خواباندن زیر انبوهی از اطلاعات یا بیدار کردن تفکر؟
سؤالاتی که دانشآموزان باید هنگام مواجهه با مطالب جدید بپرسند
در جامعهی جهانی امروز، اطلاعات به وفور یافت میشوند. اکنون دیگر اطلاعات مانند زمانهای گذشته داشتههای نادری نیستند و هرکس میتواند به حجم وسیعی از اطلاعات دسترسی داشته باشد. اما آنچه در زمانهی ما نادر شدهاست، فکر کردن دربارهی اطلاعات است.
فرق بین این دو رویکرد، با دو اصطلاح مشخص میشود: «من دانش دارم» و «من میفهمم.»
دانش داشتن، عبارت است از به دست گرفتن و در اختیار گرفتن دانش مقدور (اطلاعات). اما فهمیدن یک مفهوم کارکردی است و ثمرهی تفکر بارور است.
محصلینی که رویهی داشتنِ اطلاعات یا دانش دارند، به سخنرانی معلم گوش فراخواهند داد، کلمات را خواهند شنید، ساختمان منطقی و معانی لغات را، تا حد مقدور، خواهند فهمید و هر کلمه را در دفتر خود یادداشت خواهند کرد. اما اغلب اینها برای این است که بعدا بتوانند آنها را حفظ کرده و در امتحان موفق شوند. در واقع محتوای درس جزئی از فکر آنها نمیشود تا سبب تقویت و گسترش ذهن گردد. بلکه کلمات را به مجموعه مجردی از عقیدهها یا تئوریها تبدیل کرده و به اصطلاح در مغز خود انبار میکنند. هر محصل فقط صاحب مجموعهای از مطالب میگردد که شخص دیگری آنها را عنوان کردهاست.
اما «فهمیدن» به معنای در اختیار داشتن و تصاحب حقیقت نیست، بلکه به معنی نفوذ به درون و کوشش انتقادی برای تماس نزدیکتر با حقیقت است. فهم یعنی نفوذ از سطح به اعماق و ریشهها و از این طریق، دسترسی به علتها، فهم یعنی، «دیدن» حقایق به صورت عریان.
برای فهم یک موضوع، لازم است که دانشآموزان در ابتدا اطلاعات مفید را در میان انبوهی از اطلاعات غیر مفید بازشناسی کنند. همچنین باید اطلاعات جدید را به دانشهای قبلی عرضه کنند، در صورت لزوم آنها را بازسازی کنند و اگر متوجه شدند که یک قانون ذهنی آنها دیگر صادق نیست، در مورد آن تجدید نظر نمایند.
در جهان امروز، که مملو از انبوهی از اطلاعت است، دیگر وظیفهی معلمان این نیست که اطلاعات را به دانشآموزان منتقل کنند، بلکه هر معلمی وظیفه دارد که دانشآموزان را در مسیر تفکر و فهمیدن «راهنمایی» کند.
اگر به دانشآموزان یاد بدهیم که که هنگام مواجهه با مطالب تازه در مورد کارایی آن مطالب فکر کنند و سؤال بپرسند، بخش زیادی از راه را پیمودهایم. ما در اینجا سؤالاتی را آوردهایم که هر دانشآموزی باید یاد بگیرد هنگام برخورد با مطالب جدید، از خود و دیگران بپرسد:
- آیا من به دانستن این مطلب نیاز دارم؟
- دیگران چطور؟ آیا به دانستن این مطلب نیاز دارند؟
- این موضوع چه کاربردی در زندگی من دارد؟
- این مطلب در زندگی واقعی سایر مردم چه کاربردی دارد؟
- کدام بخش از این مطلب برای من تازگی دارد؟
- آیا این مطلب دانستههای پیشین من را کامل میکند؟
- آیا این مطلب دانستههای پیشین من را زیر سؤال میبرد؟
- آیا لازم است که برای درک این مطلب برخی پیشداوریهای ذهنیام را فعلا کنار بگذارم؟
- سایر افراد در مورد این موضوع چطور فکر میکنند؟ (مثلا افرادی از گروهها، کشورها یا نژادهای دیگر)
- اگر بخواهم به این مطلب عمل کنم، باید با چه جور افراد، گروهها یا اجتماعاتی در ارتباط باشم؟
- اگر بخواهم به این مطلب عمل کنم، لازم است که چه کارهایی انجام بدهم؟
- این آموخته در نهایت من را به کجا میرساند؟
منابع:
- داشتن یا بودن، اریک فروم، ترجمه اکبر تبریزی، انتشارات مروارید.
- روانشناسی تربیتی، جان دبلیو سانتراک، تهران، رسا، ۱۳۸۷.
- com: 15 Questions to Ask When Introducing New Contents to Students
- تصویر لیتوگرافی: مجلهی پیام یونسکو، اسفندماه ۱۳۴۸.
نویسنده:
فاطمه گزین – کارشناس ارشد روانشناسی