معلّمان بزرگ ایران (معرفی کتاب همراه با نمونه مطلب)

معلّمان بزرگ ایران

(معرفی کتاب همراه با نمونه مطلب)

مشخصات کتابشناسی

نام کتاب: معلمان بزرگ ایران، جلد اول

نویسنده: اسفندیار معتمدی

ناشر: انتشارات مدرسه

 

پرورشکاران و بیدارگران جامعه ما چه کسانی بودند؟ کجا درس آموزگاری و بیدارگری آموختند؟ چگونه کودکان و نوجوانان «گریزپا» سواد خواندن و نوشتن یاد گرفتند؟ …

برای پاسخ به این پرسش‌ها بود که این کتاب تألیف شد تا خوانندگان بدانند در طول حدود یک قرن گذشته چه کسانی از جان مایه گذاشتند، سوختند و ساختند.

روزی که حاج میرزاحسن رشدیه مدرسه به راه انداخت (۱۳۷۶ خ) دو یا سه درصد مردم هم سواد خواندن و نوشتن نداشتند، یک مامای تحصیل کرده نداشتیم، از پزشک و مهندس و قاضی تحصیل کرده هم خبری نبود.

روزی که میرزا احمدخان بدر «نصیرالدوله» اداره وزارت معارف را برعهده گرفت (۱۲۹۷خ)، ایران در جنگ جهانی، قحطی، خشکسالی، ناامنی وبا و فقر بود. او با دست خالی دارالمعلمین و دارالمعلمات و مدرسه‌های دولتی را پایه گذاشت و آموزش و پرورش نوپا را که از رونق افتاده بود، جانی تازه بخشید.

سال‌ها بعد، تعداد مدارس افزایش یافت تا آن که در ۱۳۰۷ برای تأمین دبیر دبیرستان‌ها، دارالمعلمین عالی (دانشسرای عالی) گشایش یافت. پنج سال بعد قانون تأسیس دانشسراهای مقدماتی به تصویب مجلس رسید و در مدت ۵ سال ۲۵ دانشسرا تشکیل شد. در دانشسرای عالی و دانشسراهای مقدماتی مجرب‌ترین مدرسان چون عباس اقبال آشتیانی، غلامحسین رهنما، فاضل تونی، عبدالعظیم خان قریب، حبیب الله ذوالفنون، دکتر علی اکبر سیاسی، دکتر عیسی صدیق، دکتر رضا زاده شفق، بدیع الزمان فروزانفر به تدریس پرداختند و معلمان بزرگی چون کمال جناب، دکتر علی محمد کاردان، پرویز شهریاری، دکتر محمدامین ریاحی و استاد احمد صافی و… را تربیت کردند.

این دست‌پروردگان مراکز تربیت معلم بودند که شوق آموختن را در کودکان و نوجوانان کشور دمیدند و سطح سواد خواندن و نوشتن را از ۲ تا ۳ درصد به حدود ۹۰ درصد رساندند و پایه و مایه‌‌ای شدند تا جوانان به سوی دانشگاهها روانه شوند و دانش و مهارت‌های پزشکی و مهندسی و… را بیاموزند و بهداشت و عمران و اقتصاد و بطور کلی ساختن ایران نو را بر عهده گیرند.

این کتاب مجموعه مقاله‌هایی است که به پاس حق‌شناسی از معلمان بزرگ، اثرگذار و ماندگار ایران معاصر نوشته شد؛ معلمانی که هر یک نمونه و الگویی از فضیلت، صداقت، پژوهشگری، خیرخواهی، دانش‌پروری و ایران‌دوستی بوده‌‌اند و می‌توانند سرمشقی ارزنده برای جوانان کشور به ویژه نومعلمان باشند.

اما معلمان بزرگ کدامند؟ ویژگی‌های آنان چیست؟ چگونه شناخته و برگزیده شده‌اند؟

در ادامه بخشی از مقاله‌ای از این کتاب در مورد استاد پرویز شهریاری آورده شده است:

پرویز شهریاری (۱۳۰۵ – ۱۳۹۱ ش)

«وقتی پدرم مرد، وضع ما بد بود، بدتر هم شد به نحوی که گاهی در تمام روز، یک تکه نان گیرمان نمی‌آمد تا بخوریم. مادر به زحمت و با هزار کاری که می‌کرد، ما را اداره می‌کرد. من و هرمز [برادرم] چون کمی بزرگتر بودیم، قادر بودیم قدری کمکش کنیم، در واقع انواع کارها را انجام دادیم؛ از بنایی گرفته تا خشت مالی و هزار کار دیگر، تا بتوانیم کمک خرج خانواده باشیم.»

آنچه در بالا خواندیم، بخشی از گفت‌وگوی استاد پرویز شهریاری است که در تیرماه ۱۳۸۱ در زندگینامه او، از انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ و در مجلس بزرگداشت ایشان منتشر شد. پرویز شهریاری یکی از معلمان مؤثر و از چهره‌های ماندگار در آموزش و پرورش ایران معاصر است. او در یکی از فقیرترین محله‌های کرمان به نام دولت خانه! به دنیا آمد. خانواده‌‌اش زرتشتی بودند. پدرش کارگر کشاورزی بود که ظلم ارباب را تحمل نکرد و به کار در کارخانه ریسندگی خورشید » که تازه در کرمان تأسیس شده بود، پرداخت. اما تغییر محیط کار از فضای باز و آزاد کشاورزی در مزرعه به فضای بسته و بی‌روح سالن ریسندگی، او را بیمار کرد و «شهریار دهقان» در زمستان ۱۳۱۷ در ۴۶ سالگی از دنیا رفت و اداره زندگی اختر، پرویز، هرمز و سهراب را به همسرش گلستان سپرد تا با پنبه‌پاک کنی، نخ‌ریسی و پشم‌ریسی، زندگی بخور و نمیری فراهم کند و آن‌ها را به مدرسه بفرستد تا کمال یابند و مؤثر شوند.

پرویز در مهرماه ۱۳۱۱ در دبستان کاویانی کرمان به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۱۸ به دبیرستان ایرانشهر رفت و دوره سه ساله آن را گذراند و وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد (۱۳۲۱) دوره دوساله دانشسرا را با موفقیت طی کرد و شاگرد اول شد و برای ادامه تحصیل به تهران اعزام گردید. او پس از یک سال کلاس مقدماتی دانشکده ادبیات، برای گرفتن دیپلم کامل متوسطه، وارد دانشکده علوم در رشته ریاضی شد (۱۳۲۴). دوره تحصیلات دانشگاهی استاد پرویز شهریاری با فعالیت‌های سیاسی شدید دانشجویان و اعتصابات و تعطیلی کلاس‌های درس هم‌زمان بود. در نتیجه او، به جای سه سال، پس از ۹ سال، درجه لیسانس خود را از دانشسرای عالی تهران دریافت کرد. پس از آن بود که با حکم وزارت فرهنگ، به دبیری دبیرستان‌های شیراز منصوب شد و به شیراز رفت (۱۳۳۳).

استاد شهریاری متجاوز از ۵۰ سال در دبیرستان‌ها، دانشکده فنی دانشگاه تهران و دانشسرای عالی (شبانه و روزانه) تدریس کرده بود. بیشترین فعالیت‌های علمی و آموزشی او در زمینه ریاضیات بود.

او بر این باور بود که:

ریاضیات تنها ابزار کار مهندسان و فیزیکدانان و اخترشناسان نیست. ریاضیات می‌تواند به پژوهشگران تاریخ، به روان‌شناسان و حتی به نویسندگان و شاعران هم کمک کند و اثرهای آنها را غنی‌تر و معتبرتر سازد. به جز اینها، ریاضیات سرشار از«زیبایی» است و حیف است که هنرمندان و نویسندگان پر تکاپوی ما، از شناخت و درک این «زیبایی» محروم باشند. [باقرزاده، ۱۳۸۰]

استاد پرویز شهریاری به دنبال پرورش انسان‌های همه‌جانبه بود. او گرچه به ریاضیات عشق می‌ورزید، اما در پاسخ به یک پرسشگر که از او نظرش را درباره هنر و ادبیات می‌پرسد، چنین جواب می‌گوید: «آدم‌های تک‌بعدی، نه خودشان زندگی درونی شایسته‌‌ای دارند و نه می‌توانند معلم زندگی دیگران باشند. جهان پیرامون ما، هم جهان ریاضی است، هم جهان فیزیکی و هم جهان فلسفی و هنری.

ریاضی‌دانی که جز رابطه‌ها و قانون‌های ریاضی، به چیز دیگری کار ندارد، به دسته یا محور مکانیکی ماشینی می‌ماند که تنها می‌تواند وسیله معینی را با اندازه و وزن معین، از جایی به جایی دیگر منتقل کند… و البته این شایسته یک انسان نیست.

ریاضی‌دان نه تنها باید با هنر و ادبیات آشنا باشد، بلکه باید به این آفریده‌های زیبای روح انسانی عشق بورزد، نه تنها هنر و ادبیات! ریاضیدان باید به تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعی علاقه‌مند باشد، موسیقی را دوست داشته باشد و از سفر خوب لذت ببرد. کوتاه سخن، انسان باشد. بدون این، ریاضی‌دان حتی ریاضی‌دان هم نیست [انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۱].»

استاد شهریاری که در سال ۱۳۳۴ ازدواج کرد دارای چهار فرزند به نام‌های شهریار، مژده، شروین و توکا بود که همگی تحصیلات عالی دارند. تا زنده بود غم از دست دادن دختر هشت ساله‌‌اش به نام مرجان را در دل داشت و به نام و یاد او بود که دبیرستان دخترانه مرجان و گروه فرهنگی مرجان را بر پا کرد و مرجان‌های دیگری پرورش داد. او که با همه سختی‌ها و مشکلات ساخت و بر بسیاری از آن‌ها چیره شد، از زندگی خود چنین گفت:

«من از گذشته خود راضی‌ام. سعی می‌کنم «از خود راضی» نباشم، ولی از خودم ناراضی نیستم. هرگز نخواسته‌‌ام به جای کس دیگری باشم. بسیار پیش آمده که نگران و حتی وحشت‌زده شده‌‌ام، نگران از سرنوشت همسر و فرزندانم، و وحشت از این که نتوانسته‌‌ام با معیارهای انسانی، شوهر خوبی برای همسرم و پدر خوبی برای فرزندانم باشم. ولی این احساس‌ها، غالباً زودگذر بوده‌‌اند و دوباره با همه توانم، کارم و هدفم را دنبال کرده‌ام. همیشه در شاهراه نبوده‌‌ام، گاه غالبا به بن‌بست رسیده‌‌ام، برگشته‌‌ام و کوچه دیگری را امتحان کرده‌ام. زندگی را جز همین تلاش و پیگیری نمی‌دانم. هر کس هر چه از دستش برمی آید، می‌کند. هرگز طعم بدبختی را نچشیده‌‌ام و همیشه خودم را خوشبخت دیده‌‌ام؛ چرا که دوستان بسیار خوب و انسانی دارم که اکثراً بیش از آنچه شایسته باشم، به من محبت می‌کنند. خانواده‌ای فداکار و سخت‌کوش دارم و خودم، اگرچه ممکن است چندان کارساز نباشم، در حد توانم تلاش کرده‌ام.»

 

 

نویسنده: مریم ترابی، دانشجوی ارشد روانشناسی تربیتی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *