نقاشی، زبان کودک است.

نقاشی زبان کودک است. صرفاً جنبه سرگرمی ندارد یا تنها یک فعالیت با نشاط نیست .

پیش از ورود بچه‌ها به سالن موسسه، به دیوار‌های آن مقواهای بزرگ چسباندیم. روی زمین پاستل‌های رنگی گذاشتیم. یک سمت سالن هم پوستر‌هایی به نمایش گذاشتیم که در آن‌ها منظره‌هایی بود از طبیعت، شهر و آدم‌ها.
کمی دورتر ایستادم نگاهم را به سالن دوختم احساس کردم وارد شهر نقاشی شده‌ام. آن فضا هر کسی را سر ذوق می‌آورد.

بچه‌ها یکی یکی وارد سالن شدند شور و هیجان و سر و صدای‌شان تمام سالن را پر کرده بود.

عده‌ای سریع به سراغ مقوای خود رفتند و دست به کار شدند، عده‌ای پاستل رنگی را در دست گرفته بودند اما نمی‌دانستند از کجا باید شروع کنند و عده‌ای هم یک خط یا یک نقطه‌ای روی مقوا کشیده بودند و از من می‌خواستند که به آن‌ها پاک‌کن یا هر چیز دیگری بدهم که بتوانند با استفاده از آن، آنچه کشیده‌اند را پاک کنند. به این گروه گفتم بروند از یک جایِ دیگر مقوا شروع به کشیدن کنند تا کمی بعد با هم فکری بکنیم که بدون پاک‌کن چه می‌شود کرد.

تصمیم گرفتم اول به سراغ دانش‌آموزانی بروم که می‌خواستند چیزی بکشند اما نمی‌دانستند از کجا باید شروع کنند. دست آن‌ها را گرفتم و بردم به انتهای سالن، همانجایی که الگوهایی برای نقاشی وجود داشت؛ تصاویری از شهر و جنگل و آدم‌ها. گفتم خوب به این پوستر‌ها نگاه کنید کدام یک را بیش از همه دوست دارید؟ دوست دارید اگر قرار باشد نقاشی بکشید کدام را بکشید؟ پس از اینکه انتخاب خود را گفتند با استفاده از الگوهای ساده‌سازی و تخته‌ای که آن گوشه بود سعی کردم کشیدن آن چیزی که انتخاب کرده بودند را آموزش دهم و در آخر هم گفتم با خیال راحت و با آن حس خوبی که نسبت به تصویر مورد علاقه‌شان دارند بروند نقاشی‌شان را بکشند.

حالا نوبت به گروهی رسیده بود که مدام تقاضای پاک‌کن داشتند. حرفم این بود: پاک‌کن نداریم اما  شاید بتوانیم یک کار جالب کنیم. می‌توانیم برای خط‌ها یا نقطه‌هایی که شما فکر می‌کنید اضافی هستند یک قصه بسازیم.

اول با تعجب به من نگاه کردند. پاستل رنگی را در دست گرفتم و شروع کردم به تبدیل کردن خطوط اضافی، به شکلی که جزئی از نقاشی شوند. نه تنها پاک‌کن را فراموش کردند، بلکه این فعالیت برایشان بسیار لذت بخش شد تا جایی‌که حتی نقطه‌ای در نقاشی را هم به حال خودش رها نکردند.

فرآیندِ تبدیل کردن چیزهایی که فکر می‌کنیم اجزای اضافی نقاشی هستند، به شکل‌هایی که می‌توانند جزئی از نقاشی به حساب بیایند می‌تواند یک رویکرد مثبت به زندگی را به کودکان آموزش دهد.

«هیچ چیزی در زندگی اضافی نیست، مهم این است که بتوانیم آن‌ها را برای رسیدن به ارزش‌هایمان در زندگی به کار بگیریم.»

امروز چنین اتفاق‌هایی رخ داد:

«ترس‌ها می‌شکستند و خانه‌هایی در شهرِ ذهن کودکان برپا می‌‌شد».
وقتی می‌دیدم بچه‌هایی که معمولاً از ابراز خودشان هراس دارند چگونه امروز با دیدن مقوایی که کمی از خودشان بزرگتر بود شجاعتِ کشیدن پیدا می‌کنند، بار دیگر به تأثیر نقاشی و قدرتی که برای ساختن و بازسازی دنیای کودکان دارد، باور پیدا می‌کردم.

«رنگ‌‌ها روی مقواها می‌دویدند و کودکان از آن‌ها قصه می‌ساختند».
بچه‌ها برای نقاشی‌هایشان قصه‌هایی داشتند. در نقاشی‌هایشان سناریو‌هایی را کشیده بودند که به حل مسائل شخصیت‌های داستان می‌انجامید.

«خطوط، کلمات می‌شدند بر زبان کودکانِ همیشه درسکوت»
بعضی از بچه‌ها در حالت عادی در کلاس ممکن است حرف نزنند یا در فعالیت‌ها به سختی شرکت کنند. امروز شاهد فعال شدن و حرف زدن آن‌ها در شهر نقاشی بودم.