پنجرهای رو به دریا (مجموعه فعالیتهایی با موضوع آرزو)
پنجرهای رو به دریا
مجموعه فعالیتهایی با موضوع آرزو
خوابی را تعریف میکنم
«به یادم نمیآید هر شب خواب ببینم، اما به خاطر میآورم که […] گاهی خواب تولدم را میبینم یا این که به خانه دیگری اسبابکشی میکنیم.
هزار بار خواب خانهکشی میبینم، اما یک بار، این که الان نقل میکنم، به خانه دیگری و به شهر دیگری خانهکشی کردهام. خواب دیدم که ما به فراتاماچوره، اسبابکشی کردیم…
من از زور خوشحالی، کلی خوشحال بودم. که آخر سر از این خانه که اینقدر کهنه بود، بیرون میرفتم!
[…] در فراتاماژوره […] من از پله بالا رفتم و کمی خسته بودم. پلهها تمامی نداشت و من باز خستهتر بودم. اما آخر تمام شد و من از در باز داخل شدم. آنجا خورشید بود و خیلی خیلی نور، اتاقها عظیم بودند و خیلی بلند، کف اتاقها سالم بود: بدون وجود حتی یک مرغ!
گمان کردم در بهشتم.
بعد مادرم پنجرهای را باز کرد که پایانی نداشت و به بیرون نگاه کرد: آنجا دریا بود! من همه دریا را دیدم که پایانی نداشت، مانند همه دریای دنیا بود، قایقها، کشتیها، دریا…»
انشای یک کودک ایتالیایی – کتاب «در آفریقا همیشه مرداد است»
مصاحبهگر پرسید: «آرزوت چیه؟»
نوجوان محروم پاسخ داد: «آرزو؟ آرزو یعنی چه؟»
احتمالا بسیاری از ما این مصاحبه را در فضای مجازی دیدهایم و دربارهی آن به فکر فرورفتهایم. نوجوان محرومی که حتی نمیداند آرزو چیست. این مصاحبه قطعا آه از نهاد بسیاری از ما برآورده است.
اما آیا این حکایت، تنها حکایتِ همان نوجوان محروم است؟ آیا بسیاری از دانشآموزان ما که معنای لغوی «آرزو» را میدانند، آرزوهای بزرگی در سر دارند؟ آیا مدارس ما عمدتا در پرورش آرزوهای کودکان میکوشند؟ آیا دانشآموزان ما میتوانند در تخیل، سرنوشت یا جامعهای دیگرگون را تصور کنند یا مقهور آرزوهای از پیش تعیینشدهی خانواده و جامعه میشوند؟ نقش معلم در پرورش آرزوی کودکان چیست؟
در نظام آموزشی سرمایهسالارانه و خط مونتاژی (نظام آموزشی رایج در بسیاری از کشورها) ظاهرا نقش آموزش و پرورش یکسانسازی و تقلیل آرزوها و نیز به فراموشی سپردن رؤیاهاست.
اما «آموزش و پرورش» در معنای واقعی کلمه میکوشد که تخیل دانشآموزان را به روی رؤیاها باز کند و به آنها چشماندازهای بزرگی در آرزو بدهد. چرا که چنین نظام آموزشی میداند که آرزو کردن زمینهساز «تحقق» است.
در متنی که به پیوست آمده است، کوشیدهایم که مجموعه فعالیتهایی را معرفی کنیم که ذهن بچهها را به روی آرزوهای بزرگ میگشاید. آرزوهایی نه تنها برای خود و نه فقط برای توپ و عروسک، بلکه آرزوهایی برای تغییر هستی؛ شاید پنجرههایی رو به دریا … .
کودکان وقتی زندگی را آغاز میکنند، کنجکاوی نیز از همان لحظهی نخست در درون آنها آغاز میشود. آنها مدام سؤال میکنند تا اینکه به مدرسه میروند. مدارس آهسته آهسته شروع به کشتن میکنند؛ کشتن توان جستوجوگری و کنجکاوی … فصل زیبایی که در حیات یک کودک آغاز شده بود، بسته میشود. (پائولو فریره)
[اما] معلمان واقعی، پرورندهی رؤیا هستند، نه نابودکنندهی آن. (رابرت دی. رمزی)
نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای مطالعات برنامه درسی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.