حکایتهای فلسفی برای حفظ زمین
مردی در طول ساحل قدم میزد. گاه و بیگاه خم میشد و از مقابل امواجی که به ساحل میرسیدند، چیزی برمیداشت و به دریا میانداخت. گردشگری کنجکاو او را دید، سلامی کرد و پرسید: «چه کار میکنید؟»
«میبینید که. ستارههای دریایی را به دریا برمیگردانم. براثر جذر و مد به ساحل افتادهاند. باید آنها را به دریا برگردانم، وگرنه میمیرند.»
«این ساحل پر از ستاره دریایی است. تعدادشان هزاران هزار است. میلیونها ستاره دریایی اینجا از بین میروند و شما نمیتوانید برایشان کاری بکنید. تقدیر آنها همین است. کسی نمیتواند تقدیر آنها را عوض کند.»
مرد ستارهای برداشت. آن را لحظهای در دست گرفت و گفت: «بله، حق با شماست.»
بعد ستاره را به دریا انداخت و گفت:« اما برای این یکی که الان به دریا برمیگردد، همه چیز فرق میکند.»
داستان بالا از کتاب «حکایتهای فلسفی برای حفظ زمین» نوشته «میشل پیکمال» انتخاب شده که مهدی ضرغامیان آن را به فارسی ترجمه و انتشارات آفرینگان آن را چاپ کرده است.
این کتاب مجموعهی ۴۹ حکایت، اسطوره و افسانه است که در سنتهای مردم گوناگون سراسر جهان یافت میشود. این کتاب به منظور توجه به ارتباط ما با طبیعت تدوین شده است و دغدغهها و دلمشغولیهای امروز بومشناسان در آن دیده میشود: مثل اینکه «زمین مال ما نیست، ما آن را به ارث بردهایم و قرار است به فرزندانمان تحویلش بدهیم.»
پس از هر حکایت، نویسنده در پاراگراف کوتاهی با عنوان «در محضر فیلسوف» سعی میکند خواننده را به تامل و تفکر بیشتر دعوت کند. مثلا در پایان حکایت بالا میخوانیم:
«خیلی از کارها ناچیز و حتی مسخره به نظر میرسند، درست مثل مرغ مگسی که آب میبرد تا آتش را خاموش کند. آیا به دلیل ناچیز بودن کار، ما حق داریم کارمان را انجام ندهیم؟ سه تا از کارهای کوچکی را بگو که قبلا انجام دادهای و فکر میکنی با این کارها شهروندی خوب و شایسته بودهای.»
در حاشیهی هر حکایت، کلمات کلیدی مربوط به آن نوشته شده است که به جستوجوی موضوعی حکایتها کمک میکند.
مطالعه این کتاب خصوصا به نوجوانان و معلمان توصیه میشود.