چگونه کودکان میتوانند جهان را تغییر دهند؟
(به مناسبت ۱۳ آبان – روز دانشآموز)
دانشآموز کیست؟ کودکی سادهدل که حفظ کردن کتابهای درسی تنها مسئولیت زندگیاش است؟ نوجوانی پر شر و شور که باید تأدیب شود و انضباط مدرسه را رعایت کند؟ دختر یا پسری که ورای آنچه والدینش و مدرسه به او آموختهاند، اندیشه و خواستهای ندارد؟ انسانی نارس و ناتوان که در برابر خشونت و سختی هیچ اقدامی از او بر نمیآید؟
در روز دانشآموز، مروری میکنیم بر زندگی و فعالیتهای چند کودک و نوجوان، که کوششهایشان نشان میدهد آنان بسیار بیش از آنچه ما بزرگسالان اغلب میپنداریم، اشخاصیاند دارای توان تفکر، مسئولیتپذیری، همدلی، استقامت و تأثیرگذاری.
***
آنیتا خوشواها، ۱۵ ساله، هند
«دختران آزادند همچون زنبورهای عسل پرواز کنند و زندگیشان را همچون عسل شیرین سازند.»
«در هند از دخترانی که در طبقات پایین جامعه متولد میشوند، انتظار میرود زندگیشان به چوپانی و یا ازدواج در سنین پایین و بچهی زیاد به دنیا آوردن بگذرد – اما برای آنیتا خوشواها این پیشبینی درست نبود. آنیتا وقتی ۶ ساله بود، خیلی دلش میخواست به مدرسه برود و سرانجام با کمک معلم مدرسه، توانست والدینش را راضی به این کار کند.
پس از تحصیل رایگان در دورهی ابتدایی، آنیتا شهریهی مدرسهاش را از تدریس به کودکان دیگر و شاگردی نزد زنبوردارها به دست میآورد. آنیتا که در زنبورداری آموخته بود برای رسیدن به خواستههایش، رنج و سختی را نیز تاب بیاورد، در ۱۵ سالگی جسورانه از ازدواج خودداری کرد. او چهار روز تظاهر به اعتصاب غذا کرد تا نهایتاً پدر و مادرش تسلیم انتخاب او شدند.
زنبورداری آرزوی آنیتا بود، اما عسلسازی کاری خطرناک بود و فقط برای مردها مناسب تلقی میشد. آنیتا از زنبور نمیترسید. او یک سال پولهایش را جمع کرد تا توانست یک کندو با یک زنبور ملکه بخرد. وقتی کندو شروع به عسل دادن کرد، کندوی دوم را خرید. همه میگفتند آنیتا دیوانه شده است. وقتی زنبورها میگزیدندش، دیگران به او میخندیدند؛ اما وقتی کارش سودآور شد مردم دیگر سر به سرش نگذاشتند.
حالا حتی به او ملکهی زنبور عسل نیز میگویند. بعد از چهار سال، آنیتا بیش از صد کندو داشت. دوچرخه خرید و در کالج ثبت نام کرد. موفقیت او در خانوادههای دیگر این امید را به وجود آورد که زنبورداری کنند. در پوستری که سازمان یونیسف منتشر کرد، او را دختری نامیدهاند که به رفع تعصب جنسیتی کمک کرده است و الهامبخش میلیونها دختر هندی شده است. امروز، در دهکدهی آنیتا، تمام دختران به مدرسه میروند.
***
امانوئل باگوال، ۱۴ ساله، فیلیپین
«اگر خواهانِ تغییر هستید، باید از درونِ خود آغاز کنید.»
«به آموختن عشق بورزید تا متقابلاْ به شما عشق بورزد و شما را قادر سازد تا جهانتان را تغییر دهید.»
امانوئل وقتی کلاس هشتم بود، جملهی بالا را از سخنرانی که میهمان مدرسهشان بود به گوش جان شنید. امانوئل که دوست داشت «ام» صدایش بزنند، میخواست درس بخواند، اما بچههای دیگر که مدرسه را ترک کرده و به دار و دستههای تبهکار پیوسته بودند، دستش میانداختند که مدرسه را ول کن و عضو دار و دستهی ما بشو.
اینقدر اذیت و آزارش کردند که اِم چارهای ندید جز اینکه عضو یکی از آن دار و دستهها بشود. سخنران میهمان هم گفت که او هم وسوسه میشده که مدرسه را رها کند، اما به جایش تصمیم گرفته با کسانی که تهدیدش میکردند از راه درس خواندن بجنگد؛ او گفت از فقیر بودن خودش احساس شرمندگی میکرده، در زاغهها و بزرگ شده، و برای اینکه چیزی پیدا کند در زبالهها میگشته است.
«ام» هم در فقر زندگی میکرد. وقتی ۹ سالش بود، ساعت ۳ صبح بیدار میشد تا کامیون را بشوید و در زبالهها میگشت تا چیزی پیدا کند و بفروشد. آخر هفتهها با چرخدستی ذرت میفروخت تا خرج مدرسهاش را در بیاورد. بعد از مراسم سخنرانی، امانوئل جناب سخنران یعنی آقای مرنین مانالایسای را ملاقات کرد؛ همان کسی که باعث شد زندگیِ ام تغییر کند.
ام با اشتیاق به باشگاه او به نام «۸۵۸۶» ملحق شد و بعدتر به گروه «جمعیت نوجوانان پرشور» پیوست که در مناطق فقیرنشین برای کودکان غذا تهیه میکرد و کمکهای اولیهی پزشکی انجام میداد تا مانع از ملحق شدن آنها به دارودستههای تبهکار، موادفروش و باندهای سرقت شود.
امانوئل با چرخدستیاش کتاب و انواع لوازم مورد نیاز مدرسه را میبرد که به درد آموزش ابتدایی کودکان میخورد. مدتی بعد، او مؤسسهی «مراقب حقوق خودت باش!» را تأسیس کرد تا با آموزش والدین، مربیان و کودکان از وسعت چرخهی سوءاستفاده و اذیت و آزار کودکان بکاهد.
حالا دیگر «ام» در جوانیاش به یک فعال شناخته شده در زمینهی حقوق کودکان کار تبدیل شده و میکوشد تا شرایط تحصیل و زندگی خوب را برای کودکانی که همچون خود او شرایط دشواری دارند، فراهم کند. او برای تداوم کارش، در برابر رسومات و سنتهای آسیبرسان و نیز در برابر تهدیدهای مالی و جانی ایستادگی کرده و میکند.
***
شانِن کوستاچین، ۱۳ ساله، کانادا
کودکان بومیِ سرخپوست در کانادا با تبعیض روبهرو هستند و حقوقشان نقض میشود. در مقایسه با کودکان غیربومی آمار ترک تحصیل، اعتیاد، مرگ و میرِ ناشی از بیماری و خودکشی کودکان بومی بیشتر است. فقر سبب میشود تا کودکان بیشتری در دارالتأدیبها و نوانخانهها تحت مراقبت قرار بگیرند. آلودگی و تغییرات آب و هوایی نیز تأثیر مخرب زیادی بر زندگی بومیانِ سراسر جهان دارد.
شانن کوستاچین، یکی از سرخپوستان بومیِ کاناداست که در ۱۳ سالگی، برای ایجاد مدرسهای شایسته و کارآمد برای کودکان سرخپوست تلاش میکرد.
***
«مدرسه، فرصتی است برای امیدها و رؤیاهای آینده. ما میخواهیم همان امیدهایی را داشته باشیم که هر دانشآموز کاناداییِ دیگر دارد.»
شانن وقتی صدها تظاهرکننده را در محوطهی چمن مجلس کانادا دید تنش لرزید. حضور دوستانش، خانوادهاش و دیگران مشوقی بود تا صحبتهایش را ادامه بدهد. او وضعیت نابهسامان سازههای سیار مستقر در محل اسکان دورافتادهی سرخپوستان در «آتاواپکات» را توصیف کرد. «میخواهم برایتان بگویم چه حالی دارد وقتی هیچوقت از شروع مدرسه خوشحال نشوید. سخت است وقتی همهی همکلاسیهایشان سردشان است احساس رضایت کنید. وقتی در مدرسه امکاناتی مثل کتابخانه نداشته باشید، نمیتوانید بهراحتی فکر کنید که بعداً انسان مهمی خواهید شد.»
زمانی که مدرسهی شانن با گازوییل آلوده شد، دولت موقتاً سازههای سیار برایشان آورده بود؛ اما هنگامی که برای سومین بار به قولشان برای ساختن یک مدرسهی جدید عمل نکردند، شانن با کل همشاگردیهای کلاس هشتمیاش از خیر گردش علمی سالانهی خود گذشتند تا برای اعتراض به دولت به «اوتاوا» سفر کنند.
«امروز من ناراضیام، چرا که مقامِ مسئول امور بومیان به من گفت که هیچ بودجهای برای ساخت مدرسهی جدید در کار نیست. حرفش را باور نکردم! وقتی ]برای خداحافظی[ دست دادیم، به او گفتم که بچهها از خواستههایشان دست نمیکشند.»
شانن فیلمی ساخت تا دانشآموزان را تشویق کند به دولت نامه بنویسند و خواستار همان حقوق و بودجهای شوند که به سایر کودکان کانادایی اختصاص مییابد. این بزرگترین جنبش حقوقی کودکان در کانادا، دولت را مجبور کرد تا سرانجام به وعدهاش عمل کند. اما شانن هرگز مدرسهی جدیدش را ندید، او پیش از تولد ۱۶ سالگیاش در یک حادثهی رانندگی در گذشت. حالا دوستانش کارزارِ عدالت آموزشی برای سرخپوستان بومی کانادا را «رؤیای شانِن» نام نهادهاند. رؤیای شانن، هنوز دنبال میشود.
***
هانوول پارک، ۱۷ ساله، کرهی جنوبی
«من سه ساعت برای خواب وقت دارم. از ساعت ۲ تا ۵ صبح میخوابم. دو ساعت وقت مطالعه برای خودم دارم، و از ساعت ۹ تا ۵ عصر مدرسه میروم. وقتی از مدرسه به خانه بر میگردم، غذا میخورم و از ۶ عصر تا ۹ شب مطالعهی آزاد دارم، یک درس اختصاصی از ۹ شب تا ۱۱ دارم و بعد هم دوباره از ساعت ۱۱ شب تا ۲ نیمهشب برای دل خودم مطالعه میکنم.» (پسری ۱۴ ساله از کرهی جنوبی)
بسیاری از خانوادهها به بچههایشان فشار میآورند تا درس بخوانند و آنها را از زندگی خوب، بازی گروهی و اوقات فراغت مفید محروم میکنند. دانشآموزان کرهی جنوبی بالاترین نمرههای آزمون را در دنیا دارند، اما یکی از بالاترین نرخهای خودکشی نوجوانان در جهان را هم دارند.
علاوه بر این، قلدری، خشونت کلامی، طرد و تحقیر هم در محیطهای رقابتی بیشتر واقع میشوند. داستان هانوول پارک، نمونهای است در همین باره:
هانوول میگوید: بیدلیل سیلی خوردهام. روی صورتم یک جای زخم دارم و چشمهایم ضربه دیده است. یکی از بچه قلدرها وسایلم را دزدید و آنها را فروخت. گندهلاتها صندلیها را به سمت من انداختند و کولهپشتیام را از پنجره به بیرون پرت کردند. آنها با بدجنسی و غرضورزی شایعاتی درمورد من پخش میکردند، پشت سرم حرف میزدند. من را توی کلاس نگه میداشتند و از بازی و فعالیت محرومم میکردند. به پدر و مادرم هم گفتم، اما آنها قضیه را جدی نگرفتند. به مسئولان مدرسه هم گفتم، اما آنها از من خواستند که سکوت کنم. رفتار این قلدرها و لاتها با من اینقدر بد بود که سعی کردم از طبقهی چهارم مدرسه جلوی چشم معلمها بپرم پایین، اما پلیس آمد و جلویم را گرفت. مدتی در اتاقم در تاریکی و در وضعیتی عصبی ماندم. حالا هم دارم فیلم ویدیویی میسازم تا آگاهی مردم را نسبت به قلدری در مدرسه بالا ببرم به این امید که دیگران زجری را نکشند که من در ۶ سال سکوت کشیدم.
قلدری کردن آنقدر وحشتناک شده بود که میخواستم خودم را بکشم.
کارشناسان و متخصصان میگویند خشونت و خودکشی در مدارس کرهی جنوبی امری جدی و معمول است، و تاحدودی نتیجهی برنامههای رقابتی مدارس است که صرفاً روی دستآوردهای درسی متمرکز میشود، به جای آنکه روی شخصیت جامع و متعادل دانشآموز تأکید کنند. برای به دست آوردن موفقیتهای درسی فشار زیادی روی نوجوانان است. نتیجه میتواند این باشد که آنها در جمع پرخاشگرانه رفتار کنند و افراد ضعیف و بیدفاع گروه را هدف بگیرند.
منبع:
مطالب این نوشتار عمدتاً از کتاب «حقوق ما: چگونه کودکان میتوانند جهان را تغییر دهند؟» اقتباس شدهاند. این کتاب، نوشتهی جانت ویلسون، به بررسی زندگی کودکانی میپردازد که برای احقاق حقوق خودشان یا کودکان دیگر، دست به کار شدهاند.
این کتاب با ترجمهی «لیلی برات زاده»، توسط «کتاب مریم (وابسته به نشر مرکز)» منتشر شده است.
در این نوشتار، برشهای نقل شده از کتاب با رجوع به منابع دیگر تکمیل و بعضاً تصحیح شدهاند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.