مدرسه، مستعمره‌ی کنکور (معرفی یک مقاله)

 

🔹 عنوان و آدرس مقاله‌ی اصلی: مدرسه مستعمره‌ی کنکور

🔹 نویسنده: عباس کاظمی (عضو پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم)

 

بوی ماه مهر … اول هر سال تحصیلی، کودکان و نوجوانان، پرشور و شادمان (حداقل طبق تصویر تلویزیون) به سوی مدارس می‌شتابند تا برای حدود ۹ ماه، زندگی‌شان را صرف تحصیل و آماده شدن برای زندگی‌ای پربار در آینده کنند.

تصویری زیبا و وجد آفرین؛ اما امروزه چقدر می‌توان به صداقت این تصویر اطمینان داشت؟

نویسنده‌ی این مقاله، چالشی جدی را در مورد وضعیت مدارس، و نسبت نظام آموزشی فعلی با کنکور مطرح کرده است. او می‌گوید روشن است که نه تنها دانش‌آموزان در مدارس برای زندگی در اجتماع آماده نمی‌شوند، بلکه حتی می‌توان گفت که مدرسه با تعیین اولویت‌های کاذب برای دانش‌آموزان، به مانعی در برابر نهادهای دیگری تبدیل شده که می‌توانند این آمادگی را در دانش‌آموزان ایجاد کنند. طنز تلخ این است که مدرسه حتی دست بسیاری از خانواده‌ها را نیز در تربیت مطلوب فرزندانشان بسته است.

سخن نویسنده در انتهای مقاله خواندنی است: «دارد زمان آن می‌رسد که با مدرسه و با آنچه آموزش‌وپرورش نام گرفته است مبارزه کنیم. باید ببینیم مدارس با فرزندان ما و آینده آنها چه می‌کنند! نترسیم که از علم و آنچه مدرسه نام گرفته پرسش کنیم.»

برش‌هایی از این مقاله در ادامه آمده است. اصل مقاله را نیز می‌توانید در این آدرس مطالعه نمایید.

 

برش‌هایی از مقاله‌ی «مدرسه مستعمره‌ی کنکور»:

🔸یکی از مسائل هر روزه‌ی من با فرزندم که به مدرسه‌ی ابتدایی می‌رود این است که چگونه فرصت داشته باشد کتاب بخواند، ورزش کند و از زندگی و فراغت خود لذت ببرد. مدرسه در مقابل برنامه‌ی عادی زندگی قرار‌گرفته است و نه‌تنها زمان کلاس و درس بلکه زمان فراغت فرزندان را نیز مدیریت می‌کند

🔸حداقل تا آنجا که من به یاد دارم، مدرسه همیشه از زندگی بریده و خود را در چهاردیواری‌ آجری‌اش محصور کرده بود. آموزش‌وپرورش در چند سال اخیر تلاش‌‌هایی کرده تا کتاب‌های درسی خود را روزآمد‌تر کند یا استرس امتحان را از روی ذهن بچه‌های دوره ابتدایی بردارد. هرچند اینها اقداماتی نیکو هستند اما همچنان آموزش‌وپرورش نتوانسته از قیدوبند نظام کنکوری که همه زندگی ما را احاطه کرده است رهایی یابد.

🔸با اینکه حالا دیگر بسیاری از صندلی‌های دانشگاه‌ها خالی می‌ماند و در بسیاری از رشته‌ها بدون کنکور نیز امکان تحصیل هست، همچنان نظام‌های فرصت‌طلب کنکوری به سیاق گذشته برنامه‌های مدرسه را تحت تأثیر خود قرار داده‌اند و بچه‌های معصوم را درگیر تنش‌های رتبه و تست و عدد و رقابت جایگاه در آزمون‌های تستی می‌کنند.

🔸دانش‌آموزان و خانواده‌های آنها مرتب فرزندان خود را در کل مدارس کشور مورد مقایسه قرار می‌دهند و کودکان از همان ابتدا با مفهوم رتبه، مقایسه، پایین‌تر و بالاتربودن، حسادت، احساس یأس یا حس برتربودن آشنا می‌شوند.

🔸مدارس در ایران، هم کلمات و هم تصاویر را از ما گرفته‌اند و ما را در دنیای تست و کنکور و رتبه و رقابت و حسادت و نظایر آن قرار می‌دهند. آری، کلمات و تصاویر از ما سلب شده‌اند. وقتی پای کلمات و تصاویر به میان می‌آید، پای احساسات، دانش و خلاقیت هم به میان می‌آید. در عوض ما در مدارس ایرانی به جای کلمات و تصاویر، با عدد و رتبه سروکار داریم. اعداد از ما متابعت می‌خواهند و از ما می‌خواهند که خلاقیت‌مان را کنار بگذاریم و فقط گوش دهیم، از بر کنیم و سپس همان‌ها را تکرار کنیم! درنتیجه ما قدرت انتقال معنا و پیام را از دست داده‌ایم و توانمان برای گفت‌وگو با یکدیگر کاهش یافته است.

🔸پیام، روشن است: باید کلمات و تصاویر را به مدارس‌مان برگردانیم و ادبیات و هنر را سرلوحه آن قرار دهیم.

🔸امروزه مدرسه نه‌تنها ابزاری برای جامعه‌پذیری مناسب نیست بلکه با مشغول‌ساختن سایر نهادها (خانواده، گروه‌های دوستی و دانش‌آموزی) به نظام‌های پیچیده آموزش کنکوری و… قدرت و فرصت جامعه‌پذیری آنها را نیز تضعیف کرده است. در چنین وضعیتی، نسلی پرورش می‌یابد که از آموزش بسیاری از عناصر طبیعی و بدیهی زندگی باز مانده است.

🔸نکته‌ی دیگر این است که مدرسه حتی مکانی برای به‌دست‌آوردن دانش و آگاهی هم نیست؛ زیرا هنگامی که منطق کمّی و عددی بر مدرسه حاکم می‌شود جایی برای خلاقیت باقی نمی‌ماند. حالا اگر مدرسه جایی برای اجتماعی‌شدن و… نباشد پس جای چه چیزی به ‌شمار می‌رود؟ در چنین شرایطی می‌توان گفت که مدرسه مستعمره «نظام کنکور» شده است.

🔸فایرابند مقاله‌ای دارد با عنوان «چگونه باید از جامعه در برابر علم دفاع کرد». مقاله با این عبارت شروع می‌شود: «من قصد دارم از جامعه و اعضای آن در برابر همه ایدئولوژی‌ها و ازجمله علم، دفاع کنم. همه ایدئولوژی‌ها را باید در چشم‌اندازی تاریخی نگاه کرد. استدلالش ساده است! تا زمانی که علم به رهایی‌بخشی بشر کمک می‌کند سودمند است اما زمانی ‌که جباریتی برای خود فراهم ساخته و آدم‌ها را ذیل آن جباریت سرکوب می‌کند و زندگی آنها را از محتوا تهی می‌سازد، باید با آن مبارزه کرد».

دارد زمان آن می‌رسد که با مدرسه و با آنچه آموزش‌وپرورش نام گرفته است مبارزه کنیم. باید ببینیم مدارس با فرزندان ما و آینده آنها چه می‌کنند! نترسیم که از علم و آنچه مدرسه نام گرفته پرسش کنیم.

🔸آیا می‌توان به آزادسازی مدارس امید داشت؟ آیا می‌توان به این پرسش برگشت که مدارس غیر از نگه‌داشتن فرزندان ما در طول روز، قرار است چه کار دیگری برای ما انجام دهند؟ آیا می‌توان انتظار داشت که مدارس به جای کار سخت به‌اصطلاح پرورش نخبه، به ‌کار «معمولی» تربیت اجتماعی بپردازند؟ آیا می‌توان امید داشت که مدارس بگذارند بچه‌های ما زندگی و جامعه را تجربه کنند؟

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *