در زمانهی جنگ (مجموعه فعالیت برای کلاس درس)
در زمانهی جنگ (مجموعه فعالیت برای کلاس درس)
مقدمه
«همین یک سال و نیم پیش بود که در آپارتمانم در زاگرب نشسته بودم و داشتم گزارشهای سیانان را از بغداد تماشا میکردم و با خودم میگفتم :«خدایا، این آدما چطور میتونن اونجا زندگی کنن؟» سالهای سال در مورد بیروت هم همین سؤال را از خودم میپرسیدم. حالا همانجا نشستهام و دارم گزارشهای سیانان را دربارهی «سارایوو» و یا «اسلاوونسکی برود» نگاه میکنم. اما دیگر این سؤال را از خودم نمیپرسم. بعد از یک سال جنگ در کرواسی و بوسنی و هرزگوین، بعد از اینکه شهرهایی مثل «ووکوار» به کلی نابود شدند، بعد از بمباران «اوسییک» و «دوبروونیک»، دوستان خارجیام از من میپرسند: «چطوری میشه تو یه کشور در حال جنگ زندگی کرد؟ چطوری داری اونجا زندگی میکنی؟» اما حالا من میدانم که جواب دادن به این سؤال به این سادگیها نیست. …
اول بهتزده میشوی. جنگ مثل یک هیولاست. جانوری افسانهای که از یک جای دور میآید. دلت نمیخواهد باور کنی که این جانور کاری به کار زندگی تو دارد، سعی میکنی به خودت بقبولانی که همه چیز همانطور که بود باقی میماند، که این هیولا تأثیری بر زندگی تو نخواهد گذاشت، حتی وقتی داری نزدیک شدنش را حس میکنی. تا اینکه این هیولا گلویت را میگیرد. نفست طعم مرگ میگیرد، خوابهایت پر میشود از تصویرهای کابوسوار بدنهای تکهتکه شده و کمکم مرگ خودت را تصویر میکنی. به تدریج وقتی جنگ پیشتر میرود، برای خودت واقعیتی موازی میسازی: از یک طرف یک جور وسواسگونهای سعی میکنی به جیزی که پیش از این روال عادی زندگی روزمرهات بوده بچسبی، وانمود میکنی همهچیز عادی است، جنگ را نادیده میگیری. از طرف دیگر نمیتوانی آن تغییرهای عمیقی را که در زندگیات و درخودت اتفاق افتاده انکار کنی، تغییر ارزشهایت، احساساتت، واکنشها و رفتارهایت (میتونم کفش بخرم؟ اصلا این کار معنی داره؟ حق دارم که عاشق بشم؟) در دوران جنگ نحوهی نگاهت به زندگی و چیزهایی که در آن اهمیت دارند، به کلی تغییر میکند. حتی سادهترین چیزها هم دیگر آن اهمیت یا معنای سابق را ندارند. اینجاست که میفهمی جنگ شده. میفهمی که جنگ به تو رسیده است.
جنگ درک تو را از جهان بیرون هم عمیقتر میکند …
جنگ فقط در جبهههای نبرد اتفاق نمیافتد، جنگ همهجا هست و همهی ما درگیرش هستیم …
من از آن سوی جنگ حرف میزنم، از آن چهرهی نادیدنی جنگ. از اینکه چطور آرام آرام ما را از درون تغییر میدهد.
از مقدمهی کتاب «بالکان اکسپرس»، اسلاونکا دراکولیج، ترجمه سونا انزابینژاد، نشر گمان
امیدوارم وقتی که شما این متن را میخوانید اینچنین نباشد؛اما متأسفانه جهان کنونی ما مالامال از جنگ است. روزی نیست که خبری از جنگ نباشد. من از زمان کودکی تا کنون جنگهای بسیاری را به یاد میآورم؛ جنگ ایران و عراق، جنگهای لبنان، جنگ کرواسی و بوسنی وهرزگوین، جنگ خلیج فارس، جنگ افغانستان، جنگ در سوریه، جنگ در یمن، جنگ روسیه و اوکراین و جنگهای اسرائیل و فلسطین . البته اینها تنها گوشهای از جنگهای جهان است که در همین دور و بر اتفاق افتاده، جنگهای آفریقا و یا کشورهای دیگر جهان در فهرست من نیستند.
گویی که جنگ، واقعیت گریزناپذیر جهان معاصر است. گاهی میتوانیم خود را به جادهی بیخیالی بزنیم و با خود فکر کنیم که «خدا را شکر در کشور ما جنگ نیست!» اما نمیتوان انکار کرد که نه تنها هر کشوری که هر انسانی سهمی در جنگهایی که شکل میگیرد، دارد. نمیتوانیم بیخیال سهم خودمان (دقیقا خودِ من یا خودِ شما) در جنگ بشویم.
گفته میشود که برای پایان دادن به وضعیت جنگ در جهان، «باید صلح را به کودکان آموخت»؛ و این درست است. اما در این مسیر سؤالهای بسیاری برای پاسخ دادن خودنمایی میکنند:
«صلح» چیست؟
چگونه برقرار میشود؟
چگونه آموخته میشود؟
آیا تنها با دعوت به صلحجو بودن، بچهها به دنبال برقراری صلح میروند؟
گویی باید از خود بپرسیم کدام «جنگ»، چگونه و در چه مسیری، به صلح میانجامد؟ به نظر میرسد که تا عمیقا به جنگها نگاه نکنیم، تا نفهمیم که جنگها چگونه شکل میگیرند، تا سهم اخلاقی هر انسانی از جنگ را درک نکنیم، تا داستانهای جنگ را نشنویم و در آنها تأمل نکنیم و تا … نمیتوانیم «صلح»را بیاموزیم.
در اینجا به دنبال پاسخ به سؤالات فوق، تلاش شده که مجموعه فعالیتی برای اجرا در کلاس درس تهیه شود. شما را دعوت میکنیم که در صورت تمایل، این مجموعه را مطالعه کنید و اگر سودمند یافتید، در کلاس درس اجرا کنید. همچنین خوشحال خواهیم شد اگر دیدگاههایتان را برای ما ارسال کنید.
مجموعه فعالیتهای در زمانه جنگ
نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای برنامه درسی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.