درست مثل بقیهٔ بچهها (فقدان دسترسی کودکان دارای معلولیت به آموزش فراگیر و باکیفیت در ایران)
درست مثل بقیهٔ بچهها
فقدان دسترسی کودکان دارای معلولیت به آموزش فراگیر و باکیفیت در ایران
«روزی که به من گفتند که دخترم حتی نمیتواند در مدرسهٔ استثنائی درس بخواند، یکی از بدترین روزهای زندگیام بود … همهٔ لوازم مدرسه را برایش خریده بودم. اما روز سنجش، دخترم به هیچکدام از سؤالها جواب نداد، و آقایی که آنجا بود گفت که او «آموزشپذیر» نیست. من تمام مسیر را تا خانه گریه کردم. من میخواهم که او هم مثل بقیهٔ بچهها به مدرسه برود.»
وقتی بچهها کوچکند اغلب همه را دوست دارند. در چشم آنها کرد و لر و بلوچ و عرب، سیاه و سفید، سالم و معلول، شیعه و سنی همه «دوست» محسوب میشوند. اما رفتهرفته یاد میگیرند که خود را عضو یک اجتماع بدانند و از دیگر اجتماعها دوری کنند؛ یکی را دشمن بدانند و آن دیگری را دوست. ولی آیا میشود که آموزشوپرورشی داشت که با این روال مقابله کند؟ آموزشوپرورشی که بنمایههای یک زندگی اجتماعیِ پذیرش ـ محور را فراهم کند؟
ما به عنوان یک «انسان» دوست داریم که در اجتماعی زندگی کنیم که همهٔ انسانها در آن سعادتمندانه زندگی کنند. جامعهای که در آن تفاوتها ارج نهاده شوند و به دیدهٔ تحقیر یا دشمنی نگریسته نشوند. سؤال اینجاست که بنمایههای چنین اجتماعی چگونه شکل میگیرد؟
در سالیان اخیر «آموزش فراگیر» پاسخی به این خواستهی انسانی بوده است. در آموزش فراگیر حتیالمقدور همهٔ دانشآموزان فارغ از تفاوتهایشان در کنار یکدیگر و با هم درس میخوانند. آنها کودکیشان را با هم زندگی میکنند تا در بزرگسالی بتوانند اجتماعی متنوع را «تحمل کنند»و «دوست بدارند».
آموزش فراگیر آموزشی است که به همهی کودکان خوشآمد میگوید. به نحوی که هیچ کودکی توسط معلمان، والدین، سایر کودکان، سیاستها، محیط مدرسه، یا هر وجه دیگری در آموزش مورد تبعیض واقع نشود. آموزش فراگیر آموزشیست که تمام کودکان را قادر میسازد که در کنار یکدیگر تحصیل کنند و از حمایت کافی برای نیازهای فردیشان برخوردار باشند.
آموزش فراگیر جنبههای متنوعی دارد و همهٔ دانشآموزان در آن سهیم هستند. اما یک گروه بسیار مهم که در این آموزش سهم دارند، کودکان معلولند. طبق گفتهٔ معاون توانبخشی سازمان بهزیستی کشور در سال ۱۳۸۸ ده درصد از جمعیت کشور ما را معلولان تشکیل میدادهاند. اما آیا وقتی که پایمان را از خانه بیرون میگذاریم، این افراد را میبینیم؟ آیا از هر ده شاغل، یک نفر معلول است؟ آیا از هر ده کودکی که در پارک بازی میکند، یکی معلول است؟ این افراد در جامعه کجا هستند و در زندگی چه میکنند؟ چطور باید در جامعه «بودنشان» را ببینیم و «وجودشان» را تجربه کنیم؟
این حضور میسر نمیشود مگر اینکه از کودکی در کنارشان باشیم و آنها را در «آموختن» سهیم کنیم.
متأسفانه هرچند که در کشور ما موضوع «آموزش فراگیر» به طور قانونی پذیرفته شده است، اما به لحاظ عملی کودکان معلول نه تنها از آموزش فراگیر برخوردار نیستند، بلکه در بسیاری از موارد از آموزش در مدارس استثنائی هم بیبهره میمانند.
ما در اینجا خلاصهٔ گزارشی را آوردهایم که به وضعیت آموزشی کودکان معلول در کشورمان میپردازد. گزارش توسط دیدهبان حقوق بشر و مرکز حقوق بشر ایران در سال ۲۰۱۷ تهیه شده است.
از شما دعوت میکنیم که همهٔ گزارش را در انتهای متن ببینید و مطالعه کنید.
خلاصهٔ گزارش
در ایران، اغلب کودکان معلول رفتن به مدرسه را یک رؤیای دور از دسترس میدانند. برای تعداد کمی از این کودکان هم که فرصت رفتن به مدرسه فراهم میشود، مدرسه رفتن اغلب تجربهای دشوار است.
در طول سال تحصیلی ۹۸-۱۳۹۷، تنها ۱۵۰۰۰۰ نفر از ۵/۱ میلیون کودک دارای ناتوانی در سن مدرسه [یعنی ۱۰٪]، در مدارس ایران ثبتنام کرده بودند؛ ۴۳ درصد در مدارس معمولی و بقیه در مدارس استثنائی.
طبق پژوهشهای دولت ایران در سال ۱۳۹۶، معلولیت شایعترین دلیل طرد از مدرسه در ایران بوده است.
به نظر میرسد که دلایل متعددی برای حذف کودکان معلول از مسیر آموزش وجود دارد:
- سنجش پزشکی اجباری نوآموزان بدو ورود به مدرسه؛
- نامناسب بودن فضا و امکانات مدرسه؛
- نگرشهای تبعیضآمیز کادر مدرسه؛
- فقدان آموزش کافی برای معلمان و مدیران مدارس در زمینهی آموزش فراگیر.
در سالهای اخیر، دولت ایران تدابیری را برای بهبود دسترسی به آموزش برای کودکان معلول اتخاذ کردهاست؛ به عنوان مثال: افزایش قابلتوجه بودجهی آموزش استثنائی، ایجاد الزامات فضاسازی مناسب برای مدارس نوساز یا بازسازیشده و تهیه محتواهای آموزشی از جمله در قالب بریل یا قالبهای صوتی.
اما این اقدامات برای اطمینان از اینکه کودکان معلول میتوانند مثل بقیهی کودکان به تحصیل دسترسی داشته باشند کافی نیست. دولت ایران در سال ۲۰۰۹ به کنوانسیون حقوق معلولین سازمان ملل متحد (CRPD) پیوسته و آن را تصویب نموده است. بر اساس این کنوانسیون تضمین آموزش فراگیر در سراسر نظام آموزشوپرورش ایران بر عهدهی دولت است. براساس حق آموزش فراگیر همهی کودکان، از جمله کودکان دارای ناتوانی و کودکان بدون ناتوانی باید همراه با یکدیگر در کلاسهای درس در مدارس عادی درس بخوانند و در صورت لزوم حمایتهای لازم برای آنها در مدارس عادی فراهم شود. تحقیقات نشان میدهد که آموزش فراگیر باعث بهبود یادگیری همهٔ دانشآموزان میشود و کلیشههای نادرست در مورد افراد معلول را در جامعه کاهش میدهد. [بدین ترتیب کودکان از دوران دانشآموزی یاد میگیرند که فارغ از تفاوتها در کنار یکدیگر زندگی کنند و اساس جامعهای «شامل» از دوران مدرسه پیریزی میشود.]
این گزارش مبتنی بر تحقیقی است که توسط دیدهبان حقوق بشر و مرکز حقوق بشر در ایران بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ انجام شده. (از جمله ۳۷ مصاحبه با مردم ایران: کودکان معلول، والدین کودکان معلول، فعالان مدنی و کارمندان دولت.)
هیچ کودکی نباید آموزشناپذیر در نظر گرفته شود و یا به هر دلیل دیگری از تحصیل محروم شود. قانون بینالمللی، کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت سازمان ملل متحد (CRPD)، که ایران در سال ۲۰۰۹ آن را تصویب کرده است، حق برخورداری از کیفیت آموزش فراگیر برای کودکان دارای معلولیت را تضمین میکند. قانون اساسی ایران نیز آموزش رایگان را تا پایان دبیرستان تضمین کرده است.
در این گزارش موانع متعددی بر سر راه دسترسی کودکان معلول به یک آموزش با کیفیت و فراگیر شناسایی شدهاست. به طور کلی به نظر میرسد که دختران معلول، کودکان دارای ناتوانیهای ذهنی واوتیسم و کودکان ناتوان و کمتوان در مناطق دورافتاده یا روستایی به احتمال زیاد از مسیر آموزش حذف میشوند.
دختران معلول، کودکان دارای ناتوانیهای ذهنی و اوتیسم و کودکان ناتوان و کمتوان در مناطق دورافتاده یا روستایی به احتمال زیاد از مسیر آموزش حذف میشوند.
یک مانع بزرگ در مسیر آموزش کودکان معلول «انگ خوردن» و فقدان اطلاعات دربارهٔ حق تحصیل در میان والدین است. بسیاری از والدین اذعان داشتهاند که از قضاوت اجتماعی میترسند. قضاوتهایی که به اشتباه ناتوانی کودک را به گناهان والدین یا نقصهای ژنتیکی نسبت میدهند. علاوه بر این، فرزندان آنها – هم کودکان معلول و هم کودکان خواهر و برادر بدون معلول – در مدرسه مورد قلدری و تمسخر بقیهٔ بچهها قرار میگیرند.
یکی دیگر از موانع مهم برای کودکان معلول برای دسترسی به کیفیت آموزش، سنجش اجباری پزشکی بدو ورود به مدرسه است [که برای ثبتنام در پیشدبستانی و مدارس ابتدایی اجباری است]. همهٔ کودکان ایرانی قبل از ثبتنام در مدارس باید در این سنجش شرکت کنند. این ارزیابی بر اساس معیار IQ (بهرهٔ هوش) مشخص میکند که اولاً آیا کودکان قابل آموزش هستند یا نه و ثانیاً آیا میتوانند به مدرسهٔ معمولی بروند و یا اینکه باید به مدرسه استثنایی بروند. کودکان با بهرهٔ هوشی کمتر از ۷۰ دارای ناتوانی ذهنی در نظر گرفته میشوند. آنهایی که ضریب هوشی بین ۵۰ تا ۷۰ دارند، برچسب «آموزشناپذیر»میخورند و نمیتوانند به هیچ مدرسهای [حتی مدارس استثنائی] بروند.
یکی از والدین توضیح داد که دختر ۷ سالهاش، که نابینا است و در برقراری ارتباط مشکل دارد، پس از شرکت در ارزیابی بدو ورود نوآموزان «آموزشناپذیر» تشخیص داده شده است:
«روزی که به من گفتند که دخترم حتی نمیتواند در مدرسهٔ استثنائی درس بخواند، یکی از بدترین روزهای زندگیام بود … همهٔ لوازم مدرسه را برایش خریده بودم. اما روز سنجش، دخترم به هیچکدام از سؤالها جواب نداد، و آقایی که آنجا بود گفت که او «آموزشپذیر» نیست. من تمام مسیر را تا خانه گریه کردم. من میخواهم که او هم مثل بقیهٔ بچهها به مدرسه برود. »
براساس گزارش سازمان آموزش استثنائی ایران، در سال ۱۳۹۶، ۱۵۷۰ مدرسهٔ استثنائی در ایران وجود داشته است؛ برخی از این مدارس به لحاظ نوع ناتوانی تخصصی هستند، و برخی دیگر، به ویژه در مناطق روستایی، کودکان با ناتوانیهای مختلف را پذیرش میکنند. مدارس استثنائی کودکان را براساس ناتوانیشان غربال میکنند و حق کودکان را برای داشتن آموزش فراگیر و باکیفیت نقض میکنند.
در برخی موارد، مدارس عادی از پذیرش بعضی از کودکان معلول که سنجش اجباری بدو ورود را پشتسر گذاشتهاند، خودداری میکنند. والدین باید از موانع بسیاری عبور کنند و به دنبال چندین مدرسه باشند تا در نهایت بتوانند فرزند خود را در یک مدرسهٔ عادی ثبتنام کنند و اغلب مجبورند با مدیرانی که در مقابل ثبتنام فرزندانشان مقاومت دارند، سر و کله بزنند.
کودکان ناتوانی که سرانجام در مدارس ثبتنام میکنند، با موانع مختلفی برای دسترسی به آموزش با کیفیت مواجه هستند. ازساختمانهای غیرقابلدسترس گرفته تا کلاسها و توالتهایی که برای این بچهها مناسب نیست، و/یا فقدان کمک و پشتیبانی، و نیز در زمینهی امکانات مناسب آموزشی. مناسبسازی فضا و امکانات برای دانشآموزان دارای ناتوانی یکی از مؤلفههای کلیدی حق آموزش فراگیر است. مناسبسازی فضا و امکانات شامل موارد زیر است: تهیهٔ سمعک، فراهم کردن محتواهای آموزشی به صورت بریل یا کتابهای صوتی، یا تصویری مناسب و کتابهای درسی مناسب یا آسانسازی شده، تدریس به زبان اشاره برای کودکان مبتلا به ناتوانیهای شنوایی. همچنین ایجاد تغییرات در فضای ساختمانی مدارس، مانند سراشیبیها برای کودکانی که از صندلیهای چرخدار استفاده میکنند؛ و نیز افزایش تعداد نیروی انسانی آموزشدیدهٔ اضافی در مدرسه برای کمک به کودکانی که به کمک بیشتری در زمینهٔ مراقبت از خود، چگونگی رفتار در مدرسه و یا سایر حمایتهای مورد نیاز در کلاس درس نیاز دارند. عدم ارائهٔ امکانات و نامناسب بودن فضای مدرسه برای کودکان معلول مصداق اعمال تبعیض است.
برای مثال، کودکانی که نابینا هستند و معلمانی که با آنها مصاحبه شد گفتند که کتابهای درسی صوتی و بریل اغلب دیر میرسند، ناقص یا قدیمی هستند و به طور کلی کیفیت پایینی دارند.
عدم دسترسی و عدم وجود امکانات مناسب در مدارس خیلی اوقات به این معناست که والدین باید با فرزندانشان به مدرسه بروند تا خودشان آنها را در مدرسه از جایی به جای دیگر ببرند یا از فرزندانشان مراقبت کنند. این موانع همچنین ممکن است برخی از کودکان معلول را مجبور کند که مدرسه را ترک کنند یا در مدرسهای دور از خانه ثبتنام کنند یا اینکه هیچ چارهای جز رفتن به یک مدرسهٔ استثنائی شبانهروزی نداشته باشند؛ مدارسی که در آنها کودکان اغلب ماهها جدا از خانوادههای خود زندگی میکنند.
نجمه، یکی از مادران، توضیح داد که چطور سه سال متوالی هر روز به مدرسهٔ دخترش میرفته تا به شبنم ۹ سالهاش، کمک کند تا به دستشوئی غیرقابل دسترس مدرسه برود. نجمه گفت:
«آنها [کادر مدرسه] پیشنهاد کردند که من شبنم را پوشک کنم، اما شبنم اصلاً پوشک را نمیپذیرفت.»
کادر مدرسه به نجمه اجازه نمی دادند که در داخل مدرسه بماند، بنابراین او هر روز در داخل اتومبیلش مینشست [تا در هنگام لزوم به شبنم کمک کند].
«وقتی پدر شبنم مریض شد، من هم مجبور شدم از او مراقبت کنم. به همین دلیل، برخی اوقات نمیتوانستم به مدرسه بروم و شبنم مجبور بود کل روز را بدون رفتن به دستشویی سر کند.»
آموزش معلمان در زمینهٔ آموزش فراگیر در ایران محدود است و یکی از موانع برای دستیابی کودکان دارای ناتوانی به آموزش باکیفیت محسوب میشود. روشها و اصول آموزش فراگیر در برنامههای درسی تربیت معلم در همهٔ دانشگاهها وجود ندارد، بلکه آموزش استثنائی به عنوان یک برنامهٔ درسی جداگانه در برخی از رشته/دانشگاهها ارائه میشود. معلمان جدید یا به عنوان معلمان آموزش استثنائی و یا به عنوان معلمان عادی بدون فراگرفتن مهارتها و دانش مورد نیاز برای آموزش فراگیر فارغالتحصیل میشوند.
کمیتهٔ حقوق افراد دارای معلولیت سازمان ملل متحد، که بر تعهدات کشورهای عضو کنوانسیون CRPD نظارت دارد، در بررسی ۲۰۱۷ خود بر بسیاری از یافتههای این گزارش صحه گذاشت. این کمیته از نرخ پایین تحصیل در مدارس استثنائی، تعداد کم کودکان در مدارس عادی، و شکاف میان دختران و پسران معلول در مدارس عادی انتقاد کرد. همچنین در مورد عدم وجود تدابیری برای آموزش معلمان، دستاندرکاران آموزش و والدین در مورد آموزش فراگیر و نیز نبود امکانات متعارف و حمایت کافی از دانشآموزان دارای ناتوانی در محیط مدارس نگرانی خود را ابراز نمود.
دولت ایران باید رویکرد خود را نسبت به آموزش کودکان دارای معلولیت متحول کند و رویکرد حقوق بشری را جایگزین رویکرد فعلی کند. باید همه فعالیتهای سیاستگذاری، برنامهریزی و نظارت را به گونهای تدوین کند که همهٔ کودکان، بدون توجه به معلولیت، بتوانند از آموزش با کیفیت فراگیر به طور برابر بهرهمند شوند. برای انجام این تعهد، دولت باید به سنجشهای تبعیضآمیز بدو ورود به مدرسه پایان دهد و از فضاسازی و امکانات مناسب در مدارس اطمینان حاصل کند. سیستم آموزشی، از جمله معلمان، محیط مدرسه و روشهای آموزشی باید اصلاح شوند تا نیازهای فراگیران مختلف را برآورده سازند. عدم موفقیت در انجام این کار میتواند به این معنا باشد که هزاران کودک در ایران از تحصیل طرد شوند و از یکی از مهمترین مسیرها برای مشارکت و کمک به جامعه در طول زندگی خود محروم بمانند.
نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای مطالعات برنامه درسی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.