آموزش علیه آموزش: تبعات بها ندادن به آموزش مطالعات اجتماعی

  • عنوان مقاله: آموزش علیه آموزش
  • نویسنده: فریبرز بیات
  • منبع: مجله‌ی رشد آموزش علوم اجتماعی، دوره‌ی بیست‌ویکم، شماره ۲، اسفندماه ۱۳۹۷، صص ۲-۳.
همه‌ی ما دوست داریم که در یک جامعه‌ی انسانی سالم، پویا و پرامید زندگی کنیم؛ جامعه‌ای پر از عشق، صداقت، امانت‌داری، انصاف، عدالت و … که فرصت شکوفاکردن تمام جنبه‌های انسانیت‌ را برای ما فراهم کند. اما چگونه می‌توان به چنین جامعه‌ای دست یافت؟ بی‌شک یکی از مهم‌ترین راهکارها برای دست‌یافتن به جامعه‌ای سالم، تربیت انسان‌هایی سالم است و مدرسه مهم‌ترین مکان برای پرورش این انسان‌هاست.

در کشور ما دادِ انسانیت بلند است و بیشتر ما خودمان را داعیه‌داران انسانیت و عدالت می‌دانیم. با این وجود به نظر می‌رسد که در طراحی نظام آموزشی مدارس، آن‌چنان که بر مبانی توسعه‌یافتگی تکنولوژیک (به معنای کسب دانش و مهارت‌های لازم برای تسلط بر طبیعت و بهره‌برداری از منابع آن، رشد فناوری و صنعت برای تولید کالا و خدمات، و یا دانش لازم برای غلبه بر بیماری‌) تأکید می‌کنیم، بر مبانی توسعه‌یافتگی انسانی اصرار نمی‌ورزیم. وجود چنین رویکردی در آموزش و پرورش، داغ بر دلِ بسیاری از دغدغه‌داران نهاده‌است. مقاله‌ی زیر که سخنِ سردبیر مجله‌ی «رشد علوم اجتماعی» است، از دردِ تک‌سویه بودن نظام آموزش و پرورش ما سخن می‌گوید.

متن مقاله:

 نظام تعلیم‌وتربیت ما مبتنی بر نگرشی از توسعه شکل گرفته است که روی آموزش تأکید می‌کند. اما تعریف آموزش در این نگرش به آموزش علوم تجربی محض منحصر و محدود است و علوم انسانی و اجتماعی در آن جایی ندارد یا حداکثر درجه دو و کم‌اهمیت تلقی می‌شود. در نگاه نظام تعلیم و تربیت ما، ریشه‌ی اصلی توسعه‌نیافتگی جامعه ما در فقدان دانش و مهارت‌های لازم برای تسلط بر طبیعت و بهره‌برداری از منابع آن، رشدنیافتگی فناوری و صنعت برای تولید کالا و خدمات، و یا فقدان دانش لازم برای غلبه بر بیماری‌هاست. به همین دلیل در این نظام آموزشی رشته‌های ریاضی ـ فیزیک‌، علوم‌تجربی و درس‌هایی چون زیست‌شناسی، فیزیک، شیمی و ریاضی از اهمیت و منزلت بسیار بالایی برخوردارند. مدرسه و خانواده هر دو بر این رشته‌ها و درس‌ها تأکید می‌کنند. آموزشگاه‌های خصوصی و منابع کمک درسی نیز بیشتر حول چنین رشته‌ها و درس‌هایی شکل گرفته‌اند.

براساس چنین نگرشی به توسعه، برنامه‌ریزان اقتصادی ـ اجتماعی نیز بازار کار را به شکلی سامان داده‌اند که تقاضا و نیاز برای جذب و استخدام فارغ‌التحصیلان چنین رشته‌هایی حرف اول را می‌زند. نگاهی به ترکیب، تخصص و تحصیلات مسئولان رده‌های متفاوت اجرایی و قانون‌گذاری، شوراهای شهر و حتی مسئولان دستگاه‌ها و نهادهای آموزشی، چون آموزش‌وپرورش و آموزش عالی طی سال‌های متمادی نشان می‌دهد، اکثریت قریب‌به‌اتفاق آن‌ها فارغ‌التحصیلان رشته‌های ریاضی، فنی، مهندسی و علوم‌تجربی بوده و هستند. اکنون و پس از گذشت چند دهه از در پیش‌گرفتن این رویکرد تک‌بعدی و یکسویه در نظام آموزشی و اجتماعی، جا دارد به ارزیابی دستاوردها و پیامد‌های آن بنشینیم تا چنانچه درستی این رویکرد مشخص و معلوم شد با قوت و قدرت بیشتری به آن ادامه دهیم و چنانچه دریافتیم دستاوردی نداشته و به خطا رفته‌ایم، صادقانه اشتباه خود را بپذیریم و تغییر و تعادل در رویکرد نظام آموزشی و اجتماعی را به‌طور جدی در دستور کار قرار دهیم.

در نگاه نظام تعلیم و تربیت ما، ریشه اصلی توسعه‌نیافتگی جامعه ما در فقدان دانش و مهارت‌های لازم برای تسلط بر طبیعت و بهره‌برداری از منابع آن، رشدنیافتگی فناوری و صنعت برای تولید کالا و خدمات، و یا فقدان دانش لازم برای غلبه بر بیماری‌هاست. به همین دلیل در این نظام آموزشی رشته‌های ریاضی ـ فیزیک‌، علوم‌تجربی و درس‌هایی چون زیست‌شناسی، فیزیک، شیمی و ریاضی از اهمیت و منزلت بسیار بالایی برخوردارند. مدرسه و خانواده هر دو بر این رشته‌ها و درس‌ها تأکید می‌کنند. آموزشگاه‌های خصوصی و منابع کمک درسی نیز بیشتر حول چنین رشته‌ها و درس‌هایی شکل گرفته‌اند.

واقعیت این است طی همه این سال‌ها که تأکید اصلی را بر آموزش علوم محض گذاشته‌ایم، نه‌تنها پیشرفت قابل توجه و چشمگیری نداشته‌ایم، بلکه با تخریب محیط‌زیست، استخراج بی‌رویه منابع، آلودگی هوا و کمبود آب، بر مشکلات و مسائل در این زمینه‌ها نیز افزوده‌ایم.

از سوی دیگر، این تأکید و توجه افراطی و یکسویه به آموزش علوم محض موجب شده است، دانش‌آموخته‌گان و فارغ‌التحصیلان و به تبع آن‌ها جامعه از نظر اخلاق اجتماعی سقوط کنند و حتی گرفتار نوعی بحران اخلاقی شوند، به‌طوری که احساس مسئولیت و تعهد اجتماعی فارغ‌التحصیلان و نیز شهروندان به شدت تنزل یافته است. قانون‌شکنی و قانون‌گریزی سکه رایج شده است. افزایش آمار پرونده‌های محاکم قضایی به حدود ۱۵ میلیون (هرخانواده ۴ نفره بیش از یک پرونده)، افزایش آمار زندانیان، نزاع‌ها و قتل‌ها، افزایش آمار طلاق و از ‌هم‌گسیختگی خانوادگی، کودکان کار و خیابان، مهاجرت نخبگان و فارغ‌التحصیلان المپیادی، رشد آمار سرقت و اختلاس به‌ویژه فساد و جرایم مالی برخی از کارمندان عالی رتبه، افزایش نابرابری، شکاف طبقاتی، تبعیض، نفع‌طلبی، سودجویی، تظاهر، ریا، نفاق، دروغ، بی‌اعتمادی، خودخواهی و… همگی پیامدهای آسیب‌زا، زیانبار، و بیگانه‌ساز این رویکرد آموزشی یکسویه‌اند.

رویکرد آموزشی یک‌سویه و تک‌بعدی موجب شده است، خروجی‌های نظام آموزشی ما افرادی ناراضی‌تر، فردگراتر، ناامیدتر، بی‌انگیزه‌تر، مادی‌تر، بی‌هویت‌تر و به‌طور کلی بی‌اخلاق‌تر باشند. به همین دلیل ضرورت دارد، نظام آموزشی از رویکرد یکسویه تأکید بر آموزش‌ علوم محض دست‌ بردارد و آموزش اخلاق اجتماعی و مهارت‌های زندگی را هدف اصلی و اولیه خود قرار دهد. چرا که نسل امروز و فردای ما پیش و بیش ‌از یادگیری خواندن و نوشتن، جدول ضرب و چهار عمل اصلی یا شناخت فتوسنتز، رشد گیاهان، تبخیر و جوش‌آمدن آب و… به آموزش راست‌گویی و صداقت، وفاداری، اعتماد، امانت‌داری، انصاف، کمک و هم‌یاری، دگرخواهی، مدارا، تحمل و بردباری، پرهیز از خشونت، گذشت، صبر، ‌تظاهر نکردن، گفت‌وگو، پذیرش خطا و اشتباه، نقدپذیری، استقبال از تغییر، پیش‌داوری نکردن، شادی و نشاط، و دوستی و عشق نیاز دارد. […]

جامعه‌ی ما اکنون بیش از هرچیز به آموزش راست‌گویی و صداقت، وفاداری، اعتماد، امانت‌داری، انصاف، کمک و هم‌یاری، دگرخواهی، مدارا، تحمل و بردباری، پرهیز از خشونت، گذشت، صبر، تظاهر نکردن، گفت‌وگو، پذیرش خطا و اشتباه، نقدپذیری، استقبال از تغییر، پیش‌داوری نکردن، شادی و نشاط، و دوستی و عشق نیاز دارد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *