هدیه به زمین
- زمین مهربان، دوستت داریم. ممنون که به ما صندلی میدی که روی اون بشینیم.
- اگر میشه چمنات را بزرگ کن تا بشن درخت زیبا…
- دوست دارم به زمین دونهی گل هدیه بدم تا اون رو بخوره و او هم به من گل هدیه میده.
- ممنون که به ما روغن دادی. دلم میخواد بهت یک اسباببازی بدم که باهاش بازی کنی.
اینها بخشی از حرفهای بچههای پیشدبستانی طلوع بود بعد از اینکه داستانها و اسطورههای درخت و زمین را شنیدند و برای زمین و درختان نقاشی کشیدند.
معلم کلاس را اینگونه شروع کرد:
«بچهها در سالهای خیلی دور آدمها باور داشتند که زمین همچون مادر است.
میدانید چرا؟
چون از آدمها مراقبت میکند، به وسیلهی چشمهها به آدمها آب میدهد و با درختانش به آدمها میوه و غذا میدهد و هوا را پاک میکند. آدمها را روی خودش میخواباند، دشتهایی زیبا دارد که آدمها از دیدنش لذت ببرند و وقتی که آدمها میمیرند آنها را در آغوش میگیرد تا نترسند و سپس آنها را به یک دنیای دیگر میبرد.
همیشه زمین به ما هدیه میدهد، امروز ما میخواهیم به زمین هدیه بدهیم تا سرسبز و زیبا باشد…»
بچهها در این روز با اسطورههایی درباره زمین و درختان آشنا شدند. داستان باغچه پسرک را با هم خواندند. داستانی که دربارهی پسری است که در شهری زندگی میکند که هیچ چیز سرسبزی در آن نیست. او باغچه خود را در کنار ریل راه آهن خرابی درست میکند. و کم کم همه کودکان شهر او را یاری میکنند تا اینکه روزی مردم شهر میبینند کل شهر سرسبز و پر نشاط شده است.
سپس کودکان نقاشیای با این موضوع کشیدند که: دوست دارید به درختان و زمین چه چیزی بگویید و چه چیزی را هدیه بدهید؟
بعد بچهها به پیشنهاد یکی از دوستانشان با زدن ماسکهایی نمایش رستن گیاهان را با آهنگ «خورشید خانم آفتاب کن» اجرا کردند.
در انتها مربی با استفاده از کتاب باغبانی برای بچهها مراحل کاشت یک گیاه در گلدان را برای بچهها توضیح داد. بچهها به چهار گروه سه نفره تقسیم شدند. به هر گروه یک گلدان داده شد. گلدانها قوطیهای شیر خشکی بودند که رنگ شده بودند.
در هر گروه، یک نفر سنگ مناسبی را انتخاب میکرد و ته گلدان میگذاشت؛ یک نفر در گلدان خاک میریخت و نفر سوم گل را در درون گلدان میگذاشت و به گلدان خاک اضافه میکرد. کودکان با کمک معلم گلدانهایشان را در موسسه نصب کردند و تلاش کردند تا زمین را زیباتر کنند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.