آیا آموزش میتواند دنیا را تغییر دهد؟
تجربهی مدارس شهروندی در پورتوآلگره (برزیل)
وقتی صحبت از دموکراسی مشارکتی[۱] میشود، خیلیها میپرسند: «دموکراسی مشارکتی؟ هنوز؟» بسیاری از منتقدان معتقد هستند که این شیوه، در هیچ کجای دنیا [امکانپذیر] و کارساز نخواهد بود. اما آیا واقعا چنین است؟
در پورتو آلگره برزیل (با جمعیتی حدود ۱.۵ میلیون نفر) از سال ۱۹۹۰م. شیوههای دموکراسی مشارکتی در ادارهی شهر آغاز شده است. در آن زمان، این شهر تقریباً شهری ویران بوده است. در حالیکه کمبود گچ در مدارس و کمبود دارو در درمانگاهها به وفور وجود داشته، دیوانسالارانِ محلی سرگرم افزایش سنگین حقوق خود بودهاند.
شهر به شیوهی جدیدی از اداره نیاز داشته است. این شیوه با روی کار آمدن «دولت مردمی» در برزیل آغاز به کار نموده:
«ایدهی اصلی دولت مردمی این بود که به شهروندان اجازه دهند تا خودشان (و نه سیاستمداران) در مورد بخش قابل توجهی از بودجهی شهر تصمیمگیری کنند.»
از آن زمان تا به امروز، افراد هر محله هر هفته دور هم جمع میشوند تا بودجه سال قبل را تجزیه و تحلیل کنند و در مورد تغییراتی که میخواهند در سال بعد ایجاد شود، بحث و گفتگو کنند. هرکسی میتواند صحبت کند (پیر و جوان، زن و مرد). آنها با هم نمایندگانی را انتخاب میکنند که – با نمایندگانی از مناطق دیگر – پیشنهادات خود را به یک مجمع سراسری ارائه دهند و تصمیم نهایی را در مورد نحوهی اختصاص بودجه اتخاذ نمایند.
این شیوهی ادارهی شهر، تأثیرات بسیار مثبتی داشته است. طی هفت سال، درصد افراد محلی که به سیستم فاضلاب دسترسی یافتهاند، از ۴۶ درصد به ۹۵ درصد رسیده است (دو برابر شده). همچنین در این هفت سال، میزان ساخت جاده، ۵ برابر شده است. فرار از پرداخت مالیات نیز کاهش یافته، چرا که مردم میفهمند که پولشان برای چه چیزی خرج میشود.
از همه بهتر، این روند صدای افرادی را بلند کرده است که به طور سنتی توسط روند سیاسی نادیده گرفته میشدند. طبق گفتهی آکادمیک ربکا آبرز، که سالها به مطالعه شهر پرداخته است، در سال ۱۹۹۵، یک سوم از شرکتکنندگان مجمع، از ۱۲ درصدِ فقیر جامعه بودهاند. امروزه، هر ساله ۱۵۰۰۰ نفر از مردم محلی در این اجتماعات (orçamento participativo) شرکت میکنند و از هر ۱۰ شهروند، یک نفر، حداقل در یک دوره از این اجتماعات شرکت کرده است. (۱)
بودجهبندی مشارکتی در قلب پروژهی تغییر و تحول شهر پورتو آلگره و دخیل کردن جمعیت فقیر (که در طول تاریخ محروم ماندهاند) در فرایند تصمیمگیری قرار دارد. بودجهبندی مشارکتی نه تنها شرایط مادی فقر را تغییر داده، بلکه فرایند آموزشی در جامعه ترتیب داده است که موجب تأسیس سازمانها و انجمنهای تازهای در محلات شده است. در اصل، بودجهبندی مشارکتی را میتوان نوعی « مدرسه دموکراسی» در نظر گرفت. آموزههای حاصل از بودجهبندی مشارکتی به دیگر حوزههای زندگی اجتماعی نیز انتقال مییابد. جنبه آموزشی مهمتری هم در بودجهبندی مشارکتی وجود دارد و آن این است که خودِ کارگزاران دولتی نیز عملا در این «بازآموزی» شرکت میکنند. مشارکت مردمی به دولت «میآموزد» که چگونه خدماتی به مردم ارائه دهند.(۲)
همزمان با پروژهی بودجهبندی مشارکتی، پروژهی آموزشی خاصتری نیز در شهر به وجود آمده است؛ پروژهای به نام مدارس شهروندی. مدرسهی شهروندی نیز در مسیر «مدرسهی دموکراسی» پیش رفته و هدفش این است که آموزش شهروندی را [ درکنار سایر دروس] از طریق خلق ساز و کارهای نهادی دموکراتیک در فرایند «آموزش رسمی» به جریان بیاندازد. (۲)
پروژهی مدرسهی شهروندی با فرایند بزرگتر تغییر و تحول کل شهر (مثل بودجهبندی مشارکتی) ارتباط پیوستهای داشته است.
به عنوان مثال همهی مدارس شهری پورتو آلگره در فقیرترین محلههای این شهر قرار گرفتهاند؛ در محلههای محروم و اجتماعاتی از حلبی آبادها. این بدان دلیل است که بسط و گسترش مدارس زمانی اتفاقی افتاد که دولت مردمی به قدرت رسید. مدارس در مناطقی تأسیس شدند که در آنها کمبود آشکار نهادها و برنامهی آموزشی وجود داشته است. در حقیقت، ساخت برخی مدارس نتیجهی بودجهبندی مشارکتی بوده است. (۲)
مدرسهی شهروندی برای حل مشکلات محرومان جامعهی برزیل پروژهی آشکار و روشنی برای تغییر و تحول در دست داشت. این پروژه: (۲)
«امکاناتی را برای شهروندان فراهم میکند که خود را صاحب شأن و منزلت بدانند و علیه «کالاییسازی» زندگی به پا خیزند … در مدرسهی شهروندی، تعلیم و تربیتِ دنبالهرو و از خودبیگانهای که تاریخ را فرایندی بداند که از پیش برای تحقق نیازهای سرمایهداری سازمان یافتهاست، کنار گذاشته میشود.»
سایر اهداف مدرسه شهروندی را میتوان در نقل قولی از یکی از مسئولان آموزش و پرورش خلاصه کرد. او میگوید که این پروژه میخواهد مدارسی ایجاد کند که: (۳)
«جایی که دسترسی همه به دانش تضمین شده باشد؛ دانشی که محدود به انتقال محتوا نیست. مدرسهای که قادر است دانش مردمی را به کمک دانش علمی، به جریان بیاندازد. مدرسهای که یک فضای عمومی برای ساخت و احراز تجربهی شهروندی است، تنها به انتقال دانش نمیپردازد و به فضایی اجتماعی-فرهنگی تبدیل شدهاست. مدرسهای که سیاستی معطوف به تحول اجتماعی دارد و دانشآموز محور است. جایی که چشمانداز بینرشتهای دارد و برنامههای درسی آن، شقه شقه نیستند. مدرسهای که منابع مادی لازم برای اجرای این سیاستها را دارد. جایی که مشارکت کل جامعه میتواند به ساخت یک مدرسه خودمختار و یک دموکراسی واقعی منجر شود: جایی که مشارکت همه اقشار جامعه در آن تضمین شده است.»
مایکل اپل (Michael Apple)، نظریه پرداز آموزش و پرورش، در فصل پنجم کتابِ «آیا آموزش میتواند جامعه را تغییر دهد؟» به تجربهی مدارس شهروندی در پورتو آلگره پرداخته است. فصل پنجم این کتاب، «زندهنگهداشتن تغییر و تحولات: آموزههایی از جنوب» نام دارد. اپل در این فصل به بررسی سازوکارها و ارکان مداس شهروندی و همچنین چالشها و مشکلات آن پرداخته است. ما سعی کردهایم که خلاصهای عملیاتی از این فصل از کتاب تهیه کنیم. هدف ما معرفی مدارس شهروندی و شیوهی عملکرد آنها بودهاست. امیدواریم که مطالعهی این تجربه برای همگی ما مفید و برانگیزاننده باشد.
مدارس شهروندی
[۱] اصطلاح دموکراسی مشارکتی (در معنایی که در ایناین متن نظر است)، مدل خاصی از دموکراسی است که به دنبال چهارچوبی نظری و نیز ترتیبات نهادی برای مشارکت بیشتر و فعالتر شهروندان در تصمیمگیریهای جمعی است.
منابع:
مقالهی «Participatory Democracy in Porto Alegre» از روزنامهی گاردین، سال ۲۰۱۲، در آدرس اینترنتی زیر:
https://www.theguardian.com/world/2012/sep/10/participatory-democracy-in-porto-alegre
آیا آموزش میتواند جامعه را تغییر دهد؟ اپل مایکل دبلیو، میرزابیگی نازنین، تهران، آگاه، ۱۳۹۷.
The Construction of Citizen School Project as an Allternative to Neoliberal Educational Policies, Gandin Luis Armando, Policy Futures in Education, 2007, 5(2), pp.179-190.
نویسنده:
فاطمه گزین – کارشناس ارشد روانشناسی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.