نام کتاب: رابطه‌ی بین والدین و کودکان: راه‌حل‌هایی جدید برای مسائل قدیمی

نویسنده: هایم گینات

مترجم: سیاوش سرتیپی

ناشر: اطلاعات

بخشی از مقدمه‌ی مترجم

«این کتاب، یکی از چهار کتابی است که دکتر گینات در زمینه‌ی تربیت کودک به رشته تحریر درآورده است. شیوه‌ای که دکتر گینات در پیش می‌گیرد، درک و فهم مطالب را بسیار آسان می‌سازد. وی از تئوری‌های پیچیده و تخصصی به‌کلی پرهیز کرده و با ساده‌نویسی، ارتباطی مستقیم با خواننده برقرار می‌کند. ارائه مفاهیم علمی به زبان ساده و قابل فهم، در واقع، یک نوع آشتی دادن دانش تخصصی با افراد غیر متخصص است، و دکتر گینات به خوبی از عهده‌ی این کار بر آمده است. علاوه بر امتیاز ساده‌نویسی، می توان از به‌کارگیری مثال‌های زنده در این کتاب نام برد. نویسنده هرگز مثالی ارائه نمی‌دهد که خواننده با آن نامأنوس باشد. هر مثالی که آورده می‌شود، به دور از زندگی واقعی نیست. مثال‌ها همه به مواردی اشاره می‌کنند که پدران و مادران هر روز با آن‌ها سروکار دارند. گویی دکتر گینات گفتگوهای هر روزه خانواده‌ها را ثبت و آن‌ها را اصلاح کرده و پس از تبدیل به یک گفتگوی صحیح و اصولی، آن را پیش روی خواننده قرارداده است. خواننده به آسانی در می‌یابد که رفتار غلط کدام است و رفتار صحیح کدام. و چون این درک بی‌آنکه مشکلی در کار باشد، صورت می‌گیرد، در نتیجه اصل مطلب به طور کامل به ذهن خواننده انتقال می‌یابد.»

بخشی از پیشگفتار نویسنده

«هیچ پدری به هنگام صبح بیدار نمی‌شود تا زندگی فرزندش را تیره سازد. هیچ مادری با خود نمی‌گوید: «امروز اگر فرصتی پیش آید بر سر بچه‌ام داد خواهم زد، از او ایراد خواهم گرفت، یا او را تحقیر خواهم کرد.» برعکس، بسیاری از مادرها در آغاز روز چنین تصمیم می‌گیرند: «امروز روزی صلح آمیز و پر از صفا و صمیمیت خواهد بود. نه داد و فریادی خواهد بود، نه بگومگویی و نه زد و خوردی. با وجود این، علی‌رغم نیات و مقاصد خوب، جنگ ناخواسته بار دیگر در می‌گیرد و ما باردیگر درمی‌یابیم که سخنانی ناخواسته بر زبان آورده‌ایم و با لحنی حرف زده‌ایم که دوست نداشتیم.

همه‌ی والدین خواستار خوشبختی و رفاه و امنیت کودکانشان هستند. هیچ‌کس عمداً کودکش را ترسو، کمرو، سهل‌انگار، یا بی‌نزاکت بار نمی‌آورد. با این حال، بسیاری از کودکان در مرحله رشدشان خصوصیاتی نامطلوب کسب می‌کنند و از داشتن احساس اطمینان و امنیت باز می‌مانند و نمی‌توانند برای خودشان و برای دیگران احترامی قایل شوند. ما می‌خواهیم کودکان مؤدب باشند، اما آن‌ها بی‌ادب می‌شوند؛ می‌خواهیم مرتب و پاکیزه باشند، اما در هم و برهم و شلخته می‌شوند؛ می‌خواهیم اعتماد به نفس داشته باشند، اما نامطمئن بار می‌آیند؛ می‌خواهیم شاد و خرم باشند، اما می‌بینیم که نیستند.

هدف از نگارش این کتاب کمک به والدین است تا اهدافی را که در مورد کودکانشان دارند بشناسند و روش‌هایی برای جامه‌ی عمل پوشاندن به این اهداف بدست آورند. والدین با مشکلات معینی روبرو می‌شوند که برای از میان برداشتن این مشکلات راه‌ها و روش‌های ویژه‌ای وجود دارد؛ پند و اندرزهای پیش پا افتاده و قدیمی هیچ کمکی به والدین نمی‌کنند، پند و اندرزهایی همچون «بچه‌ات را بیشتر دوست داشته باش»، «بیشتر به او توجه نشان بده» و «فرصت بیشتری به او بده».

نویسنده، در طول پانزده سال اخیر، به طور انفرادی و به طور گروهی با والدین و کودکان کار کرده و نیز در راهنمایی و روان‌درمانی آنان فعالیت‌هایی صورت داده است. کتاب حاضر حاصل این تجربه پانزده ساله است. این کتاب راهنمایی عملی است: برای فایق آمدن بر وضعیت‌های روزانه و مشکلات روانی مربوط به والدین و کودکان؛ کتاب، اظهارنظرهایی معین و راه حل‌هایی ممتاز ارائه می‌کند؛ در عین حال که پند و اندرزهایی بخصوص به خواننده می‌دهد، اصولی اساسی و بنیادی را نیز برای راهنمایی والدین در کسب احترام متقابل و رعایت شئون در زندگی با کودکان مطرح می‌کند.»

در ادامه مطالبی از کتاب برای معرفی بیشتر آورده شده است.

سؤالات کودکان و معانی پنهان این سؤالات

گفتگو با کودکان هنری خاص است که اصول و مفاهیم ویژه خود را دارد. کودکان وقتی با کسی ارتباط برقرار می‌کنند، عمدتاً آنچه را که واقعاً در نظر دارند، بیان نمی‌کنند. پیام‌های کودکان غالباً جنبه‌ی رمزی دارد که برای درک این پیام‌ها بایستی این جنبه‌ی رمز را درک کرد و کشف رمز انجام داد.

«اَندی» دهساله از پدرش پرسید: «بابا، در هارلم چند تا بچه‌ی بی‌سرپرست هست؟» پدر «اَندی» که فردی روشنفکر و شیمیدان است، از این‌که دید فرزندش نسبت به مشکلات اجتماعی علاقه نشان می‌دهد خوشحال شد و پس از یک سخنرانی مفصل درباره‌ی این موضوع، به صورت پسرش نظری انداخت. ولی «اَندی» دلش راضی نشد و باز درباره‌ی آن موضوع سؤال کرد: «بابا، در شهر نیویورک چند تا بچه بی‌سرپرست هست؟» «در آمریکا چند تا؟» «در اروپا؟» «در دنیا؟»

پدر «اَندی» سرانجام متوجه شد که پسرش دغدغه‌ای درباره‌ی یک مشکل اجتماعی ندارد، بلکه علاقه‌ی او نسبت بدین مسئله بیشتر از یک جنبه فردی و غیرهمگانی برخوردار است. «اَندی» از این بیشتر وحشت داشت که مبادا خود وی هم یکی از آن بچه‌های بی‌سرپرست بشود و احساس

همدردی نسبت به آن بچه‌های بی‌سرپرست کمتر باعث سؤالش بود. او علاقه‌ای به دانستن تعداد بچه‌های بی‌سرپرست نداشت، بلکه می‌خواست از طرف پدر اطمینان حاصل کند که او را تنها رها نخواهند کرد.

اظهارنظرهای خاموش و تصویری که کودک از خود می‌سازد

تمجید از دو بخش تشکیل می‌شود: گفتار ما و نتیجه‌گیری‌های کوئک. گفتار ما باید به‌طور واضح نشان بدهد که ما تلاش، کار، موفقیت، یاری، توجه و یا آفرینش‌های او را ارج می‌نهیم. گفتار ما بایستی شبیه یک پرده‌ی نقاشی سحرآمیز باشد که کودک فقط بتواند تصویری مثبت از خودش بر روی آن بکشد. این مورد در نمونه‌های زیر نشان داده شده است:

تمجید مفید: «ممنونم که ماشینم را شستی، حالا باز هم نو به‌نظر می‌رسد.»

نتیجه‌گیری احتمالی کودک: «من کار خوبی انجام دادم. از کارم قدردانی کردند.»

(تمجید غیرمفید: «تو یک فرشته‌ای.»)

تمجید مفید: «از کارت تبریکی که به من دادی، خوشم آمد. خیلی قشنگ و دوست‌داشتنی بود.»

نتیجه‌گیری احتمالی کودک: «من خوش‌سلیقه‌ام و می‌توانم به انتخاب‌هایم اعتماد کنم.»

(تمجید غیرمفید: «تو همیشه این‌طور با ملاحظه هستی.»)

تمجید مفید: «نامه‌ات خیلی خوشحالم کرد.»

نتیجه‌گیری احتمالی کودک: «پس من می‌توانم سبب خوشحالی دیگران شوم.»

(تمجید غیرمفید: «وقتی به نامه‌هایت توجه می‌کنم، می‌بینم که خارق‌العاده‌ای.»

این قبیل اظهارنظرهای توصیفی و نتیجه‌گیریهای مثبت کودک پایه‌های اساسی و حیاتی سلامت روانی کودک هستند. هر چه را که کودک در پاسخ به گفته‌های ما درباره‌ی خودش نتیجه‌گیری می‌کند، بعدها در سکوت پیش خودش بازگو می‌کند. اظهارنظرهای واقعی و مثبتی که کودک در درون خود تکرار می‌کند، تا حد زیادی، تعیین‌کننده‌ی نظر خوب او نسبت به خودش و دنیای پیرامونش هستند.

اهداف مطلوب و اعمال روزمره

احساس مسئولیت در کودک از رفتار و مهارت‌های والدین سرچشمه می‌گیرد. رفتارها یعنی اینکه پدر و مادر بگذارد کودک تمام احساس‌هایش را درک کند؛ مهارت‌ها یعنی اینکه آن‌ها بتوانند راه قابل قبول مواجهه با احساسات را به کودک نشان بدهند.

مشکلاتی که در جامه‌ی عمل پوشاندن به این دو شرط لازم وجود دارد، دشوارترین مشکلات هستند. والدین و دبیرانی که ما خودمان داشتیم به حد کافی ما را برای مواجهه با احساساتمان آماده نکرده‌اند. آن‌ها حتی خودشان نمی‌دانستند که چگونه با احساسات قوی مراجه شوند. آن‌ها هنگامی که به احساسات آشفته برمی‌خوردند، سعی می‌کردند که آن‌ها را انکار و یا پایمال کنند. ظاهر  بهتری به آن‌ها بدهند و یا چنین احساساتی را از کودک سلب کنند. آنان از عبارت‌هایی که قالبی خاص داشتند استفاده می‌کردند، که معمولاً زیاد مفید واقع نمی‌شوند:

۱۔ وقتی آن‌ها را انکار می‌کردند چنین می‌گفتند: «راستی راستی که منظورت این نیست، خودت می‌دانی که برادر کوچکت را دوست داری.»

۲- در سلب کردن آن‌ها از کودک چنین می‌گفتند: «این تو نیستی، این شیطان درون توست که دارد بدرفتاری می‌کند.»

٣- در پایمال کردن آن‌ها چنین می‌گفتند: «اگر یک‌بار دیگر کلمه‌ی «نفرت»، را تکرار کنی، آن وقت در زندگی‌ات روز خوش نخواهی دید. یک بچه‌ی خوب این جوری احساس نمی‌کند.»

۴- در ظاهر بهتر دادن به آن‌ها چنین می‌گفتند: «تو راستی راستی که از برادرت متنفر نیستی. شاید ازش دلخوری. تو باید در برابر چنین احساساتی مقاومت کنی.»

این قبیل اظهارنظرها این واقعیت را که احساسات همچون رودخانه غیر قابل توقف‌اند و فقط تغییر جهت آن‌ها امکان‌پذیر است، نادیده می‌گیرند. احساسات قوی همچون آب‌های متلاطم یک رودخانه هستند که نمی‌توان وجود آن‌ها را انکار کرد و یا با دلیل و منطق و مذاکرات شفاهی آن‌ها را رد کرد. تلاش به منظور نادیده پنداشتن آن‌ها دعوتی است برای بوجود آمدن بلا و مصیبت. این احساسات باید درک و سپس رشد داده شوند. با این احساسات باید با احترام برخورد کرد و درجهت‌دهی به آن‌ها باید مهارت بخرج داد. خلاصه اینکه، اگر این احساسات جهت یابند، شاید زندگی‌مان را تأمین کرده و شادی و روشنایی به آن بخشند.

اینها اهداف بزرگی هستند. اما این سؤال هنوز باقی است: «چه مراحلی را می‌توانیم طی کنیم تا بین اهداف مطلوب و اعمال روزانه پلی ارتباطی بزنیم؟ از کجا باید شروع کنیم!»

ترس از رها شدن، یکی از سرچشمه‌های اضطراب

بزرگ‌ترین ترس کودک این است که والدین او را دوست نداشته باشند و رهایش کنند. چنان‌که «جان اشتین‌بک» آن را به‌طور برجسته‌ای در کتاب «شرق بهشت» نشان می‌دهد:

«بزرگت‌رین وحشتی که یک کودک میءتواند داشته باشد این است که دوست داشته نشود، و طرد شدن دوزخی است که از آن وحشت دارد … و طرد شدن خشم را با خود می‌آورد و خشم نوعی جنایت را که شکل انتقام دارد … کودکی، که عشقی را که آرزویش بود، دریافت نکرد، گربه را با لگد می‌زند و احساس گناه پوشیده‌ی خود را پنهان می‌سازد؛ و یکی دیگر آن قدر می دزدد که پول محبوبش می‌سازد؛ و کودکی دیگر دنیا را فتح می‌کند و همیشه گناه و انتقام و گناه بیشتر.»

و هرگز نباید کودکی را با طرد کردن تهدید کرد. چه به عنوان شوخی و چه به عنوان خشم، نباید به کودک هشدار داد که طرد خواهد شد. بارها در خیابان یا در سوپرمارکت، از دور می‌شنویم که مادری خشمگین به کودک خود که وقتش را تلف کرده است جیغ زنان می‌گوید: «اگر همین الآن نیایی اینجا، همین‌جا ولت می‌کنم و می‌روم.» این نوع گفتار، ترس همیشه در کمین رها شدن را بر خواهد انگیخت و کودک را بیش از پیش در خیال تنها رها شدن در دنیا فرو خواهد برد. زمانی که اتلاف وقت کردن کودک را نمی‌توانیم تحمل کنیم، بهتر است دستش را بگیریم و او را با خود بکشیم تا اینکه با سخنان خود او را تهدید کنیم.

همچنین کتاب شامل ۱۲ فصل با عناوین زیر می‌باشد:

  1. گفتگو با کودکان
  2. راه‌های جدید تمجید و انتقاد
  3. پرهیز از الگوهای متناقض
  4. مسئولیت و استقلال در کودکان
  5. انضباط: آسان‌گیری و محدودیت‌ها
  6. یک روز از زندگی کودک
  7. حسادت
  8. چند سرچشمه‌ی اضطراب در گینات
  9. پیرامون مسائل جنسی کودکان
  10. نقش جنسی و وظیفه‌ی اجتماعی
  11. کودکانی که به کمک‌های تخصصی نیاز دارند
  12. والدینی که نیاز به کمک تخصصی دارند

نویسنده: مریم ترابی، دانشجوی ارشد روانشناسی تربیتی