یکی بود یکی نبود (اهمیت، روش و مهارت قصه گویی)
قصهگویی پیشینهای به قدمت تاریخ بشر دارد لااقل تا آنجا که زبانی وجود داشته است. گویی علاقه به شنیدن قصه را خداوند در نهاد انسان قرار دادهاست. اما به راستی چه چیزی در قصه اینچنین قدرتمند است که شنونده را در هر سنی مسحور خود میسازد؟
در پاسخ به این پرسش میتوان به ابعاد متعدد و متنوعی در ماهیت و کارکردهای قصهگویی توجه کرد.
به لحاظ پیشینهی تاریخی، قصهگویی و گوش سپردن به قصهها همواره جزء یکی از مهمترین و رایجترین راههای انتقال تجربه بوده است. خیلی وقتها قصههای یک قوم همچون گنجینه یا میراثی، سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل شده است. قصههایی که گاه شنیدن و درک آنها مستلزم کسب شایستگی خاصی بوده است.
به لحاظ آموزشی و تربیتی نیز قصهگویی، ماهیت و ظرفیتی دارد که مفاهیم در قالب آن بهصورتی تأثیرگذار و سازنده به کار میرود. مفاهیمی مثل دوستی، صبر، انصاف، ظلم، دروغگویی و… در قصهها جان میگیرد و به جریان میافتد. اینچنین است که این مفاهیم از حالتی مجّرد و ذهنی به ماجرایی ملموس و عینی تبدیل میشوند و نتایج طبیعی انتخابهای انسانها را در قالب زندگیای روایت شده آشکار میسازند.
همچنین، دنیای واقعی-غیرواقعی قصهها به شنونده این امکان را میدهد که گونههای مختلف زندگی را تجربه و انتخاب نماید. مخاطب با شروع قصه به دنیای جدیدی قدم میگذارد، با محیط ارتباط برقرار میکند و همراه با قهرمان داستان لحظات ترس، خشم، اضطراب و عشق را تجربه مینماید و در فضای این تجربه به انتخابهایی تازه میرسد. بنابراین، قصه این امکان را برای ما فراهم میکند که در جهانهایی زندگی کنیم. جهانهایی که نیست امّا دوست داریم یا دوست نداریم که باشد. قصه به ما رؤیایی میدهد که در درونمان شور تغییر و دگرگونی ایجاد میکند. از این جهت قصه و قصهگویی میتواند ابزاری عالی برای یادآوری، فهم و تثبیت شیوههای صحیح زندگی و نقد شیوههای غلط آن باشد.