به من دروغ نگو! (معرفی کتاب)
نام کتاب: به من دروغ نگو! (گزارشهایی تاریخساز از روزنامهنگاران کاوشگر)
گردآوری از جان پیلجر (John Pilger)
عنوان انگلیسی کتاب: Tell Me No Lies: Investigative Journalism That Changed the World
مترجمان: مهرداد (خلیل) شهابی، میرمحمود نبوی
ناشر: کتاب آمه
تعداد صفحات: ۴۰۴
«وقتی سکوت جانشین حقیقت میشود، این سکوت در واقع دروغپردازی است.»
(نقل قولی از مقدمه کتاب)
هر جا که پای قدرت در میان باشد، به چشمهایی تیزبین برای دیدن و نظارت، و زبانهایی گویا برای پرسش و بیان نیاز است. درست دیدن آنچه که در حال رخ دادن است، و پرسش از نهادهای قدرت، وظیفهای است که به عهدهی یک شخص خاص نیست؛ هر کس میتواند، و بلکه باید، که این مهم را بر عهده گیرد. در این میانه اما، روزنامهنگاران نقش ویژهای ایفا میکنند.
روشن است که همهی روزنامهنگاران میل به پرسش از قدرت ندارند. روزنامهنگارانی که در خدمت قدرتهای ستمپیشه هستند و در توجیه رفتار ایشان میکوشند، کم نیستند. اما هستند روزنامهنگارانی که در راه حقیقت میکوشند، تا تجربهها نگاشته شود، ستم بیپرده بیان شود، و کسی نتواند با خیال آسوده ستمی مشابه را از سر گیرد، و تا جهانی تازه متولد شود.
کتاب «به من دروغ نگو!»، مجموعهای از مقالات چنین روزنامهنگارانی است؛ مقالاتی مربوط به دورانهای مختلف، از جنگ جهانی دوم تا امروز، که هر یک در زمان انتشار خویش تأثیری مهم داشته است. این مقالات توسط «جان پیلجر» انتخاب شده، کسی که خود روزنامهنگاری پرتلاش است.نوآم چامسکی، کتابها و فیلمهای مستند وی را «مشعل و نور هدایت» خوانده است.
در نسخه انگلیسی کتاب، ۲۸ مقاله توسط پیلجر گردآوری شده است، اما مترجمان، به عنوان یک آغاز، ۱۲ مقاله را ترجمه کردهاند. پیلجر، در ابتدای هر مقاله یک پیشگفتار نوشته، که توضیحاتی ارزشمند را در مورد شرایط نگاشته شدن مقاله، و همینطور معرفی کوتاهی از نویسنده در آن آمده است. پیلجر یک مقدمهی ۳۰ صفحهای برای کل کتاب نیز نوشته است، که موضوع محوری آن وضعیت ژورنالیسم در جهان امروز است.
فهرست مقالات کتاب
- داخائو، نوشته مارتا گلهورن، سال ۱۹۴۵ – گزارشی از یکی از اردوگاههای اسرای آلمان، که درست پس از تسلیم آلمان در جنگ جهانی دوم تهیه شده است.
- طاعون اتمی، نوشته ویلفرد برچت، سال ۱۹۴۵ – گزارشی از هیروشیما درست پس از بمباران اتمی
- قتل عام در مای لای، نوشته سیمور هرش، سال ۱۹۷۰ – گزارشی از یک قتلعام در ویتنام توسط ارتش آمریکا
- اسناد تیمور، نوشته برایان توهی و مارین ویلکینسون ، سال ۱۹۸۷ – گزارشی افشاگرانه درباره نقش آمریکا و استرالیا در نسلکشی تیمور شرقی
- تروریستها، نوشته رابرت فیسک، سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱ – گزارش کشتار صبرا و شتیلا که در روز پس از واقعه تهیه شده
- در محاصره، نوشته عمیره هِص، سال ۱۹۹۶ – گزارشی از محاصره نوار غزه؛ نویسندهی مقاله یک خبرنگار زن اسرائیلی است که مدتی را در نوار غزه و در میان مردم آنجا زندگی کرده است.
- دنیای وارونه، نوشته ادواردو گالئالو، سال ۱۹۹۸ – دربارهی تبلیغات و مصرفگرایی، توسعهی اقتصادی حاصله از آن، و نقش کشورهای توسعهیافته در تولید سلاح و به راه انداختن جنگ
- ملتی که خوراکش، غذای فوری است، نوشته اریک اشلوسر، سال ۲۰۰۱ – گزارشی «از درون» صنعت غذای فوری در آمریکا
- پیشنویس طرحی برای سلطه جهانی (سرود دیک چنی برای آمریکا)، نوشته دیوید آرمسترانگ، سال ۲۰۰۲ – درباره «طرح» آمریکا برای حاکمیت بر جهان
- تحریمهای اقتصادی؛ سلاح کشتار جمعی در جنگی بی سر و صدا، نوشته جوی گوردون، سال ۲۰۰۲ – گزارشی درباره استفاده از تحریم اقتصادی همچون یک سلاح در جنگ عراق
- «پوشش رسانهای اسلام» و «پیرامون تروریسم»، نوشته ادوراد سعید، (۱۹۹۷ و ۲۰۰۲)
نمونهای از متن کتاب
متن زیر، بخشی از مقالهی «دنیای وارونه» است:
در این دوران خصوصیسازی و آزادی بازار، پول بدون هیچ واسطهای فرمانروایی میکند. حکومتی که صرفاً قاضی و نیروی انتظامی است، و چیز دیگری جز آن نیست، کارگران ارزان را منضبظ نگه میدارد و فوج خطرزایِ بیکاران را سرکوب میکند. در کثیری از کشورها، عدالت اجتماعی به عدالت جنایی تقلیل یافته است. حکومت، مسئولیت امنیت عموم مردم را بر عهده میگیری لیکن بقیه مسائل را به بازار وامیگذارد. و در جایی که از نیروی انتظامی کاری بر نمیآید، فقر، مردم فقیر و مناطق فقیرنشین به امان خدا سپرده میشوند. حتی زمانی که دولت تلاش میکند در هیأت مادری مهربان درآید، فقط توان پاییدن و تعیین میزان مجازات را دارد. در این دوران نولیبرال، «حقوق عامه» به «خیراتِ عامه» کاهش یافته است، که آن هم صرفاً در شب انتخابات توزیع میشود.
میدانیم که جنگ جهانی دوم تعداد نسبتاً زیادی انسان را کشت. ولی فقر سالانه انسانهای بیشتری را هلاک میکند. از منظر «قدرتمندان»، امحای انسانها از صحنه روزگار فکر چندان بدی نیست، مشروط بر اینکه به تنظیم جمعیت، که خیلی سریع دارد رشد میکند، کمک کند. کارشناسان به «جمعیت مازاد» در «جنوب»، که در آنجا تودههای نادان شب و روز فرمان ششم۱ را نقض میکنند انتقاد شدید دارند: «جمعیت مازاد» در کشورهایی مانند برزیل و کلمبیا زندگی میکنند، که تراکم جمعیت در آنها به ترتیب هفده نفر و بیست و نه نفر در هر کیلومتر مربع است. در هلند تراکم جمعیت چهارصد نفر است و حال آنکه هیچ هلندی در هلند به خاطر گرسنگی نمیمیرد. ولی در برزیل و کلمبیا که به مشتی آدم شکمباره و طماع تعلق دارد، داستان طور دیگری است. هائیتی و السالوادو پرجمعیتترین کشورها در آمریکای جنوبیاند – با تراکمی درست اندازه آلمان.
… بیست یا سی سال قبل، فقر محصول بیعدالتی بود. چپیها آن را به باد انتقاد میگرفتند؛ میانهروها به وجودش اذعان داشتند؛ و راستگرایان به ندرت وجود آن را رد میکردند. چقدر سریع زمانه عوض شده است: اکنون، فقر پاداشی منصفانه برای عدم کارایی خوانده میشود. فقر ممکن است دل آدمی را به رحم آورد، اما دیگر باعث خشم و انزجار نمیشود. مردم بنابر بخت و اقبال، و بنا به تقدیر، فقیرند. زبان مسلط – واژهها و تصاویری که به طور انبوه تولید میشوند – تقریباً همیشه به درد نظام چماق و هویج (تهدید و تشویق) میخورد، نظامی که زندگی را مسابقه بیرحمانهای میبیند بین معدود افرادی برنده و تعداد کثیری بازنده که در هر حال به دنیا آمدهاند که ببازند.
خشونت، کلاً نه به عنوان فرزند بیعدالتی بلکه به عنوان محصول رفتار ناشایست آدمهای فقیر تصور میشود…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.