پیش از آنکه معلم شویم
پیش از آنکه معلم شویم
«دلم میخواست که کارم خوب باشد. میخواستم دانشآموز را، مدرسه را، همسایه را، دنیا را، همه را تغییر بدهم. چقدر خام بودم! من [به دانشآموزان]، به این مارهای زنگی، روی خوش نشان دادم امّا آنها نیشم زدند و حالا مار گزیده هستم».
«خیال میکردم بچهها را دوست دارم، علیالخصوص بچههای فقیر را. آرزویم این بود که غرق کار بشوم و هر چقدر میتوانم کمکشان کنم، محرومیتشان را جبران کنم، به آنها بقبولانم که باهوش هستند، باارزشند. امّا برعکس شد، آنها به من قبولاندند که من یک آدم احمق و ضعیف هستم».
«پس از یک سال تجربه، آخرش به این نتیجه رسیدم که من برای این کار ساخته نشدهام. با عشق و علاقه و هزار جور خواب و خیال آمدم معلم شدم که درس بدهم، امّا حالا همهی آن خیالات نقش بر آب شده و عشق و علاقه از میان رفته. معلمی که شغل نیست. قتل نفس تدریجیست؛ مرگ است، مرگی که هر روز آرام آرام سراغ آدم میآید».
یکی از مهمترین تصمیمگیریهای ما در زندگی، تصمیم گرفتن دربارهی شغلمان است. با انتخاب شغل، تصمیم مهمی دربارهی چگونگی زندگی آیندهی خود اتخاذ میکنیم.
آنچه در بالا آمده، تجربیات چند معلم از سالهای آغازین تدریسشان است. معلمی شغل ارزندهای است. اغلب، کسانی به معلم شدن فکر میکنند که دوست دارند جهان را تغییر دهند و آن را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنند. اما بسیاری از افراد پس از ورود به حیطهی معلمی، متوجه میشوند که این کار چندان راحت نیست.
خوب است که هریک از ما پیش از آنکه معلم بودن را به عنوان شغل انتخاب کنیم، خودمان و حرفهی معلمی را خوب بشناسیم. به این ترتیب پیش از شروع کار، با سختیها و نقاط قوت این شغل آشنا خواهیم بود و هنگام برخورد با مشکلات دچار سرخوردگی و یأس نمیشویم. همچنین ممکن است که پیش از آن که وقت و نیرویمان تلف شود و متوجه شویم که این کار برای ما مناسب نبودهاست، تصمیم بگیریم که چنین شغلی را انتخاب نکنیم.
در مقالهای که در اینجا آورده شده است، خاطراتی از معلمان تعریف کردهایم و در ضمن بررسی تجربیات آنان به مطالب زیر پرداخته شده است:
- محاسن و محدودیتهای معلم بودن
- معلمها دربارهی تجربهشان با هم گفتگو میکنند
- معلمی: علم، عشق و هنر
- معلم خوب، معلم بد
- دانشآموزان معلمانشان را به یاد میآورند
- نقشهای متعدد معلم
- مروری بر وظایف معلم کودکان
- در ارتباط با کودکان چه احساسی دارید؟
- نکات پایانی
پس از پایان هر بخش، پرسشهایی آورده شده که میتواند فرصتی برای تأمل ایجاد کند. به عنوان نمونه:
- در کار معلمی چه محاسن و معایبی برای شخص شما مهمتر هستند؟ آنها را برشمارید.
- برای شما، کفهی محاسن معلمی چقدر از کفهی معایب آن سنگینتر است (یا بالعکس)؟
- سعی کنید تصویر مورد علاقهی خود از زندگی ده سال آینده و بیست سال آیندهتان را مجسم کنید. احتمال اینکه معلم شدن به شما اجازهی رسیدن به این ایدهآلها را بدهد چقدر است؟
مخاطب اصلی این مقاله معلمان کودک هستند، اما به طور کلی مطالب میتواند برای هر معلمی مفید باشد.
به خاطر داشته باشیم که معلم بودن یک انتخاب وجودی است: «آیا من میخواهم که نقاش زندگی انسانی دیگر باشم؟» و اگر میخواهم، در این صورت «چه تغییراتی را باید در خودم، دیگران و جهان ایجاد کنم؟» و «برای ایجاد این تغییرات به چه نگرشها، دانشها و مهارتهایی نیاز دارم؟»
هرچند که ظاهرا مخاطب کسانی هستند که میخواهند معلمشدن را به عنوان یک شغل انتخاب کنند، اما هر معلمی میتواند خود را مخاطب این مقاله ببیند و از نو به «معلم بودن» فکر کند و دست به «انتخاب» بزند.
نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای مطالعات برنامه درسی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.