مادر همهی رودها
جوانترین دخترش را که حالا ۲۳ سال داشت به فرودگاه برد و در آغوش کشید. آرام در گوشش چیزهایی زمزمه کرد. روز بعد به دفتر زنان COPINH رفت تا چند چک را امضا کند. COPINH موسسهای است که او حدود ۲۰ سال پیش وقتی هنوز دانشجو بود برای دفاع از حقوق مردم بومی هندوراس ایجاد کرد. به مسوول مالی COPINH که از سالها پیش با هم رفیق بودند گفت باید کاری کند که کس دیگری هم بتواند چکها را امضا کند. نگران بود اتفاقی برایش بیافتد. گفت تهدیدها را مرتباً به پلیس گزارش میدهد، اما کسی توجهی نمیکند.
این بخشهایی از آخرین روزهای زندگی برتا کاسِرِس، فعال حقوق بشر و محیط زیست اهل هندوراس است. کمتر از ۱۲ ساعت بعد از رفتن به دفتر زنان COPINH، چند نفر به خانهاش ریختند و با شلیک ۴ گلوله او را کشتند. برتا کاسرس هنگام قتلش در ۳ مارس ۲۰۱۶ چهل و چهار سال داشت. دوستانش میدانستند آدمی مثل او در کشوری مثل هندوراس، احتمالاً هرگز به پیری نخواهد رسید. خودش هم این را میدانست.
مادرش یک قابله بود. یک فعال اجتماعی چپ گرا. وقتی برتا نوجوان بود، خانوادهاش دور رادیویی که صدایش را کم کرده بودند جمع میشدند و به رادیوی کوبا یا نیکاراگوئه گوش میدادند. شنیدن این امواج در هندوراس آن زمان ممنوع بود. مادرش فرزندان زیادی داشت و آنها را طوری بارآورده بود که عدالت برایشان مسالهی مهمی باشد. او در تمام عمر، الگو و سرمشق برتا باقی ماند.
در ۱۹۹۳ برتا به همراه دوستانش «شورای مدنی گروههای مردمی و بومی هندوراس» یا به اختصار COPINH را بنیانگذاری کردند. در آن زمان بومیان هندوراس در کشور خودشان نه قدرتی داشتند و نه احترامی. برتا میخواست با قدرت دادن به مردم بومی، یک جامعهی فاسد، غیردموکراتیک و نابرابر را اصلاح کند.
یکی از جملههای مورد علاقهی برتا این بود که میگفت: «آنها از ما میترسند، چون ما از آنها نمیترسیم» . شجاعت در COPINH نتیجه داد و بهزودی آنها دستاوردهای مهمی داشتند. آنها توانستند زمینهای اجدادیشان را بازپس بگیرند و پروژههای بزرگ مخرب محیط زیست مثل سد سازی، چوببری و معادن را متوقف کنند. تعداد این پروژهها بعد از کودتای نظامی ۲۰۰۹ که یک دولت راستگرای مورد حمایت آمریکا را جایگزین دولت مردمی مانوئل زلایا کرد خیلی بیشتر شده بود. پیروزیهای COPINH مدیون قدرت، اتحاد، تعداد و تعهد اعضای آن بود. آنها صدها بار راهپیمایی کردند. چند بار تعدادی از شش پایگاه نظامی آمریکا در هندوراس را اشغال کردند. آنها جادهها را بستند و کالاهای موسسات بینالمللی را در سرزمین خودشان تحریم کردند. بیش از ۱۵۰ انتخابات محلی راه انداختند. و همهی اینها نشاندهندهی تعهد و جدیت این مردم در بهبود شرایط بود.
آخرین پروژهای که به قتل برتا منجر شد، تلاش برای جلوگیری از ساخت ۴ سد روی رودخانه لنکا بود. این رودخانه برای مردم محلی آب و غذا فراهم میکرد و ساخته شدنِ سدها زندگی مردم محلی را مختل میساخت. برتا به همراه دیگران شکایتها و راهپیماییهای قانونی ترتیب دادند اما کسی توجهی نکرد. بهناچار آنها راههای ارتباط با محل ساخت سد را بستند: عدهی زیادی از مردم از هر سن و گروهی – حتی پیران، مادران شیرده و نوزادان – در این راهبندان شرکت داشتند. نه برای چند روز یا چند هفته، بلکه بیش از یک سال مردم راهها را بستند و برتا و مسوولین COPINH مشغول رایزنی و جلب حمایت بودند تا بالاخره شرکتهای بینالمللی سرمایهگذار در پروژه آن را ترک کردند. در جریان همین پروژه بود که تهدیدها علیه برتا بیشتر شد و افراد مختلفی علنا و در میان جمع او را تهدید کردند. برتا همهی این تهدیدها را به پلیس گزارش میداد، اما این موضوع برای آنها مهم نبود.
برتا خستگیناپذیر بود. همیشه کار میکرد و هیچگاه شکایتی نداشت. وقتهایی که برای جلب پشتیبانی در سفر نبود، صبح زود پشت میز کارش میرفت و اخبار و گزارشها را میخواند. بعد سوار کامیون زردرنگش میشد، اعضای دیگر COPINH را بر میداشت و به هر جا که لازم بود میرفت. اوایل تعجب میکردم که چرا او با این کامیون که همه میشناختند بدون هیچ محافظی جابجا میشود. بعد فهمیدم که برای دولت و شرکتهای خصوصی که او با آنها مخالفت میکرد، در هر حال پیدا کردن و کشتن او کار سختی نبود.
برتا با پاپ فرانسیس دیدار داشت و جایزهی بینالمللی Goldman را به خاطر فعالیتهای محیطزیستیاش دریافت کرد. همانطور که برتا کم کم در سطح بینالمللی شهرتی پیدا میکرد؛ بعضی دوستانش نگران بودند که افتادگیاش را از دست بدهد. اما او تا آخر متواضع و فروتن باقی ماند.
او به شدت از رفتارهای متضاد مردم آمریکا شکایت می کرد. یک بار در یک دورهی آموزشی میگفت ببینید رفتارهایتان – و نه بیانهها و گفتارهای شما – شما را در ردیف مظلومین قرار میدهد یا ظالمان. ببینید شما خودتان را به عنوان رهبر جنبشها تبلیغ میکنید یا مردم را. یک بار به من گفت مشکل شما امریکاییها این است که به راحتی و تنپروری چسبیدهاید، چیزی که خودش از آن اجتناب میکرد. او در یک خانهی کوچک که در آن بزرگ شده بود با مادر پیرش زندگی میکرد. در یک اتاق سیمانی ساده میخوابید که بیش از نصف اتاق حالا دفتر کار او شده بود. میزش و انبوه کاغذها و پوشهها و کامپیوتر کوچکش آنجا بودند. لباس همیشگی او – با هر کس که ملاقات داشت – شلوار جین، پیرهن نخی و کفش کتانی بود. او خرید نمیرفت، به رستورانهای تجملاتی نمیرفت و اگر اتوبوس وجود داشت، از هواپیما استفاده نمیکرد.
به جز COPINH و تلاش برای عدالت، برتا یک دل مشغولی دیگر هم داشت: مادرش و ۴ فرزندش. یک بار دیدم که چقدر با افتخار دختر ۷ سالهاش را وقتی برای دیگران شعر میخواند نگاه میکرد. آن حالت را هیچگاه پیش از آن در چهرهی برتا ندیده بودم. وقتی ۴ فرزندش بزرگ شدند و همگی شعلهی عدالت را در درون خودشان داشتند، برتا واقعا به خود میبالید.
بعد از قتل او، مادر و فرزندانش اعلامیهای نوشتند: «ما کاملاً مطمئنیم که انگیزهی قتل او تلاشش علیه استثمار طبیعت و دفاع از مردم لنکا بوده است. قاتلین او میخواهند مبارزهی مردم لنکا بر علیه انواع استثمار و ظلم و تلاش آنها برای ایجاد دنیایی نو را متوقف کنند. تلاش برتا فقط برای محیط زیست نبود. او برای تغییر سیستم، بر علیه سرمایهداری، نژادپرستی و مردسالاری میجنگید»
برتا با خنده تعریف میکرد وقتی در سال ۲۰۱۳ دولت هندوراس اتهاماتی را علیه او مطرح کرده بود، یک نفر از مادرش پرسید که نگران او نیستی؟ مادر جواب داد مطلقا نه. او دقیقا کاری را میکند که باید.
یک بار در آلبوکرک آواز خواندن گروهی از زنان پیر را در راهپیماییها دید. به من گفت که «هیچگاه نمیخواستم یک زن پیر باشم، ولی حالا میخواهم». اما این شانس از او گرفته شد.
برتا روی همهی کسانی که او را میدیدند تاثیر گذاشته است. حتی روی بیشمار از افرادی که او را ندیدهاند. دختر من یکی از آنهاست. صبح روز بعد از کشته شدن برتا دختر من در دفترش نوشته بود: «مادرم می گوید دوستش برتا، کشته شده است. من خیلی تعجب کردم. چطور کسی میتواند فردی را که فقط میخواهد کار درست را انجام دهد بکشد؟ بعد یادم آمد که مارتین لوترکینگ و مالکولم ایکس را هم کشتهاند. اگر من به خاطر انجام کارهای درست بمیرم، آنوقت میفهمم که سهمم را در این دنیا انجام دادهام. درست مثل برتا»
وقتی برتا در سال ۲۰۱۵ جایزهی بینالمللی Goldman – معتبرترین جایزهی محیط زیستی دنیا – را دریافت کرد آن را به مادرش، به مردم لنکا، به COPINH و به شهدایی که جانشان را برای دفاع از طبیعت دادهاند اهدا کرد.
حالا برتا، خود یکی از همان شهداست.
پاورقی:
این مقاله عمدتا از متن خانم «بِوِرلی بل» دوست و همراه برتا کاسرس، نوشته شده در سایت Democracy Now گرفته شده است.
«مادر همه رودها» نام یک مستند ۴ دقیقه ایست که بعد از اهدای جایزه Goldman به برتا کاسرس در مورد فعالیت او در دفاع از رودخانه لنکا ساخته شد.