربوط به هریک از آنها آورده شده است. از کانون کتاب مهر برای تهیه این فهرست ارزشمند سپاسگزاریم.۳
کودک، سرباز، دریا
مشخصات کتابشناسی:
- نام کتاب: کودک، سرباز، دریا
- نویسنده: ژرژ فون ویلیه
- عنوان اصلی کتاب: Lenfant, le soldat et la mer
- مترجم: دلارا قهرمان
- انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- تعداد صفحات: ۱۹۲
کلید واژهها: مبارزه- دوستی- جنگ- همدلی- شناخت دیگران
گروه سنی: راهنمایی و دبیرستان (رمان نوجوان)
بچهها مثل همیشه، قبل از ورود به کلاس صف کشیدند و آقای پیشون ناخنها و دستهای همه را نگاه کرد. هیچ چیز در این کلاس کوچک عوض نشده بود. گلدانهای رنگارنگ که با خوشسلیقگی تزیین شده بود، به این مدرسهی قدیمی نشاط و زندگی میبخشید. بعد از تصحیح مشقها، درس شروع شد. شاگردهای بزرگ یک شعر جدید یاد گرفتند: شب رزم …
پییر به صدای گرفتهی معلمش که بیتهای دوازده جزئی را تقطیع میکرد، گوش میداد. تصویر دردناک غالبشدگان و مغلوبشدگان که پس از مرگ به هم میپیوستند، در خاطرش نقشی بسیار نزدیک به حقیقت به جای میگذاشت. سپس تفرین و لعنت جنگ جای خود را به چیزی مانند صدای شیپور داد. بچهها سرجای خود تکان خوردند و تحت تأثیر جادوی بیتها گردن برافراشتند، در حالی که آقای پیشون با چهرهای برافروخته شعر را با بیتی که از آزادی سخن میگفت، تمام کرد. …
«از متن کتاب»
خلاصه داستان:
داستان در ماههای آخر جنگ دوم جهانی رخ میدهد. در شهری فرانسوی که به اشغال آلمانیها درآمده است. فرانسهی اشغالشده بهدستِ آلمانیها، همچنان به مقاومت و مبارزهی خود علیه اشغالگران ادامه میدهد.
پییر، پسری ۱۳ ساله است، که نقشههایی برای مبارزه با ارتش اشغالگر آلمان در سر دارد. او تصمیم دارد که با دینامیت، قسمتی از خط راهآهن را منفجر کند. اما در میان فراز و نشیبهای زندگی در جنگ، رابطهای عاطفی میان پسرک و سربازی آلمانی شکل میگیرد؛ سربازی که خود بچههایی به سن و سال پییر دارد. …
دربارهی نویسنده
«ژرژ فون ویله / George Fonvilliers» در سال ۱۹۲۱ چشم به جهان گشود. او زادهی فرانسه بود. تمام آثار این نویسنده به زبان فرانسوی است. فون ویله بین سالهای ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۱ مدیر مدرسهی ابتدایی بود. به همین دلیل تجربهی خوبی در برخورد با نوجوانان داشت. این تجربه باعث شد تا رمانهایی که مینویسد، بهخوبی بتواند در دل نوجوان جای گیرد. از او به «نویسندهی ادبیات جوانان» یاد میشود. از آثار این نویسنده فقط کتاب «کودک، سرباز و دریا» و «پیف و جادوگر» در دسترس است. به علاوه درمورد زندگی او نیز اطلاعاتی در دسترس نیست. (برگرفته از سایت ایران صدا)
بخشی از کتاب:
هوا خنک بود و بادی که میوزید، کمکم او را سرحال میآورد. [مرد] آلمانی با احتیاط میراند و گاهی حال پییر را میپرسید.
– درد میکشی؟
پییر هم فقط میگفت: «نه.»
سرباز لبخندی زد و پرسید: «تو آلمانیها را دوست نداری؟»
پییر باز هم گفت: «نه.»
– چرا؟
چهرهی پییر درهم رفت و گفت: «برای اینکه پدرم را که زندانی بود کشتند.»
این بار نوبت سرباز آلمانی بود که سکوت کند. با وجود این، پس از چند لحظه گفت: «جنگ سخت است، بد است. تو خیلی رنج کشیدهای و به همین دلیل آلمانیها را دوست نداری، ولی جنگ به زودی تمام میشود. چیز خیلی غمانگیزی است. من هم مدت زیادی است که خانوادهام را ندیدهام. نمیدانم چه بر سرشان آمده.» و با ناراحتی به پییر لبخندی زد و ادامهداد: «تو پسر شجاعی هستی. کجا زندگی میکنی؟»
پییر گفت: «من همینجا پیاده میشوم و منتظر دوستم میمانم.»
سرباز با مهربانی نگاهی به او کرد و گفت: «میفهمم.»
پییر پیاده شد. حالش خیلی بهتر بود. آلمانی که متوجه شده بود گفت: «میبینم که حالت خوبست. خداحافظ. جنگ به زودی تمام میشود و همهی آلمانها به خانههایشان برمیگردند. این طوری برای همه بهتر است.»
پیبر بر خلاف میلش گفت: «ممنون.»
سرباز گفت: «نه، من نمیتوانم پدری را به فرزندش بازگردانم.»
اُلی عزیز
مشخصات کتابشناسی:
- نام کتاب: اُلی عزیز
- نویسنده: مایکل مُرپورگو
- عنوان اصلی کتاب: Dear Olly.
- مترجم: پروین علیپور
- انتشارات: نشر افق
- تعداد صفحات: ۹۶
کلید واژهها: استقامت-همدلی-کمک به دیگران- دوستی با حیوانات- فقر- جنگ- امید- تلاش
گروه سنی: راهنمایی و دبیرستان (رمان نوجوان)
دلم میخواهد مردم را بخندانم. میخواهم مردم را خوشحال کنم. «اُلی» … مردم بیشتر از هرچیز به شادی احتیاج دارند. من واقعا به این موضوع اعتقاد دارم و میتوانم این کار را بکنم. میتوانم مردم را بخندانم. این کاری است که خیلی خوب از پسش برمیآیم. «اُلی» این را خوب میدانست. «مات» او را در تمام طول زندگی خوش و خندان نگه داشته بود. هر مشکلی که برایش پیش آمده بود- چه در مدرسه، چه با مادرش و چه با دوستانش- «مات» همیشه توانسته بود کاری کند که او آن مشکل را پاک فراموش کند. همیشه، کاری میکرد که اُلی حتی در حال گریه بخندد.
«از متن کتاب»
خلاصه داستان:
کتاب «اُلی عزیز» روایت سه داستان در هم گره خورده است؛ داستان اُلی، برادرش مات و پرستویی مهاجر.
در داستان نخست، اُلی با تغییر بزرگی در زندگیاش روبهرو میشود. برادرش مات تصمیم میگیرد به جای رفتن به دانشکده دامپزشکی، به آفریقا برود تا کودکان جنگزده و گرسنه را بخنداند. در نبود او اُلی، با یاد او از پرستوهایی که در خانهشان لانه ساخته بودند مراقبت میکند. به این ترتیب پای یک پرستو به صحنهی زندگی آنها باز میشود. پرستویی که نامش را «قهرمان» مینهند.
در بخش دوم داستانِ قهرمان، را میخوانیم که در مسیر کوچ به آفریقا از دیگر پرستوها جدا میافتد و خطرهای زیادی تهدیدش میکند. …
بخش سوم کتاب، دربارهی مات است. او که به آفریقا رفته است، اکنون احساس میکند هرگز تا به آن حد شاد و سرحال نبوده است. از سپیدهی صبح تا غروب خورشید با شور و شوق کار میکند و از لحظهلحظهاش لذت میبررد. اما حادثهای رخ میدهد. …
دربارهی نویسنده
مایکل مرپورگو، لقب سومین نویسنده کودکان را کسب کرده است. به توشتهی«گاردین» مرپورگو، تاکنون بیش از ۹۰ کتاب نوشته است که برخی به صورت فیلم درآمدهاند. بعضی از آثار او به چند زبان ترجمه شدهاند.
از آثار او که به فارسی نیز ترجمه شده است میتوان به «زنگبار» اشاره کرد که جوایز بسیاری کسب کرده و نیز کتابهای «چرا والها به ساحل آمدند» و «اسب جنگی». (از پشت جلد کتاب)
بخشی از کتاب:
سه هفته بعد از رفتن «مات»، کارتی که او از «روآندا» برای هرکدامشان فرستاده بود، به دستشان رسید. اُلی کارت خودش را چند بار خواند و کلماتش را واو به واو به ذهنش سپرد.
اُلی عزیز؛
بالاخره به اینجا رسیدم. توی یک پرورشگاه که راهبهها و پرستارهای ایرلندی ادارهاش میکنند، کار میکنم. خواهر کریستینا بیش از شصت سالش است، ولی اصلا معلوم نیست. تا حالا ندیدهام کسی اینقدر سخت کار کند. هیچ وقت دست از کار نمیکشد. در اینجا بیشتر از دویست تا بچه زندگی میکنند. من در غذا دادن به آنها کمک میکنم و بهشان درس میدهم. غروبها برایشان برنامهی دلقکبازی اجرا میکنم و سعی میکنم آنها را با خوشحالی به رختخواب بفرستم. بعضیهاشان به زحمت به خواب میروند. وقتی بدانی که چه بلاهایی به سرشان آمده، دیگر تعجب نمیکنی. یکی از پسرها که اسمش گاهامیر است، از بس وحشت کرده، اصلا حرف نمیزند. میخواهم کمکش کنم تا دوباره به حرف بیاید؛ البته اگر بتوانم. …
خیلی دوستت دارم
مات
راستی! جوجه پرستوهایم پرواز کردند یا نه؟
خلیج
مشخصات کتابشناسی:
- نام کتاب: خلیج
- نویسنده: رابرت وستال
- عنوان اصلی کتاب: Gulf
- مترجم: شاهده سعیدی
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۱۲۰
کلید واژهها: همدلی- نوعدوستی- کمک به دیگران- درک دیگران – جنگ خلیج فارس
گروه سنی: راهنمایی و دبیرستان (رمان نوجوان)
جمعه شب بود. با این امید که شاید فیگیس برگردد، کمی بیشتر با او ماندم. به هر حال، فردایش مدرسه نداشتم. پس از مدتی به نظرم رسید که تغییری در بدن برادرم دیدم. او به تدریج، هرچه بیشتر در عمق پناهگاهی که برای خود ساخته بود، فرو رفت. بیشتر خم شد، انگار میکوشید تا آنجا که میتوانست خود را کوچکتر کند. دستهایش را روی گوشهایش گذاشته بود. فهمیدم که همه چیز داشت برایش دشوارتر میشد. به معنای واقعی دشوار. سرانجام مثل توپی مچاله به پهلو خوابید، تمام مدت دستهایش روی گوشهایش و چشمهایش محکم بسته بود.
فهمیدم که بدجوری زیر بمباران بودند. از تکانهای بدنش میتوانستم انفجارها را ببینم. چند بار او در طول شب، برای آنکه دیده نشود، اینطور دراز کشیده بود، در حالی که من در خانه، امن و امان در بستر گرم و نرمم خوابیده بودم؟ … زانو زدم و به جلو خم شدم و هر دو دستم را روی او گذاشتم، و او ناگهان طوری توی بازوهای من وول خودر که انگار برایش پناهگاهی زنده بودم. این فیگیس بود یا لطیف؟ نمیدانستم …
«از متن کتاب»
خلاصه داستان:
فیگیس (اندی) پسری بسیار حساس است و گاه رفتار و خواستههای عجیبی دارد، با این حال او و خانوادهاش در آرامش به سر میبرند. تا اینکه کمی پیش از شروع جنگ خلیج فارس، او در خواب شروع میکند به حرف زدن با زبانی بیگانه؛ زبانی که برادرش تام از آن سر در نمیآورد.
تام کم کم میفهمد که فیگیس از نیروی تلهپاتی قدرتمندی برخوردار است. این نیرو او را به ارتباط فکری با پسر نوجوانی به نام «لطیف» سوق داده است؛ پسری که در عراق میجنگد. …
دربارهی نویسنده
رابرت وستال در سال ۱۹۲۹ در تاین ساید متولد شد ودر همانجا در طول جنگ جهانی دوم، سالهای کودکی و نوجوانیاش را سپری کرد. او تحصیلاتش را در رشتههای مجسمهسازی و در دانشگاه هنرهای زیبا گذراند. همچنین سرپرست شعبهای از انجمن نیکوکاران ساماریتن و روزنامهنگار و فروشندهی اشیاء عتیقه بوده است.
او از سال ۱۹۸۵ تا زمان فوتش در سال ۱۹۹۳، و دوران بازنشستگیاش را وقف کار نویسندگی کرده است. کتاب خلیج که در سال ۱۹۹۳ منتشر شد، حاصل سالهای پایانی زندگیاش بوده است. بسیاری از کتابهای او جوایز معتبری کسب کردهاند. (از مقدمهی کتاب)
بخشی از کتاب:
– ولی این اتفاق افتاده تام! فقط امیدوارم که برای کس دیگری اتفاق نیافتد.
– ولی این خیلی بیانصافی هست! تو چه کار کردهای که مستحق چنین چیزی باشی؟
– چی منصفانه هست تام؟ فکر میکنی که اکبر و علی بیشتر از من دلشان میخواهد که در جنگ عراق باشند؟تنها چیزی که آنها میخواهند این است که پیش خانوادهشان برگردند …
– چرا آنها تسلیم نمیشوند؟
– زمینهای مینگذاری شده در جلو و جوخههای مرگ در پشت سر. بعضیها سعی خودشان را کردند. آنها را برگرداندند و آنها را هم تیرباران کردند. و ما مجبور بودیم تماشا کنیم. خداوندا! تام، اینجا جای وحشتناکی است …
به چهرهاش نگاه کردم. در پس ظاهری آرام و خاموش، به شدت و کاملا درمانده بود. بعد گفت: « گاهی فکر میکنم که …» و بعد مکث کرد.
-چی؟
– که از بودن من در اینجا و دیدن همهی اینها منظوری در کار بوده. برای جبران همهی آنهایی که ماجرا را در تلویزیون طوری میبینند که انگار [وقایعی که در اینجا میگذرد] یک نمایش آبکی است.
…
با ناامیدی پرسیدم: «کاری هست که من بتوانم بکنم؟»
– تو میتوانی گوش کنی … و بعدها به خاطر بیاوری. به مردم بگو که اینجا چه جوری بوده. من دلم میخواهد که مردم بدانند که اینجا چه جوری بوده. لطیف و اکبر و علی هم آدمند …
تاک روباه کوچک
مشخصات کتابشناسی:
- نام کتاب: تاک روباه کوچک
- نویسنده: ناصر یوسفی
- انتشارات: نشر مرکز
- تعداد صفحات: ۷۸
کلید واژهها: عدم خشونت- دوستی – انتخاب
گروه سنی: پنجم و ششم دبستان (رمان کودک)
وقتی به دنیا آمد، مثل بقیهی برادرها و خواهرهایش بود. خیلی کوچک بود. جایی را نمیدید. حس کرد که گرسنه است. خواست که شیر بخورد و همانجا بود که فهمید همهی برادرها و خواهرهایش مثل او گرسنه هستند.
بچه روباهها همدیگر را هُل میدادند. هریک میخواست بیش از آن یکی شیر بخورد. مادر آنها گفت: «هی، اینقدر عجله نکنید. برای همهتان شیر هست.»
او فکر کرد اگر برای همه شیر هست، پس چرا باید برادر و خواهرهایش را هُل بدهد؟
«از متن کتاب»
خلاصه داستان:
تاک بچه روباهی است که با سایر خواهر و برادرهایش فرق میکند. او دنیا را به گونهی دیگری میبیند. او نمیخواهد مثل همهی همنوعانش شکار کردن و گول زدن دیگران را یاد بگیرد. او میخواهد راه خودش را پیدا کند و این راه سختیهای خودش را در پی دارد.
دربارهی نویسنده
ناصر یوسفی نویسندهی کتابهای کودکان و نوجوانان است. او دکترای آموزش و پوررش دارد و مشاور چند نهاد بینالملی از جمله یونیسف، کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، یونسکو و شورای جهانی جمعیت بودهاست و اکنون مدیریت مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا را بر عهده دارد. از ناصر یوسفی آثار بسیاری از جمله «طعم سیب زرد»، «دختر نارنج و ترنج»، «نخودی»، «من سبز میشوم»، «قصههای گنجشکی» و…. منتشر شده است. (از وبسایت نشر پیدایش)
بخشی از کتاب:
جوجه کلاغ پرسید: «چیه؟ غمگینی؟ دلت گرفته؟»
تاک سرش را تکان داد. بعد هم پرسید: «تو فکر میکنی ماه هم دشمن کسی هست؟»
جوجه کلاغ به ماه نگاه کرد. بال و پری به هم زد و گفت: «نه فکر نمیکنم. تا به حال کسی را ندیدهام که از ماه بترسد.»
تاک حرفی نزد و دوباره به فکر فرو رفت. با خودش فکر کرد چقدر خوب است که هیچکس از ماه نمیترسد و از او فرار نمیکند. دستش را بلند کرد و چند بار دیگر آن را تکان داد، اما باز هم ماه توی دستهایش نیامد.
جوجه کلاغ گفت:« ننه کلاغم میگوید که یک شب جوجه کلاغی ماه را خورد. درست مثل آب. آن وقت ماه کم شد. شبهای دیگر هم همینکار را کرد. آخر سر ماه تمام شد.وقتی که ماه از توی آسمان رفت، همان جوجه کلاغ غصهاش گرفت. آنقدر گریه کرد تا اشکهای او ماه شد و رفت توی آسمان.»
نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای مطالعات برنامه درسی
- به نقل از مارسیالین قصهگو، در مقالهای با عنوان «داستانها، صدای صلح: برنامهای برای صلح و حل مسأله خلاق»، در مقدمهی کتاب «قصههای صلح»، مارگارت رید مکدانلد، نشر چشمه[↩]
- کانون ترویج کتاب و کتابخوانی مهر، یک سازمان مردم نهاد است که هدف خود را ترویج کتاب و کتابخوانی میداند و در این مسیر به شیوههای زیر میکوشد:
- تجهیز کتابخانههای محلهها و مدارس (به ویژه در مناطق محروم)
- آموزش و توانمندسازی ترویجگران کتاب و کتابخوانی و پشتیبانی از آنها
- برگزاری کلاسها و دورههای آموزشی برای همه علاقمندان به ترویج کتاب و کتابخوانی
- تجهیز کتابخانههای مناطق محروم
- تربیت و آموزش ترویجگران کتابخوانی
- …
برای آشنایی بیشتر با این کانون میتوانید به آدرس مراجعه کنید.[↩]
- کتابهایی که در اینجا معرفی شدهاند، کتابهای شناخته شدهای هستند که با توجه به گروه سنی مخاطبان نوشته شده و در جهان منتشر شدهاند. با این حال، با توجه به اینکه زمینهی این داستانها، جنگ است، ممکن است که بخشهایی از داستانها برای برخی از افراد خشن به نظر برسد. بنابراین پیشنهاد ما این است که قبل از معرفی کتاب به سایر افراد، خودتان کتابها را ورقی بزنید و با توجه به مخاطب تصمیم بگیرید.[↩]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.