بیایید زندگی را مرور کنیم – بخش اول
بیایید زندگی را مرور کنیم
بخش اول: اهمیت بازگویی زندگینامهها در آموزش
حسین در حالی که کتابی در دست داشت، با اشتیاق از کتابخانه خارج شد و به سوی من دوید. فریاد میزد: «ادیسون هم مثل من دستفروش بوده! ادیسون هم دستفروش بوده خانم معلم!» لبخند زدم و به داستان زندگی ادیسون از زبان شاگرد ده سالهام گوش دادم. وقتی او داستان را تعریف میکرد، با خودم فکر میکردم که پرسش ناگفتهی حسین این است: «آیا منِ دستفروش هم میتوانم انسان بزرگی بشوم؟» در دلم پاسخ دادم: «تو میتوانی آنقدر قد بکشی که از ادیسون هم بلندتر شوی!» داستانش که تمام شد، او را سراغ قفسهی دیگری از کتابخانه بردم و زندگینامهی تختی را به دستش دادم. گفتم: «داستانی را که تعریف کردی خیلی دوست داشتم، جایزهات این است که این یکی را هم بخوانی».
تجربهی یک معلم
اهمیتِ آموختن اخلاقیات به کودکان و نوجوانان بر کسی پوشیده نیست. آموزش ارزشهای اخلاقی یکی از اهداف بسیاری از نهادهای آموزشی است. ما تقریباً هیچ آموزش و پرورشی را نمییابیم که ادعای آموزش اخلاقیات به دانشآموزان را نداشته باشد. در کشور ما قید «پرورش» بر نهاد «آموزش و پرورش» گویای همین موضوع است.
با این حال وقتی سخن از آموزش اخلاقیات به میان میآید، اکثر ما به یاد درسها و نصایح اخلاقی میافتیم؛ دستورالعملهایی خشک یا باید و نبایدهایی که به ما دیکته میشوند، بی آنکه از زندگی واقعی و انسانی ما عبور کرده باشند.
در نقطهی مقابلِ این نگاه دستوری به اخلاقیات، ما در ادیان و کتابهای آسمانی داستانهایی از زندگی میبینیم. ظاهرا در کتابهای آسمانی عمدهی اخلاقیات از طریق درگیر کردن انسانها با زندگی و موقعیتهای مختلفی همانند آنچه که یک انسان تجربه میکند، آموخته میشود: موسی(ع) در مسیر مبارزه با فرعون و پستی و بلندیهای راه، حواریون وقتی که با مرگ عیسی(ع) مواجه میشوند و ترسها و غمهایشان، مسلمانان صدر اسلام وقتی که در تنگنای جنگ بدر یا احد قرار میگیرند، بودا وقتی که با پیری و فقر و بیماری روبرو میشود و … .
در واقع در هریک از این داستانها، ارزشهای اخلاقی از کلیشهی خوب و بد، یا باید و نباید خارج میشوند و در بافت زندگی ظهور مییابند. یاد میگیریم که معنای واقعی یک ارزش اخلاقی خارج از کلیشههای رایج چیست و میفهمیم که زیستن آن ارزش در یک زندگی انسانی چگونه کاری است و چگونه به انسان قدرت میبخشد.
به بیان دیگر، زندگینامهها تجسداخلاقیات و ضداخلاقیات هستند. وقتی از «جوانمردی» یا «امید» به عنوان ارزشی اخلاقی سخن میگوییم، مفهومی انتزاعی را به میان کشیدهایم، اما وقتی این مفاهیم را در زندگی فردی مانند «تختی» بیان میکنیم، کودک یا نوجوان، خود را در جایگاه تختی قرار میدهد، با او همذاتپنداری میکند و این مفهوم را در ساحت واقعی زندگی درک میکند.
انسانهای بسیاری (کوچک و بزرگ) در جهان ما زیستهاند که زندگی آنها شایستهی شنیده شدن و آموختن است. بیان داستانهای زندگی این افراد به دانشآموزان کمک میکند که موارد بسیاری را در «زندگی» بیاموزند:
- زندگینامهها به بچهها «معنای زندگی» میآموزند.
ما وقتی قصهی زندگی یک فرد را برای کودکان یا نوجوانان تعریف میکنیم، به ظاهر تعریفی از هستی به آنها ارائه نمیدهیم. اما دانشآموزان در مبارزات و جنگهای فردی و جمعی و در تاریخ زندگی یک فرد در جامعهاش با حقیقت زندگی، ارزش زندگی و معنای زندگی آشنا میشوند. به عنوان مثال وقتی که آنها زندگی «امانوئل آفوسو یبوآ»۱ یا «هلن کلر» را میشنوند میتوانند ارزش زندگی را در ورای تواناییها و ناتوانیهای جسمی دریایند.
- زندگینامهها رؤیاها و آرزوهای نهفته در انسان را بیدار میکنند و بر بلندای همت او میافزایند.
بچهها با شنیدن زندگینامهها با خود میاندیشند که «روزی روزگاری، کسانی مانند ما…» چنین خواستند و چنین زیستند. این اندیشهها به کودکان رؤیا میبخشند: اگر انسانی مانند من چنین زیست، یا اگر انسانیت میتواند چنین باشد، من نیز همین سرنوشت را خواهانم. یا نمیخواهم که سرنوشتم چنان شود.
- زندگینامهها مفهوم هویت جنسی را در ذهن دانشآموزن تصحیح میکنند.
الگوی جنسی زن یا مرد اغلب در فرایند رشد در ذهن افراد و به ویژه در دوران نوجوانی شکل میگیرد. بسیاری از این الگوهای جنسی تحت تأثیر کلیشههای رایج در خانواده و جامعه هستند. زندگینامهها میتوانند به اصلاح این کلیشهها کمک کنند. به عنوان مثال وقتی زندگی زنانی مانند زینت دریایی۲، دومتیلا۳، ژاندارک۴ و رزاپارکس۵ را برای بچهها تعریف میکنیم، تصویر کلیشهای «زنِ ضعیف» در ذهن آنها شکسته خواهد شد و زن همچون انسانی که پتانسیلِ صبر، مبارزه و مادرانگی دارد، در ذهن آنها شکل خواهد گرفت. به همین ترتیب کلیشههای رایج از مرد بودن نیز میتواند به کمک زندگینامهها در ذهن بچهها بازسازی شود.
من، به عنوان یک معلم ریاضی، امیدوارم که بتوانم نهایت تلاشم را برای توفیق دخترها در دارا بودن اعتماد به نفس بیشتر در درس ریاضی بکنم. البته من از تمام پسرها و دخترها به طور یکسان سؤال میکنم و هیچیک از دانشآموزان را با گفتن یک کلمهی «نمیدانم» یا بالا انداختن شانه، به حال خود رها نمیکنم. من دانشآموزان را تا دستیابی به راهحل راهنمایی میکنم.
در یک طرح تحقیقاتی، از دانشآموزان جبر پایهی هشتم، خواستم دربارهی یک موضوع ریاضی تحقیق کنند و آن را به کلاس گزارش دهند. تمام دانشآموزان را، چه پسر و چه دختر، تشویق به تحقیق دربارهی یک ریاضیدان مشهور زن کردم. آنها دریافتند که سالها پیش زنان تا چه حد مجبور به از خودگذشتگی در راه ریاضیات بودهاند … .
جری هال، دبیر ریاضیات، نقل شده در کتاب روانشناسی تربیتی سانتراک
- زندگینامهها به تاریخ شخصیت و مسیر میبخشند.
وقتی سخن از آموزش تاریخ به میان میآید، احتمالا خستگی ناشی از حفظیات برایمان تداعی میشود. اغلب به یاد فلان واقعه میافتیم که در مورخ بهمان اتفاق افتاد. این در حالی است که تاریخ، تاریخِ زندگی انسانهاست. بچهها به کمک تاریخ زندگی انسانها میتوانند برههای از زمان را لمس کنند. بچهها میتوانند تاریخ بردهداری را در زندگی «هریت تابمن»۶ ببینند یا تاریخ ایران را در زندگی «امیرکبیر» یا شیخ «حسن جوری»۷ بیاموزند. به این ترتیب این امکان وجود دارد که تاریخ را همچون مسیری ببینند که با مبارزهی زنان و مردانی شکل گرفته که «ما بر شانههای آنها نشستهایم» و اکنون ادامهدهندهی راه آنان هستیم: مسیر دوی امدادی در امتداد تاریخ.
من از طریق درس ادبیات به دانشآموزان کمک میکنم که مردم دیگر را بشناسند و بدانند که چگونه در طول تاریخ با آنان بدرفتاری شده است. در ماه ژانویه من به بررسی جنوب شرقی ایالات متحده در کلاس تحقیقات اجتماعی میپردازم و درس ادبیات را باخواندن داستانهایی دربارهی تعصب و نتایج آن ترکیب میکنم. در روز مارتین لوترکینگ۸ زندگینامهاش را میخوانیم … ما همچنین علاقهمند به دانستن بیشتر دربارهی «آنه فرانک»۹ هستیم. هنگامی که کودکان به چگونگی رفتار با اقلیتها آگاهی پیدا میکنند، پی میبرند که تمام مردم بیش از آنکه با هم تفاوت داشته باشند، به هم شبیهاند.
مارلین وندلر، معلم پایه چهارم، نقل شده در کتاب روانشناسی تربیتی سانتراک
- بچهها به کمک زندگینامهها بحرانهای نزیسته را تجربه میکنند و همراه با شخصیت داستان انتخاب میکنند.
برای انسان این امکان وجود ندارد که چند بار زندگی کند. اما این امکان هست که در زندگی دیگران، زیستن را بارها تجربه کند. اغلب ما هنگام تماشای فیلمها چنین امکانی را تجربه کردهایم. بچهها هنگام خواندن زندگینامهها و خودزندگینامهها اغلب با شخصیت داستان همذاتپنداری میکنند، خود را جای او میگذارند و همراه با او یا به جای او انتخاب میکنند. آنها در زندگینامهها نتایج انتخابهای خوب و بد را میبییند و گویی تجربهای از یک زندگی را از سر میگذرانند. آنها در این تجربه میتوانند با ترسها، غمها، خشمها و سایر بحرانهای زندگی یک فرد درگیر بشوند.
زندگینامه گاندی۱۰ را برای بچهها بازگو کردم. پس از پایان درس از بچهها خواستم که به سؤالات مختلفی پاسخ دهند. یکی از پرسشها این بود: «به نظر شما گاندی چه زمانهایی از زندگیاش ترسیده است؟» چند نفر از بچهها پرسیدند: «مگر گاندی هم میترسیده؟» بهشان گفتم: «همهی آدمها ترسهایی دارند، مسئله این است که وقتی میترسیم، چه کار میکنیم و به ترسمان چطور جواب میدهیم». بعد با بچهها در مورد ترسهایمان صحبت کردیم.
از تجربیات یک معلم
- زندگینامهها به دانشآموزان کمک میکنند که زندگی خود را مانند یک زندگینامه ببینند که با انتخابهایی که میکنند، نوشته میشود.
بچهها هنگامی که به زندگینامهها گوش میسپرند، به نحوی ناخودآگاه به این درک میرسند که زندگینامهی هر انسانی بنا به تلاشها و انتخابهای او نوشته میشود. آنها میتوانند خود را نویسندهی زندگینامهی نانوشتهی خود بدانند. به ویژه اگر آموزش زندگینامهها با طرحدرسهایی در زمینهی خودزندگینامه نویسی همراه شود.
احتمالا به فهرست بالا موارد دیگری را نیز میتوان افزود. ما در بخش دوم این مقاله به معرفی مجموعه فعالیتهای آموزشی با محوریت زندگینامهها خواهیم پرداخت. همچنین در نظر داریم که از این به بعد طرح درسهایی را که به کمک زندگینامهها طراحی شدهاند، معرفی نماییم. با ما همراه باشید.
نویسنده: فاطمه گزین، دانشجوی دکترای مطالعات برنامه درسی
- امانوئل آفوسو یبوآ، ورزشکار غنائی و فعال حقوق معلولان اهل غنا است. او در سال ۱۹۷۷ با پای راست بدشکل و کوچک به دنیا آمد. یبوآ در سال ۲۰۰۱، با یک پای سالم ۴۰۰ مایل را دور تا دور غنا دوچرخهسواری کرد کرد تا توجه جهان و مردم کشورش را به افراد ناتوان جلب کند.[↩]
- زینت دریایی، متولد ۱۳۴۶، کارآفرین و فعال اجتماعی، اهل روستای سلخ جزیرهی قشم است. او با وجود مخالفتهای بسیار در برابر فعالیت زنان، توانست در زمینهی بهداشت، ترک اعتیاد، تصفیهی آب در روستای خود نقش مهمی ایفا کند. او همچنین تعاونیهای تولید و فروش صنایع دستی را در سلخ راهاندازی کرده است که دختران و زنان جوان روستا در آن مشغول به کار شدهاند.[↩]
- دومیتیلا باریوس د چونگارا (Domitila Barrios de Chungara )، رهبری از طبقه کارگر بولیوی بود (۲۰۱۲-۱۹۳۷). وی همسر یکی از کارگران معدن در یکی از مناطق بولیوی و مادر هفت فرزند بوده که با مشاهده ستمها و فشارهای مضاعفی که از طرف دولت و نظام سرمایهداری حاکم بر طبقه کارگر اعمال میشد، به عضویت کمیته زنان خانهدار درآمد. این کمیته متشکل از زنانی بود که همچون دومیتیلا، از شرایطی که همسرانشان در آن کار می کردند، ناراضی بوده و بدان اعتراض داشتند. او آثار متعددی راجع به رنج معدنچیان کشورش از خود بر جای گذاشته است. در کتابی با عنوان «بگذار سخن بگویم» (نشر نگاه، نشر میترا)، سرگذشت و سخنان او در دادگاه سال جهانی زن، بحث کردنها و سخن گفتنها و مذاکرات او با گروههای کارگران، دانشجویان، کارکنان دانشگاه، مردمی که در همسایگی کارگران زندگی میکنند، تبعیدیهای آمریکای لاتین به مکزیک و نمایندگان مطبوعات و رادیوها و تلویزیونها همچون تاریخ شفاهی کشور بولیوی آورده شده است.[↩]
- ژان دارک یا ژاندارک (به فرانسوی: Jeanne d’Arc) «قهرمان» ملی فرانسه در قرون وسطی و قدیسهای در کلیسای کاتولیک است. او در جنگ صدساله بر علیه انگلستان، رهبری فرانسویها را برعهده داشت. در نزدیکی شهر کُنپی ینی، به خاطر خیانت شهردار این شهر اسیر و به انگلیسیها فروخته شد. ژان دارک در یک دادگاه کلیسایی، به جرم ضدیت با قوانین کلیسا، محکوم و در میدان ویومارشه شهرِ روآن سوزانده شد.[↩]
- رُزا پارکس (Rosa Parks) یک زن سیاهپوست (آمریکایی آفریقاییتبار) آمریکایی و از فعالان جنبش حقوق مدنی آمریکا بود که بعداً توسط کنگره آمریکا به عنوان «مادر جنبش آزادی» و «بانوی اول جنبش حقوق مدنی» شناخته شده است. رزا پارکس به این خاطر مشهور است که در ۱ دسامبر ۱۹۵۵ از دادن صندلیاش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد. وی در تاریخ آمریکا جایگاه ویژهای دارد و اقدام اعتراضآمیز وی علیه مقررات نژادی نقطه آغاز نمادین جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا قلمداد میشود.[↩]
- هریت تابمَن (Harriet Tubman) مبارز علیه بردهداری و یکی از موفقترین رهبران سازمان «راهآهن سری» بود. سازمان راهآهن سری به بردگان سیاهپوست کمک میکرد تا به ایالتهای شمالی که در آن بردهداری منسوخ شده بود فرار کنند. وی یک فعال سیاسی و اجتماعی بود و طی دوران فعالیتاش حدود ۱۳ مأموریت برای نجات حدود هفتاد برده انجام داد.[↩]
- شیخ حسن جوری یکی از رهبرانِ روحانی قیام سربداران در سده هشتم هجری بوده است. پس از یکصد و بیست سال چیرگی مغولها بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار میدهیم تن به ذلت نمیدهیم» ایجاد شد. تلاش و پیگیری رهبران این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد.[↩]
- مارتین لوتر کینگ جونیور (Martin Luther King, Jr) کشیش و فعال مدنی آمریکایی بود که از سال ۱۹۵۵ تا زمان ترورش در سال ۱۹۶۸، شناختهشدهترین سخنگو و رهبر جنبش حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقاییتبار بود. کینگ با نافرمانی مدنی و پرهیز از خشونت که الهامگرفته از باورهای مسیحی او و شیوه مبارزه مدنی گاندی بود، توانست حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا را ارتقا بدهد.[↩]
- آنه فِرانک (Annelies Marie “Anne” Frank) نویسنده یهودی آلمانی متولد شهر فرانکفورت بود که پس از مرگش به واسطهی چاپ دفترچه خاطرات روزانهاش، «خاطرات یک دختر جوان» شهرت جهانی پیدا کرد. این خاطرات بازگوکنندهی مستندی از تجربهی پنهان شدن وی و خانوادهاش در طول اشغال هلند توسط آلمان نازی در جنگ جهانی دوم است و یکی از شناختهشدهترین کتابهای جهان است و چندین نمایشنامه و فیلم بر اساس آن ساخته شدهاست.[↩]
- مهانداس کارامچاند گاندی (Mohandas Karamchand Gandhi) رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیاش استفاده از و خشونت را برای رسیدن به مقاصد رد میکرد. فلسفهی بیخشونتی گاندی که خود نام «ساتیاگراها» (در زبان سانسکریت بهمعنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت) روی بسیاری از جنبشهای مقاومت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذاشتهاست.[↩]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.