معلمان از «آموزش از راه دور» میگویند: چالشها و برخی راهحلهای پیشنهادی
تا به حال به «آموزش از راه دور» فکر نکرده بودم. حتی نمیدانستم که اصطلاح «آموزش از راه دور» پیش از این وجود داشته و در مورد آن مباحثی نوشته شدهاست.
با آغاز دورهی کرونا متوجه شدم که باید برای چند هفته از طریق فضای مجازی به دانشآموزانم آموزش بدهم. چند هفتهای که بعدا تا پایان سال تحصیلی تمدید شد.
به عنوان یک معلم، هم احساس میکردم که آماده هستم و هم احساس میکردم که اصلا آمادگیاش را ندارم. ما معلمها عادت داریم که در شرایط بحرانی بر روی پای خودمان بایستیم و اگر لازم باشد، برنامهریزیهای قبلی را تغییر بدهیم و خودمان را با شرایط منطبق کنیم. بنابراین تجربههای قبلیام در تغییر دادن برنامهها و تطبیق دادن خودم با شرایط، به من کمک میکرد که به سرعت خودم را با وضعیت جدید وفق بدهم.
اما از سوی دیگر ماجرای «آموزش از راه دور» تغییر خیلی بزرگی بود و فرصت اندکی برای تغییر وجود داشت. در ابتدا حتی اینترنت با سرعت مناسب و حجم کافی و گوشی مناسبی در اختیار نداشتم. بارها برای دانشآموزانم فیلم ارسال میکردم اما به خاطر مشکلات اینترنت به دست آنها نمیرسید. علاوهبراین، دیگر نمیتوانستم در کنار دانشآموزانم باشم و از فضای فیزیکی کلاس درس هم محروم بودم…
در این متن پای درد دل معلمان در مسیر «آموزش از راه دور» مینشینیم و برخی از راهحلهای پیشنهادی آنان را خواهیم دید.
برنامههای زندگیم به هم ریخته است.
پیش از این، مرز بین زندگی شخصی و زندگی کاری من مشخص بود. ساعات کاری من، عمدتا زمانهایی بود که در مدرسه بودم و تقریبا بقیه ساعات، زمان زندگی شخصی من تلقی میشد. اما حالا زندگی من آن نظم قبلی را ندارد. اکنون با وجود اینکه به مدرسه نمیروم، ساعات زیادی از روز، صرف کارهای مدرسه میشود: دانشآموزان و والدین آنها و حتی گاهی همکاران، در ساعات مختلف روز با من تماس میگیرند یا پیام ارسال میکنند. به علاوه باید وقت زیادی را برای پیدا کردن منابعی برای آموزش از راه دور صرف کنم.
آنچه که به من کمک کرد:
شاید کار تازهای نباشد، اما برای شرایط جدید لازم بود که دوباره برنامهریزی کنم. ساعات کاری را برای خودم مشخص کردم. زمانهایی را به خانواده اختصاص دادم و زمان کوتاهی در روز را برای آرامش و فکر کردن خودم گذاشتم.
برای تماسهای والدین زمانی جدا در نظر گرفتم و برای پرسشهای بچهها هم زمانی از ساعات کلاسی را مشخص کردم.
علاوه بر این، بودجهبندی آموزش را دوباره مرور کردم و سعی کردم مشخص کنم که در هر هفته، از هر کتاب باید چقدر پیش برویم و کدام درسها نیاز به زمان بیشتری برای آموزش دارند.
سه روز در هفته را به تدریس مجازی اختصاص دادم و بقیه روزها را تکالیفی معین میکردم که خود بچهها با انجامدادن آنها بتوانند درسها را فرابگیرند.
تا حد امکان تلاش کردم که از طرح درسهای قبلی، منابع موجود و کتابهای درسی برای انجام تدریس از راه دور استفاده کنم. اما به هرحال مجبور بودم که در برنامهریزی جدید، زمانی را هم به جستوجوی فیلمهای مناسب و کتابهای آنلاین مفید اختصاص بدهم.
هرچند که برنامهی زندگی، پیچیدهتر از قبل شده بود، ولی برنامهریزی کمک میکرد که بهتر بتوانم از عهدهی کارها برآیم.
فضای کاری مشخصی ندارم.
پیش از این، مدرسه فضای کاری من بود. وقتی در مدرسه بودم، تمام فکر و ذکرم معطوف به دانشآموزان و کارهای مدرسه میشد. اما حالا باید در خانه میماندم. در خانه جای مشخصی برای انجام کارهایم نداشتم. اعضای خانوادهام گاه و بیگاه به سراغم میآمدند و با من حرف میزدند. نیاز داشتم که بدانند من اکنون مشغول به کار هستم.
آنچه که به من کمک کرد:
باید فضای مشخصی را برای کار کردن در نظر میگرفتم. اگر میتوانستم، یک اتاق کار برای خودم جور میکردم. ولی متاسفانه چنین شرایطی نداشتم. بنابراین یکی از مبلهای منزل را به همراه یک میز کوچک، در یک گوشه گذاشتم. لپتاپ، کتابها، عینک و سایر وسایل کارم را نیز در همان محل قرار دادم. سعی کردم که فضایی روشن، راحت و دنج را برای خودم ایجاد کنم.
برای فرزندانم توضیح دادم که زمانی که در این مکان مینشینم، مشغول به کار هستم و نمیتوانم به آنها پاسخ بدهم. هنگام انجام کارهای مربوط به مدرسه از هدفون استفاده میکردم تا اعضای خانوادهام متوجه شوند که مشغول به کار هستم و نمیتوانم صدای آنها را بشنوم، همچنین صدای بقیه مانع کار من نشود.
زمانهایی که مجبور به ضبط صدا برای دانشآموزان بودم، از اعضای خانواده میخواستم که آرامتر صحبت کنند.
هرچند که هنوز آرام نگهداشتن فرزند کوچکم کار دشواری بود، اما رفته رفته او هم یاد گرفت که وقتی من روی مبل کارم مینشینم، زیاد مزاحم من نشود. بعد از مدتی فرزند کوچکم را میدیدم که همزمان با من معلم میشود و به دانشآموزان خیالیاش، درس میدهد.
ارزیابی دانشآموزان و تشخیص اینکه واقعا درسها را یاد گرفتهاند و تکالیف را انجام میدهند یا نه، کار سختی است.
من معلم کلاس چهارم ابتدایی هستم و راستش هنوز هم دقیقا نمیدانم که چگونه از راه دور بفهمم که دانشآموزانم تا چه حدی درسها را فهمیدهاند. در درسهایی مثل ریاضی یا علوم، دانشآموزانی که سر کلاس اشتیاق اندکی برای یادگیری نشان میدادند، هنوز هم اشتیاقی برای یادگیری ندارند. بعضی از دانشآموزان هم که در گذشته در این درسها به کمک بیشتری نیاز داشتند، اکنون نیاز به پیگیری دارند؛ اما پیگیری آنها از راه دور دشوار شدهاست. والدین یا خواهر و برادرهای بزرگتر بعضی از دانشآموزانم به آنها در یادگرفتن درسها کمک میکنند. ولی بعضی از دانشآموزان کسی را ندارند که به آنها کمک کند. در ارزیابی دانشآموزان هم مشکل دارم و نمیدانم که چه ملاکهایی را برای ارزشیابی در نظر بگیرم.
آنچه که به من کمک کرد:
اسامی دانشآموزان کلاس را در مقابل خودم قرار دادم. ابتدا مشخص کردم که هرکدام از دانشآموزان، در کدامیک از درسها به کمک بیشتری احتیاج دارد. سپس دانشآموزانی را مشخص کردم که میتوانستم روی کمک خانواده به آنها حساب کنم.
در مورد دانشآموزانی که میدانستم در درسهایی مثل ریاضی و علوم حتما به کمک بیشتری محتاج هستند، سعی کردم که به طور خاص تمرینات و درسهای این دانشآموزان را در صفحات خصوصی فضای مجازی پیگیری کنم.
برای دانشآموزان توضیح دادهام که انجام تکالیف درسی برای من اهمیت دارد. لیستی از اسامی دانشآموزان تهیه کردهام و پس از انجام هر تکلیف، در مقابل اسم دانشآموز، علامت میزنم. اگر هرکدام از دانشآموزان تکالیفش را به موقع انجام ندهد، به او تذکر میدهم.
درست مانند کلاس درس، سعی میکنم برخی از بهترین پاسخها و تکالیف را با ذکر دلایل، در گروه با دانشآموزان به اشتراک بگذارم.
در ساعات مشخصی از روز، سؤالاتی را به عنوان امتحان، برای دانشآموزان ارسال میکنم و از آن ها میخواهم که در فرصت مقرر شده، به سؤالات پاسخ بدهند.
گاهی اوقات از خود دانشآموزان میخواهم که دو به دو تکالیف همدیگر را تصحیح کنند و به هم بازخورد بدهند. به این ترتیب هم درسها را بهتر یادمیگیرند و هم با شیوههای فکر کردن همدیگر بیشتر آشنا میشوند.
اما هنوز در مورد ملاکهای ارزشیابی با همکارانم به نتیجهی دقیقی نرسیدهایم. به نظر میرسد که باید به کمک هم ملاکهایی برای ارزیابی انتخاب کنیم.
بعضی از دانشآموزان به اینترنت و فضای مجازی دسترسی ندارند.
من در منطقهی محرومی تدریس میکنم. برخی از دانشآموزان کلاسم به تلفنهای همراه که نرمافزار اندروید داشته باشد دسترسی ندارند. این دانشآموزان از عملا آموزش محروم میمانند.
آنچه که به من کمک کرد:
با برخی از همکارانم تصمیم گرفتیم که هر یک از ما، مشخص کند که کدام دانشآموزان در کلاس او به تلفن همراه مناسب دسترسی ندارد. سپس هرکدام از ما در گروههای مختلفی که در فضای مجازی عضو آن ها بودیم، فراخوانی برای امانت یا اهدای تلفنهای همراه دست دوم دادیم. به این ترتیب تعدادی تبلت یا تلفن همراه دست دوم در اختیار داشتیم که میتوانستیم به خانوادهی دانشآموزان امانت بدهیم.
علاوه بر این تا جای ممکن سعی کردیم که برای درسهایی که توضیح کمتری میخواهد، منابعی غیر اینترنتی و قابل دسترس برای دانشآموزان تعیین کنیم.
همچنین به تمامی دانشآموزان قوت قلب دادیم که تمام تلاشمان را میکنیم که تمامی آنها، چه کسانی که به گوشی دسترسی دارند و چه کسانی که دسترسی ندارند، از آموزشها محروم نمانند.
با هماهنگی با مدیر مدرسه، با برخی از همکارانم قرار گذاشتیم که هر دو هفته، یک روز به مدرسه برویم. از دانشآموزانی که مشکلات بیشتری دارند، میخواهیم که به مدرسه بیایند و با رعایت فاصله اجتماعی و ماسک، رفع اشکال میکنیم.
احساس بیاشتیاقی میکنم، شوق داشتن در این شرایط کار دشواری است.
از آموزش مجازی لذت نمیبرم. من معلمی را خیلی دوست داشتم و همیشه با ذوق و شوق سرکلاس میرفتم. الان هر روز از ساعت ۹ تا ۲ درگیر آموزش مجازی هستم. اما بعد از هر کلاس آرزو میکنم که این بازیها تمام شود و دوباره بتوانم به مدرسهی واقعی برگردم؛ بچهها را از نزدیک ببینم، همکارانم را ببینم. قبلا همینکه چند نفر از همکاران را میدیدیم و با هم حرف میزدیم، روحیهمان عوض میشد.
آنچه که به من کمک کرد:
در فضای مجازی، یک گروه با برخی از همکارانم تشکیل دادیم. قرار گذاشتیم که هریک از ما تجربیات اشتیاقبخش و مفید خودش را با بقیه به اشتراک بگذارد. هرچند که پایههای درسی و رشتههای تدریس ما با هم متفاوت بود، با این حال تجربههای زیادی برای به اشتراک گذاشتن و امید بخشیدن در میان ما وجود داشت.
هنوز هم مشتاقانه امیدوارم که زودتر بتوانم به کلاس درس برگردم. اکنون احساس میکنم مشارکت و همدلی که بین ما معلمها ایجاد شدهاست، فضای جدیدی را در مدرسه به روی ما خواهد گشود. انشاالله.
منبع: سایت اینترنتی teachervision.com و مصاحبه با تعدادی از معلمان
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.